ویرگول
ورودثبت نام
نشریه ضربان
نشریه ضربان
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

ماجرا فاشیستی می‌شود؟

آلِن در وسط خیابان، درون دهکده‌ای در فرانسه، به طرز وحشتناکی کشته شده و در نهایت از شدت خشم مردم، تکه‌تکه و توسط مردم خشمگین خورده می‌شود! آلن انسان بدی نبود؛ صحبت‌هایی منطقی داشت، اما یک سیاست‌زدگی عجیب و یک خشم عجیب‌تر باعث شد کسی صدای آلن را نشنود. بهتر است بگویم کسی نمی‌خواست بفهمد آلن چه می‌گوید؛ حتی دوستان قدیمی او! مردمی که خشمگین و داغ بودند، نفهمیدند چه جنایتی مرتکب شدند؛ آلن قربانی فاشیسم شد؟ (کتاب «جزیره آدم‌خواران» نوشته ژان تولی - که برگرفته از یک داستان واقعی است - را بخوانید)

کلمه «فاشیسم» در واقع توصیف نوعی حکومت استبدادی در دوران بین جنگ جهانی اول و دوم آلمان و ایتالیای موسولینی بود؛ ولی آنچه که امروز از فاشیسم برداشت می‌شود، متفاوت با اشکال سنتی حاکمیت‌های استبدادی گذشته است. فاشیست، امروزه بیشتر به عنوان یک دشنام سیاسی به کار می‌رود؛ چرا که این مفهوم بیش از آن که در محافل آکادمیک شاخ و برگ بگیرد و جریان‌شناسی شود، توسط نویسندگان و ژورنالیست‌ها بال و پر گرفته است. گواه این مطلب شاید کتاب «فاشیسم و دموکراسیِ» جرج اورول باشد؛ جایی که نویسنده رمان «قلعه حیوانات» در نقش بسط دهنده این مفهوم سیاسی قرار می‌گیرد. لذا بهتر است فاشیسم را یک مفهوم اخلاقی تعریف کنیم. هرکسی می‌تواند فاشیست باشد؛ خواه من یا شما، چه درون قدرت باشیم یا خارج از قدرت... هر کس بالقوه می‌تواند یک فاشیست باشد.

ژرژ باتای - فیلسوف و نویسنده فرانسوی - کتابی به نام «ساختار روان‌شناختی فاشیسم» نوشته است. لذا به نظر می‌آید فاشیسم قبل از اینکه به ایدئولوژیِ خاصی ربط داشته باشد، یک رفتار است. رفتاری که باید روان‌کاوی شود. به همین ترتیب، شما می‌توانید یک لیبرالِ فاشیست، یک کمونیستِ فاشیست یا یک مذهبیِ فاشیست باشید. فاشیسم یک ایدئولوژی نیست؛ فاشیست بودن یک رفتار و یک حالت روانیِ به خصوص است که در شرایط سیاست‌زده، در هر ایدئولوژی و دیدگاهی می‌تواند شکل بگیرد.

ویژگی‌های زیادی برای تفکر فاشیستی ذکر شده است. جیسن استنلی در کتاب «سازوکار فاشیسم»، حمله به نخبگان و غلبه تبلیغات را یک سیاست فاشیستی می‌داند و جورج اورول وقتی از فاشیسم می‌گوید، سخن از گوشِ گشتاپویی می‌زند که به سوراخ کلید درتان می‌چسبد، تا اگر سخنی نامربوط از دهان‌تان خارج شد علیه شما پرخاشگری کند! شاید بتوان گفت اصلی‌ترین ویژگی یک فاشیست، تفکر صفر و صدی اوست که مانع تعمق دقیقش در جوانب مختلف مسئله می‌شود.

جنبش‌های اجتماعی هم می‌توانند فاشیستی باشند. در حقیقت هر حاکمیتی پیش از آن که به قدرت برسد، یک جنبش اجتماعی بوده و هر حکومت فاشیستی، در ابتدا به طور بالقوه یک جنبش فاشیستی بوده است. جنبش‌های فاشیستی بیش از آن که یک گفتمان واضح و یک آلترناتیو نخبگانی برای شرایط موجود داشته باشند، در صدد تخلیه خشم فروخفته خودشان‌اند. به بیان دیگر، یک جنبش فاشیستیِ صفر و یکی، دغدغه اولیه‌اش برون‌ریزی خشم و انتقام از جناح مقابل است؛ و صلح و امنیت و عدالت اجتماعی در اولویت‌های بعدی او قرار دارند. برای یک فاشیست، لحظه‌ای که دشمنانش را قتل‌عام و یا از میله آویزان می‌کند و یک نفس عمیق از اعماق وجودش می‌کشد، لحظه‌ای گران‌بهاست. یک فاشیست منتظر است تا آن "آخیشِ!" لحظه آخری را بگوید؛ بدون آن که تصویر روشنی از آینده پس از آن داشته باشد.

یک جنبش ایده‌آل برای پیشبرد اهداف خودش نیاز به یک گفتمان مشخص دارد؛ ولی زمانی که جنبشی بخواهد با سیاست‌های صفر و یکی کار خودش را جلو ببرد، جای «گفتمان» را با «سرریز اطلاعات» پر می‌کند. معمولا گفت‌وگو کردن با یک فاشیست سخت است و خودبدیهی‌پنداری مانع پیشرفت صحبت می‌شود. یک فاشیست، مخالفین خود را با برچسب زدن (مزدور، هرزه، سایبری، غرب‌زده، بی‌شرف و...) بدرقه می‌کند.

بحث درست و غلط را کنار بگذارید. یک لحظه با خودتان فضای جامعه را در سال 1401 تصور کنید. جامعه ملتهب شده است، کف خیابان صحنه‌هایی اعم از آتش زدن یک انسان و یا زجرکش کردن یک شخص را مشاهده می‌کنید. الفاظ رکیک جنسی کاملا عادی است و به عنوان شعار، بر در و دیوار نوشته می‌شوند، خودبدیهی‌پنداری موج می‌زند، عده‌ای دگراندیش‌های خود را بی‌بصیرتِ مطلق و عده‌ای دیگر در عین شعار آزادی، مخالفین خود را بی‌شرف و مزدور می‌دانند، تیم ملی در جام جهانی بازی دارد و تعدادی از بازیکنان به علت لبخند زدن در یک عکس و یا دیدار با مقامات رسمی کشور مزدور خوانده می‌شوند، خواندن سرود ملی بی‌شرفی است، جامعه ظرفیت پذیرش هر ادعای جدیدی را بدون صحت‌سنجی خبر مربوطه دارد، بدیهی‌ترین رفتارهای روزمره مثل مهمانی رفتن و سفرکردن و استوریِ اینستاگرام گذاشتن با واکنش‌های تند از سوی افراد رادیکال مواجه می‌شوند، در فضای مجازی اخبار دروغی اعم از سقوط فلان شهر یا فرار مقامات مسئول به فلان کشور منتشر می‌گردد، جامعه کاملا دوقطبی شده و طیفی خارج از دو سمت رادیکال به رسمیت شناخته نمی‌شود، و همه رفتارهای غیرمنطقی تئوریزه گشته‌اند. این توصیفات به طور قطع متعلق به یک فضای فاشیستی است. کوبیدن سطل ماست بر سر یک دختر بی‌حجاب هم مصداق بارز فاشیسم است. دعوت به عمامه‌پرانیِ آدمی که نمی‌دانی کیست هم همینطور.

رفتارهای فاشیستی همدیگر را بازتولید می‌کنند و این چرخه باطل، تا سرمنزل تباهی هرچه بیشتر جامعه ادامه پیدا می‌کند. سیاست باید بستر دعاویِ نخبگانی باشد. هرگاه در جامعه‌ای «سیاست زدگی» جای «سیاست» را گرفت، و هرگاه که سیاست‌های کلان نهادهای جامعه و در سمت مقابل آن، جنبش‌های اعتراضی شکل صفر و صدی به خود گرفتند، گفت‌و‌گوهای نخبگانی رنگ می‌بازند و جامعه بیمار می‌شود. آلن، خون، خشم... مردم دهکده فهمیدند که چه جنایتی رخ داد، اما دیر فهمیدند!

«تمام طول روز، تمام طول شب/ همه موضوع‌ها سیاسی‌اند/ چشم‌هایت نگاه سیاسی دارند/ حتی وقتی در جنگل قدم می‌زنی، داری روی زمین سیاسی، قدم‌های سیاسی برمی‌داری!/ بودن یا نبودن دیگر مساله‌ای نیست! این مساله مثل همیشه یک مساله سیاسی‌است!/ و در ضمنِ همین دعواها و جر و بحث ها/ آدم‌ها هلاک می‌شوند/ حیوان‌ها می‌میرند/ خانه‌ها می‌سوزند/ و مزارع، از بین میروند!» (ویسواوا شیمبورسکا، شاعر لهستانی، برنده جایزه نوبل ادبیات)

استوری اینستاگرامتیم ملیجام جهانیجایزه نوبلفاشیسم
ضربان؛ تریبون رسمی بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی زنجان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید