زهرا :)
زهرا :)
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

تلاش‌هایی که جواب داد و درسی که سودوکو به من یاد داد:)

به نام یکتای بی‌همتا


سلام و ادب خدمت شما دوست گرامی

من بامداد امروز که تقریبا می‌شه دیشب به یکی از مهم‌ترین دست آوردهای سال 1401 خود، دست پیدا کردم.

و آن چیزی نیست جز اینکه اینجانب توانستم پس از تلاش‌های فراوان یک سودوکوی سخت را حل کنم.

می‌گویم سخت و این را کسی می‌گوید که خود عند سودوکو است؛

البته من ترفندها و تکنیک‌های سودوکو را نمی‌دانم و فقط میدانم روش‌هایی هست امام من نرفتم که آن‌ها را یاد بگیرم ولی این دلیل نمی‌شود که از آن‌ها استفاده نکرد.

چقدر فرهیخته و اهل مطالعه... به به
چقدر فرهیخته و اهل مطالعه... به به


یادم است که در زمان کودکی سودوکوهای روزنامۀ همشهری را مادرم حل می‌کردند و هر سه جدول ساده، متوسط و دشوار پر بود از اعداد و من با دیدن آن بخش از روزنامه عشق می‌کردم.

در اینجا جا دارد که بگویم روزنامه چیز خوبی است و ای کاش حذف نشود؛ چرا که چندی پیش پس از مدت‌ها رفتم که یک روزنامه بخرم... حالا چرا؟

چون مدت‌ها بود دنبال خانه بودیم و آگهی‌های اپلیکیشن‌ها و سایت‌های خانه و املاک را از بر کرده بودیم. املاکی‌ها ما را می‌شناختند و تقریبا همۀ املاک‌های محله‌های پاسداران، اختیاریه، اقدسیه و دیگر مناطق اطراف را دور زده بودیم. این بود که من گفتم: ای مادر شاید راه گشای ما همان روش قدیم است که خاطرات خوبی هم از آن داریم؛ یعنی روزنامه!

این بود که یک روزنامه تهیه کردم و به خانه آمدم، و در کف این بودم که چرا اینقدر باریک شده! مخصوصا بخش آگهی‌ها...

شاید جوان‌ها یادشان نباشد ولی زمان ما روزنامه‌ها خیلی برگه و صفحه داشتند و به قول خواهرزاده‌ام پهن بودند. و این را کسی می‌گوید که خودش الان بیست ساله است و این یعنی این همه تغییر در فقط ده سال و چقدر شیب تغییرات زیاد است عجبا...

از تجربه‌های لذت بخش با روزنامه مثلا در اوایل دهۀ نود که من حدودا ده یازده ساله بودم یک روز قبل از مدرسه توسط مادرم به دکۀ روزنامه فروشی سر کوچه اعزام شدم و یک روزنامه تهیه کردم.

جای شما خالی جور شد و از آن روزنامه یک پراید خوشگل نقره‌ای درآمد که در حد بنز و بوگاتی برایم عزیز بود.

(وی این را در حالی می‌نویسد که اشک در چشمانش حلقه زده)

یک ضبط خفن داشت و اصلا وای خدااااااا

و یک سگ گندۀ قهوه‌ای و پهن در قسمت روی صندوق قرار داده بودیم. تازه ضبطش کنترل از راه دور داشت... واییییی قلب و عروقم

مدلش هم پراید 141 بود و این دومین پراید خانوادۀ ما بود... چرا که قبلا پدرم یک پراید 131 نقره‌‌ای داشتند که فروختند و این 141 مال مادرم بود که بعد فروختند و یک سمند خریدند که آن هم برایم چون پورشه بود.

در اینجا عکس هر دو مدل را داریم

اولی پراید 131 هست که بیش‌تر هم در خیابان‌ها دیده می‌شه به نظرم

خوش عکسه، عکسش از خودش خوشگل‌تره
خوش عکسه، عکسش از خودش خوشگل‌تره

و این هم پراید 141

از مبحث پرایدشناسی بگذریم و بریم سراغ سودوکویی که داشتم عرض می‌کردم:

دیشب من سودوکویی را حل کردم که خیلی روی آن زمان گذاشتم؛

بارها شروع جدول از نو و سعی در زاویه دید جدید، بارها بررسی ستون‌ها و ردیف‌ها و خانه‌ها، بارها آزمون و خطا، بارها تا آخر کار رفتن و حتی شد که جدول رو تموم کردم و بعد موقع تصحیح دیدم خطا دارم. برای همین در عکس می‌ بینید که هم جای خودکار داریم، هم مداد و هم پاک کن و هم غلط‌گیر و این تلاش برای حل مسئله است. پس موضوع صرفا یک جدول ساده نیست.

مهارت حل مسئله یکی از خفن‌ترین مهارت‌هاست. و این جدای از تلاش و پشتکار برای انجام یا پیش برد یک چیز است. و یک موضوع مهم‌تر روحیۀ جنگندگی؛ وقتی برای یک جدول یا حل یک مسئلۀ ریاضی و حتی در یک بازی ورزشی رو خودمون کار کنیم که دست نکشیم و تا لحظۀ آخر تلاش کنیم که بشه... این در همۀ ابعاد زندگی‌مون تجلی پیدا می‌کنه و باز این هم یک چیز خفنیه که اصلا نگین و نپرسین.

جدای از اون به لطف تکنولوژی اکثر افراد ذهن درگیری دارن و اون آرامشی که قبل از بروز تکنولوژی‌های مختلف در ذهن و زندگی جاری بود الان خیلی کم شده و اینه که وقتی من با یک آرامشی به دور از گوشی و لپ‌تاپ می‌شینم پای جدول و سعی می‌کنم که با ذهن باز و فراغ بال و در یک آرامش خوبی جدول رو حل کنم، یک تجربۀ ساده و شگفت‌انگیزه که خیلی ارزشمند و مفیده و لطفا لطفا دنبال این لحظات سادۀ آرام بگردین و حالش را ببرید.

بریم سراغ حل این سودوکوی معروف:

سودوکوی مد نظر:) آن پنج خانۀ بالا وسط را ببینید... اینقدر هیجان زده شده بودم داشت حل می‌شد آن شکلی شد.
سودوکوی مد نظر:) آن پنج خانۀ بالا وسط را ببینید... اینقدر هیجان زده شده بودم داشت حل می‌شد آن شکلی شد.



در ابتدا موارد تابلو رو با خودکار نوشتم. سپس احتمالات و اعداد رو یک بررسی کلی کردم که چون قبلا هم وقت گذاشتم بودم در این زمینه دید خوبی داشتم، سپس به این نتیجه رسیدم که یک خانۀ خاص است که همه چیز زیر سر آن است: خانۀ پایین سمت چپ که دوتاش هم غلط گیری شده.

اینه که دل را به دریا زده و رفتم سراغ آزمون و خطا و درست در خانه‌ای که الان یک شش دارد که زیرش یک ستارۀ صورتی است عدد سه را قرار دادم، چون آن‌‌جا یا سه می‌شد و یا شش. عدد سه در آن‌جا به بن‌بست خورد. و به این یقین رسیدم که آن‌جا عدد شش باید قرار بگیرد. و این شد که عدد شش را در آن‌جا قرار دادم.

در این میان این را بگویم که شاید بگویید که با آزمون و خطا که هنری نیست، اما باید بگویم که وقتی شما بر پایۀ احتمالات و آزمون و خطا پیش می‌روید احتمال خطاهای سهوی زیاد می‌شود و این تجربۀ من است که خیلی هم تجربه کردمش... بالاخره ما چهار پیرهن بیش‌تر پاره کرده‌ایم.

مثلا در آخرین آزمون و خطا خود را یک شکست خوردۀ در کل دیدم و رفتم به مادرم گفتم که فلان و بهمان و اصلا شاید این سودوکو مشکل دارد.

و همان‌جا بود که فهمیدم یادم رفته که من احتمال در احتمال کرده بودم.

حالا جلوتر دقیق‌تر به آن اشاره می‌کنم.

در همان خانۀ پایین سمت چپ یک 2 و 4 می‌بینید که دورشان خط بنفش کشیده شده؛ قبلا از اینکه به این صورت در جای فعلی خود قرار بگیرند، به گونۀ دیگری قرار گرفتند تا با آزمون آن پیش برویم و به این صورت بود که جای‌شان برعکس جاگیری فعلی‌شان بود؛ برای اینکه این ریسک پیش برود مجبور شدم پس از این یکبار دیگر آزمون و خطا کنم و در هیچ کدام از آن دو حالت جواب نگرفتم و ناامیدانه به سوی مادر رفتم و وقایع مذکور در کمی بالاتر رخ داد؛ همانگونه که داشتم خدمت مادر گرامی عرض می‌کردم و کمی هم ناله...

یادم آمد که من آزمون و خطا در آزمون و خطا کرده بودم؛ پس یادم افتاد که جای 4 و 2 را اگر عوض کنم باید جواب بگیرم و به همین صورت هم شد و من سال 1401 بی‌‌ثمر نماند و این مهم در این سال به وقوع پیوست.

باشد که سودوکوها حل شود.

حل کردنی‌ها حل شود.

نوشته‌ها نوشته بگردد.

و عرض‌ها، عرض گردد.

باتشکر از همراهی شما :)




آزمون خطاسودوکوروزنامهتجربهپراید
فرزندِ ایرانیِ امیدوارِ علاقه‌مند به خیلی چیز‌ها :)???
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید