Z_SHOJAEI97
Z_SHOJAEI97
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

گرفتگیِ خورشید

امروز حتی خورشید هم از این همه آلودگی، دلش گرفت و من حتی از روی پشت بام هم نتوانستم نیم نگاهی به او بیندازم. این ساختمان ها از جانِ آسمانِ شهر چه می خواهند؟!

امروز خورشید هم گرفت، اما خورشید،

اگر هر روز صبح نوکِ پا نوکِ پا می آید و لبه ی پنجره ی اتاقمان را سفید می کند،

اگر دست به دستِ باران می دهد تا کمانی رنگین در دل آسمان بکِشد،

اگر بودنِ زیرِ دست و پای ابرها را تحمل می کند،

اگر گله و شکایت ما از نزدیکی اش در تابستان و دوری اش در زمستان را تاب می آورد،

اگر فساد و بی عدالتیِ ما و نابودی طبیعت را از آن بالا به تمامی می بیند و دم برنمی آورد،

خوب می داند که آمده است تا به وسعِ خود بتابد، روشن کند و گرما ببخشد و خوب تر می داند که نباید از کوتاهی و زیاده خواهی ما بهانه ای برای کم کاریِ خودش بتراشد. پس اگر دلش گرفت جز چند ساعتی به خاموش شدن و به "شکلِ ماه" درآمدن تن نمی دهد، به اصالت خویش باز می گردد و رسالت خویش از سر می گیرد.

نگاهی به خود بیندازیم. نکند به وقتِ تنگ آمدنِ عرصه، گرفتگی مان آنقدر طولانی شود که از اصالت و رسالتمان دور بمانیم. نگوییم ما که خورشید نیستیم. کوچکترین شمع ها هم به قدر خودشان روشنایی بخشند.

اگر آیینِ تابندگی را از خورشید نیاموخته ایم، حداقل اصول گرفتگی را از او بیاموزیم.

نگذاریم گرفتگی مان طولانی شود...

خورشید گرفتگیآلودگیاصالت و رسالت خویشآیین تابندگیدل گرفتگی
داستان‌ها و مقالات مرا می‌توانید در سایتم بخوانید: zahrashojaei.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید