می گویند کتابِ خوب بخوانید. برخی کمی فراتر رفته معتقدند کتابِ خوب را باید خوب خواند. امروز بعد از اتمام کتاب "نفحات نفت"، ضلع سوم مثلث مطالعه کتاب را پیدا کردم. کتابِ خوب را باید خوب خواند، البته در زمان مناسب!
از تطبیق رده بندی سنی پشت جلد کتاب با سن خود یا فرزندانمان که البته اهمیتش قابل انکار نیست، حرف نمی زنم. دیرتر خواندن یک کتاب (که می تواند در مسیر زندگیمان موثر باشد) هم در زمره زمان نامناسب قرار می گیرد و ضررش چنانچه بیش تر از زودتر خواندن آن نباشد، کم تر هم نیست. مَثَلِ "ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است" را زیر سوال نمی برم، اما حقیقت این است که ماهی ای را که امروز از آب گرفته ایم اگر در زمان خودش گرفته بودیم، حال کنار دریایی با فرصت های بهتر به دنبال صید بزرگ تری بودیم. من اگر این کتاب را نُه سال پیش، درست در زمان انتشارش می خواندم، بی تردید امروز جای دیگری ایستاده بودم. اما فی الحال از ماهی ای که گرفته ام خرسندم و می خواهم آن را با شما قسمت کنم.
دلنشینی و شیوایی قلم رضا امیرخانی به رمان هایش ختم نمی شود، او جستارنویس قابلی نیز هست. گرچه موضوعی که انتخاب کرده، پتانسیلِ تبدیل شدن به یک کتاب خسته کننده و بی روح را به خوبی داراست، اما توانسته با درگیر کردن احساسات مخاطب، آن را بدون وارد شدن کوچک ترین خدشه ای به جدیت و اهمیتش، طوری جذاب بیان کند که زمین گذاشتن کتاب برای مخاطب کار آسانی نباشد.
در نفحات نفت با یک جستار سیاسیِ صرف، رو به رو نیستیم و نویسنده نه تنها تاثیر نفت و دولت نفتی را بر جنبه های اقتصادی، مذهبی، هنری و اجتماعی زندگی مردم به تفصیل بیان کرده که از مهم ترین جنبه ی آن یعنی فرهنگ هم غافل نمانده است. مقوله ای که شاید کم تر کسی آن را تحت تاثیر نفت بداند.
این کتاب به ریشه یابی مشکلات دولت هایمان فارغ از هر حزب و جناحی پرداخته و راه حل هایی بنیادی ارائه می دهد که برای هر مخاطبی سازنده است: نوجوانی که درگیر انتخاب رشته است، فارغ التحصیلی که مدرک به دست دنبال کار می گردد، کارمندی که روزانه دو ساعت کار مفید انجام می دهد، کارآفرینی که به مشکل برخورده است، کاسبی که می خواهد کارش را ارتقا بدهد، قانون گذاری که در جست و جوی مدل های بومی یا غیر بومی برای توسعه ایران است و حتی مسئولی که به آینده کشورش حداقل به اندازه آینده آقازاده اش اهمیت می دهد (سایر مسئولانمان که ان شاء الله در اقلّیت اند، بعید است وقت خواندن کتاب داشته باشند.)
"نفحات نفت" گاه با اشاره به شخصیت هایی نه چندان آشنا، سطح جست و جوی تو را در گوگل ارتقا می دهد، گاه با آمار و ارقامی که ارائه می کند تو را به سمت آیینه کشانده تا از شاخ و دم در نیاوردنت اطمینان حاصل کنی، گاه با بیان طنزش لبخند روی لبت می نشاند، گاه تو را با اطلاعاتی مواجه می کند که با وجود نُه سال خاک خوردن گویی هنوز تازه اند، اما از همه مهم تر، بینشی است که به تو می دهد. مفاهیمی چون حرص در تولید، قناعت در مصرف، ارزیابی کار، خصوصی سازی، کارآفرینی، تمدن اسلامی مدرن و ... که نه شعارگونه بلکه با استدلال، منطق و مصداق در سیصد صفحه ی کتاب جا خوش کرده اند و بی تردید وظیفه شان بیش تر از اینکه تلنگری به دولتمردان باشد، به وجود آوردن انگیزه ای در تو در جهت بهبود زندگی خودت و ارتقای کشورت است.
شاید بهترین پایان، پاراگراف پایانی خود کتاب باشد:
مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت، نه طلای مادر که خود مادر را نیز قروخته اند! در چنین خانواده ای تنها مایه ی نجات، همت فرزندان است... از پدر کاری برنمی آید...