چطور داستانها میتوانند محتوا و حتی محصولات ما را متحول کنند؟
چند روز پیش بهصورت اتفاقی به مقالهای در وبسایت نوین برخوردم با عنوان «جادوی داستانسرایی در محتوا؛ چگونه با داستانسرایی محتوای معمولی را به طلای ناب تبدیل کنیم؟». عنوانش بهنظرم کمی اغراقآمیز آمد، اما بعد از مطالعه کامل مقاله، متوجه شدم که پشت این حرف یک منطق بسیار قوی نهفته است.
در این یادداشت میخواهم برداشت شخصی خودم از این مقاله را، با نگاهی تحلیلیتر و خلاصهشده، با شما به اشتراک بگذارم. اگر تولیدکننده محتوا هستید یا به حوزه بازاریابی علاقه دارید، فکر میکنم این تجربه برای شما هم مفید باشد.
داستانهایی که واقعاً ارزش خلق میکنند
یکی از جذابترین بخشهای مقاله، مثال معروفی بود از پروژهی «داستانهای مهم» (Significant Objects) توسط راب واکر، روزنامهنگار. او با خرید حدود ۲۰۰ شیء بیارزش (هرکدام حدود ۱ دلار) و نوشتن داستانی برای هر کدام، توانست در مجموع بیش از ۷۸۰۰ دلار فروش ایجاد کند.
به عنوان نمونه، یک مجسمهی بیارزش ۹۹ سنتی، تنها با یک روایت احساسی، به قیمت ۶۲ دلار فروخته شد. این پروژه نشان میداد که ارزش یک محصول نه فقط در ویژگیهایش، بلکه در داستانی که دربارهاش گفته میشود، شکل میگیرد.
نمونههایی الهامبخش از برندهای بزرگ
مقالهی نوین چند نمونه بسیار خوب از برندهایی آورده بود که با استفاده از داستانسرایی، مخاطب را به سطحی عمیقتر از ارتباط بردهاند:
· گوگل در تبلیغ معروفش، بدون اشاره به تکنولوژی، تنها از طریق داستان یک پیرمرد و خاطرات همسرش، کاربران را تحت تاثیر قرار میدهد.
· اسپاتیفای با کمپین «Spotify Wrapped» به کاربر کمک میکند سال گذشتهی خود را از طریق موسیقی بهیاد آورد؛ یک تجربهی شخصیسازیشده و احساسی.
· برند جواهرات DANNIJO در بخش «درباره ما» داستان دو خواهر مؤسس را تعریف میکند؛ از کودکی تا ساخت برند.
· حتی لندرور، بدون دیالوگ و با یک داستان تصویری، قابلیت خودروهای خود را در سختترین مسیرهای هند روایت میکند.
در همه این مثالها، نکته مشترک این بود: داستان به جای شعار تبلیغاتی، تبدیل به پیام اصلی برند شده است.
هفت تکنیک برای ساخت داستان در محتوا
در بخش بعدی، نویسنده مقاله چند تکنیک کاربردی را معرفی میکند که برای من بسیار آموزنده بود:
مخاطب را قهرمان داستان بدانید و خودتان را یک راهنما. محصول شما ابزاری برای عبور او از چالشهاست.
نمایش وضعیت قبل از استفاده از محصول، تصویر ایدهآل بعد، و پلی که محصول میان این دو میسازد.
بجای جملات عمومی، از عناصر ملموس مثل رنگ، صدا، بو و تصویر استفاده کنید تا حس درگیر شود.
دیالوگها واقعیتر هستند و خواننده را بهتر درگیر میکنند. به جای گفتن مستقیم، بگذارید شخصیتها حرف بزنند.
شروعی داشته باشید که مخاطب را کنجکاو کند. مثلاً با یک سوال، تجربه عجیب یا یک جملهی غیرمنتظره.
هر داستان خوب یک بحران یا گره دارد. بدون آن، روایت خستهکننده میشود.
در پایان، یا نتیجهای بدهید یا دعوت به اقدامی (Call to Action) داشته باشید تا مخاطب رها نشود.
به نظرم مقاله نوین بیش از آنکه آموزشی صرف باشد، یک تلنگر بود. اینکه محتوا فقط انتقال اطلاعات نیست؛ بلکه فرصتیست برای ساختن یک تجربه، یک حس، و یک تصویر ذهنی پایدار.
بعد از خواندن این مقاله، نگاه من به محتوا عوض شد. حالا قبل از نوشتن، این سوال را از خودم میپرسم:
"چه داستانی در دل این محتوا نهفته که ارزش تعریف کردن داشته باشد؟"
اگر شما هم مثل من درگیر ساخت محتوا هستید، پیشنهاد میکنم حتماً یکبار این مقاله را بخوانید یا حداقل، داستانسرایی را به عنوان بخشی جدی از استراتژی محتواییتان در نظر بگیرید.
منبع:
مقاله اصلی: داستانسرایی در محتوا – نوین
اگر دوست داشتید درباره این موضوع بیشتر صحبت کنیم یا تجربهای در داستاننویسی محتوا داشتید، خوشحال میشوم در بخش نظرات بشنوم.
