ویرگول
ورودثبت نام
زهرا حبیب‌اللهی
زهرا حبیب‌اللهیبه دنبال کشف دنیای جدید
زهرا حبیب‌اللهی
زهرا حبیب‌اللهی
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

بحران۲۰سالگی

از الان دقیقا دوماه و چهار روز دیگه تولد بیست سالگیمه
بچه که بودم فکرمیکردم ادمای۲۰ساله خیلی بزرگن و پیش خودم میگفتم منظور از جوون یعنی ادمایی که‌۲۰‌سالشونه و از ۲۲‌به بعد دیگه دارن پیر میشنـ
بعد مینشستم فکر میکردم که باید یه جوری زمان رو نگه داشت که ادما همه تو۲۰‌سالگی بمونن
اما کم کم که بزرگ شدم پیش خودم فکر میکردم تولد۲۰‌سالگیم چقدر بهم خوش میگذره و چه تولدی بگیرم و چه چه چه...
اما حالا که کمتر از سه ماه مونده به تولدم اصلا دلم نمیخاد ۲۰سالم بشه
حس میکنم الان خیلی زوده وارد دهه ی سوم زندگیم بشم
حسم میگه بعد این زندگیم میفته روی دور تند و دیگه وقتی برا رسیدن به ارزوهام و خیال پردازی ندارم
فکر میکنم بعد از ۲۰سالگی کلی اتفاق قراره برام بیفته که دیگه به چیزایی که میخام نرسم
اتفاقایی که دست خودم نیست
فکر میکنم توی دهه ی سوم زندگی دور یه عالمه کار رو باید خط کشید چون دیگه بزرگ شدی
یا اینکه دیگه نمیتونی خیلی چیزا رو تجربه کنی چون از سنت گذشته
باز یه یه فکر دیگه ای که میاد سراغم اینه که بعد این سن وارد زندگیه ادم بزرگا میشی که این واقعا برام خوشاینده
از اون طرف حسرت کارایی که میتونستم بکنم ولی نکردم رو میخورم
چیزایی که بعد از نزدیک ۲۰‌سال دارم میفهمم بهشون نیاز دارم و واقعا دلم میخاد تجربشون کنم
به این فکر میکنم که یه سری جاها خیلی زود وارد زندگی ادم بزرگا شدم
بعضی موقع ها واقعا حسرت بچه های کوچیک رو میخورم که خیلی ازاد و بی قید میخندن وبازی میکنن و من خودم رو الکی الکی درگیر کارایی که نمیدونم به دردم میخوره یا نه کردم
حسرت میخورم که دنیاشون انقدر کوچیکه که با یه توپ بازی ساده با بزرگترا خوشحالن
نمیدونم از کی یهو دیگه ذوق و شوقم رو نسبت به این چیزا از دست دادم که الان دارم حسرتش رو میخورم

۱۰
۹
زهرا حبیب‌اللهی
زهرا حبیب‌اللهی
به دنبال کشف دنیای جدید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید