این چند روز یک سری کارگاههای مرتبط با پژوهش در دانشگاه شرکت کردم که به قدری فوق العاده بودند که توی همین چند روز به اندازه کل عمر تحصیل ۱۵ سالم، یاد گرفتم و مهمتر از آن امید و انگیزه پیدا کردم.
اساتیدی که واقعیتها را میگفتند اما سیاهنمایی نمیکردند و از همه مهمتر راه خلاصی و پیشرفت را در ترک کردن این کشور نمیدانستند.
جمله "I am, because we are" را یکی از اساتید گفتند.
من هستم، چون ما هستیم. یعنی سود و مصلحت ما و جامعه، مهمتر از سود من است.
جملهای که شاید خیلی از ما به آن اعتقاد نداشته باشیم.
امروز از دانشگاه شهید بهشتی، یکی از اساتید برای کارگاه آمده بودند. کسی که علاوه بر موسس شرکت بودن، در بخش کارهای دانش بنیان و کارآفرینی استاد بودند. آدمی بسیار باسواد و باتجربه که تمایل بسیاری به نوشتن تک تک جملات و حتی مثالهای ایشان داشتم و حتی از بخش های مختلف صحبتها میشود کلی حرف زد و پست نوشت.
این کارگاه درمورد کارآفرینی و خلاقیت بود ولی جدای از مطالبی که درمورد کارآفرینی و اشتغال زایی در ایران و استفاده از فرصتهای داخلی کردند، حتی چند موردی که در حد اشاره بیان کردند و رد شدند هم برای من کلی درس و نکته داشت.
مثلا از قول جان سی مکسول نقل کردند:
"گاهی وقتها کوچکترین قدم در مسیر درست تبدیل به بزرگترین قدم در زندگی شما میشود."
و بعد به یک پرسش رسیدن: "آیا ما در مسیر درست هستیم؟"
بعد گفتند: "اگر ما هر روز یک درصد رشد کنیم، در پایان سال تغییر شگفتی مشاهده خواهیم کرد."
من یاد حدیثی از امام صادق افتادم که میفرمایند:
"هر آنکه دو روزش یکسان باشد، ضرر کرده است"
میگفتند یک اصطلاح داریم به نام "تله استعداد"، این را در دانشجوها میبینیم؛ دانشجوهایی که فکر میکنند چون دانشگاه قبول شدند خیلی باهوشند. به خصوص دانشجویان دانشگاههای برتر کشور که تصوری فانتزی از بازار کار دارند.
بعد گفتند تعریف سواد از نظر یونسکو در طول زمان تغییر کرده است.
یک زمانی به کسی که میتوانست بخواند و بنویسد، میگفتند باسواد.
بعد تعریف سواد تغییر کرد و گفتند باید یک سری مهارتها را هم داشته باشد و حالا در آخرین تعریف یونسکو از سواد آمده: "به کسی میگویند باسواد که این سواد باعث یک تغییر در زندگیش شده باشد."
به قول استاد همان چیزی که پیامبراکرم فرمود: "الهم انّی اعوذ بک من علم لاینفع."
استاد میگفتند، دانشگاه MIT یکی از بهترین دانشگاه ها در زمینه تربیت دانشجویان خلاق است.
بعد در پاسخ به سوال "این دانشگاه چه کار میکند؟"، سه دسته اقدامات را نام بردند که دوتا از مهمترین آنها عبارتند از:
استاد میگفتند اینکه جو حاکم بر دانشگاه چه باشد، خیلی در تربیت دانشجویان تاثیر دارد؛ در این دانشگاه جو در ایجاد خلاقیت است، در دانشگاه شریف هم جو بر اپلای!
۲. مهارت که روی روحیه سوار میشود
واقعا چقدر روحیه مهم است و در خلاقیت و پیشرفت تاثیر دارد.
درمورد فرصتهای شغلی و به خصوص ارز آوری در کشور توسط دانشجوها که صحبت میکردند، اشاره میکردند که به چه فرصتهای شغلی بیتوجه هستیم. اینکه جغرافیا و مناطق گردشگری ایران چقدر غنی هستند ولی دست نخورده باقی ماندند.
بین کلاس پرسیدم: "استاد این میتواند نتیجه پیروی بی حد و مرز ما از غربیها باشد؟ به علت اینکه جغرافیا و فرهنگ خودمان رو نشناختهایم؟"
یادم است چند سال پیش یکی از همکلایسیهایم یک تحقیق برای خوارزمی انجام داده بود، درمورد "ساختمان سازی باتوجه به اقلیم ایران" که رتبه کشوری آورد.
درحالیکه ما ساختمانهامان را هم تقلیدی میسازیم، بدون توجه به اقلیم و شرایط آب و هوایی منطقهیمان.
واقعا چقدر خوب است که این سوالات را از خودمان بپرسیم:
آیا من در مسیر درست قدم برمیدارم؟
آیا من فردگرا هستم یا بدنبال پیشرفت جامعه و همه اعضای کشورم هستم؟
آیا دانشی که من میآموزم به من و دیگران سود میرساند؟ و درنتیجه آیا من باسواد هستم؟
آیا من روحیه دارم و برای ایجاد جو رشد و ارتقا خودم و دیگران تلاش میکنم؟
آیا فرهنگ و استعدادها و نیازهای کشورم را میشناسم؟
ای کاش به یک سری از مردم کشورمان یادآوری کنیم که جوانهای کشور ما نیاز به امید دارند، پس به جای تزریق این حجم از ناامیدی کمی هم از پیشرفت و امید صحبت کنیم.
به تقلید از استادمان، این شعر از هوشنگ ابتهاج باشد برای حسن ختام:
در كمين اين غروب تنگ
كه راه
بسته مينمايدت
زمان بيكرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پاي او دمي است اين درنگ درد و رنج
بسان رود كه در نشيب دره سر به سنگ ميزند
رونده باش
اميد هيچ معجزي ز مرده نيست
زنده باش