اگر روزی روی صندلی برنامه دورهمی بنشینم، در جواب این سوال مهران مدیری که "اگر نویسنده نمیشدید_حتما نویسندهی خیلی خفنی شدهام که آنجا نشستهام_ چه کار میکردید؟" بیتردید میگویم مستندساز.
علاقهی به مستندسازی اجتماعی شاید از بزرگشدن در خانوادهای نشات میگیرد که همیشه مرجع معتبری برای حل هرگونه اختلاف بوده است. از وقتی یادم میآید در خانهی ما صحبت از انواع و اقسام مشکلات و راهحلهای مختلف بوده: ازدواج، طلاق، دعواهای خانوادگی، پادرمیانی برای بالای دار نرفتن سر یک قاتل، راهنمایی خرید و فروش مسکن و اتومبیل، ترک اعتیاد، درمان بیماری، مراسم ختم، عروسی و ... . خلاصه اینکه آسیابمان همه چیز خورد میکرد. از اقوام و آشنا و همسایه و همکار بگیر تا هفتاد پشت غریبه.
و من همیشه پیگیر بودم. یادم نمیرود شبهایی را که تا نیمهشب بیدار میماندم تا پدر به خانه برگردد و شرح ماوقع بدهد. در خلوت خودم نیز به قدر بضاعت راهکار ارائه میکردم و لذت میبردم.
حال که دارم این جملات را مینویسم به این فکر میکنم که دوست ندارم مستندسازی فقط یک رویا و آرزو باشد و با حسرت به آن بنگرم. شاید روزی که خیلی هم دیر نیست دست به کار شوم و قدمهای اولیه را بردارم: چند کتاب خوب بخرم و مطالعه را شروع کنم و حتی سر یک کلاس مستندسازی خوب بنشینم. شاید آن روز سن من از سن همهی شاگردان و حتی استادِ کلاس بیشتر باشد، اما مگر نه اینکه سنِ بیشتر یعنی تجربهی بیشتر و دید جامعتر؟! اصلاً چه اهمیتی دارد که اولین مستندم را در چه سنی میسازم، آنچه مهم است حس خوبی است که حین انجام کار و دیدن نتیجه دارم و آرامشی که موقع مرگ برای بها دادن به این دغدغهام تجربه میکنم.