امروز یک امتحان خیلی سخت داشتیم.
بعد امتحان من داشتم مثل روال همیشگی غصه میخوردم و غر میزدم که این چه امتحانی بود. (انصافا اونی که میگفت پزشکی ریاضی نداره رو ببینم، مسائل ژنتیک و آمار و احتمالات رو به خوردش میدم.)
به غصه این امتحان، استرس امتحان بعدی رو هم اضافه کنید.
به نظر شما چی میتونه تکمیل کننده این شرایط باشه؟
تکمیل کننده این سناریو، تخریب اعتماد به نفست به صورت کامل و تضمینی توسط دوستته.
چطوری؟
به این شکل که بهت بگه: «اون دختره رو ببین دماغش رو عمل کرده، تو هم برو دماغت رو عمل کن.»
(ای کاش حداقل دماغ دختره رو خوب عمل کرده بودن. دماغش رو یه جور بدی عروسکی عمل کرده بودن که اصلا تو یک راستا نبود.)
و این وسط گیر هم بده که آ باریکلا بیشتر نیم رخ شو دکتر دماغت رو ببینه. :|
چند وقته پیش یکی از همکلاسی هام خط چشم سورمهای خریده بود و ناراحت بود که چرا شبیه خط چشم مشکیه و کسی نمیفهمه که آبیه.
منم دیدم بنده خدا خیلی ناراحته اومدم بهش دلداری بدم، گفتم: 《عزیزم آدم آرایش میکنه که زیباتر بشه. به خاطر همین خط چشم مشکی میکشن که چشم هاشون سیاه تر دیده بشه. خط چشم رنگی که زیبایی نداره فقط جلب توجه داره.》
گفت: 《پس فکر کردی برای چی میخوام؟!》??
سال آخر دبیرستان که بودیم یادمه دبیر زیستمون میگفت علم انقدر پیشرفت کرده که میتونن DNA جنین رو قبل از تشکیل تغییر بدن.
یکی از همکلاسی هام که جز طرفداران دو آتیشه تیلور سویفت بود، گفت من میرم بچه ام رو شبیه تیلور میکنم.
جواب معلممون خیلی قابل توجه بود، اونجایی که ابراز ناراحتی کرد از جامعه ای که از پیشرفت علم به دنبال زیبایی بیشتره.
اگه بخوام فقط از حرفهایی که به خودم در این زمینه زدن حرف بزنم، فکر کنم تا صبح باید بنویسم.
فقط خواستم بگم "خسته ام از جامعه ای که ارزش زنها در اون خلاصه میشه در زیبایی صورت و هیکلشون."
خسته ام از جامعه ای که زنهاش اعتماد به نفس ندارن و هرکدوم به یک شکل از خودشون ایراد میگیرند؛ یکی از فرم دماغش ناراضیه، یکی از قد کوتاهش میناله، یکی فکر میکنه چاقه، یکی دنبال عمل بلفاروپلاستیه، یکی به لباش ژل تزریق کرده ولی هنوز ناراضیه و یکی هم عمل پیکر تراشی کرده و الان دوتا بچه هاش بی مادر شدن.
خسته ام از جامعه ای که زنهاش به یک شکل و مردهاش به شکل دیگه اعتماد به نفس آدم رو نابود میکنند.
همین دوست من الان چند ساله که برای جوش های صورتش راکوتان میخوره و هرچی هم از عوارض وحشتناک این قرص بهش میگیم حاضر نیست قطعش کنه.
به عنوان حسن ختام هم به نظرم این قسمت از کتاب "سرکار علّیه" حرف دل من رو میزنه.
ولی واقعاً چرا زنها حاضر می شوند اجازه دهند که دیگران آن قدر راحت جذابیت جنسی شان را مهم تر از تمام ابعاد دیگر وجودیشان بپندارند؟ انگار زنها بیشتر به زنانگی ما ظلم میکنند تا مردها!