چند روزی هست که به این فکر میکنم که چرا از مسیری که برای زندگیام در نظر گرفته بودم خارج شدم.
هدف گذاریها و برنامههایی که مدتی تلاش کردم مجدّانه پیگیری کنم و به پیروزیهای دلچسبی هم رسیدم، اما امروز میبینم که گرد فراموشی روی آنها پاشیده شده. حرفِ چند سال قبل نیست. حرفِ همین یکی دو ماه اخیر است.
پس از مدتی به اینستاگرام برگشتم. اما آیا من صرفاً مصرف کنندهی پستها و بیشتر از آن استوریها بودم؟ شک دارم. اینستاگرام هم مخاطب خود را «مصرف» میکند. ذهنش را و توانش را و امید و انگیزهاش را و اولویتهایش را مثل موریانه مصرف میکند. مخصوصاً اگر در مقابل پستها و استوریهایش ارادهی متوسط یا ضعیفی داشته باشید.
حالا که فکر میکنم، مهم نیست که چه صفحهای را دنبال میکنید. خواه با ارزشهای شما منطبق باشد، خواه صفحات زرد - و البته به قدری جذاب که برای فالو کردنش متقاعد شده باشید - این شما هستید که مصرف میشوید. فکرتان، دغدغهتان، اعصابتان و ارادهتان.
اینستاگرام و «اینترنتزدگی» یعنی شنا در جهت جریان آب و خب این هنر خاصی نیست. خیلی دوست دارم بگویید کدام انسان با شنا در جهت جریان آب به جایگاه رفیع و رشدی رسیده؟
حداقل وقتی به انسانهای رشید این عصر و آینده که فکر میکنم، تصور دیگری دارم. شنا خلاف جهت جریان یکی از ویژگیهای بارز آنها خواهد بود. البته منظور من از این عبارت، بیمبالاتی نیست.
یکی از اهداف من از حضور در اینستاگرام، بیشتر دیده شدن مطالبم بود، اما حالا این سوال برایم مطرح است که آیا لزوماً مخاطب بیشتر، مهم است؟ مدت مدیدی به بازخورد پستهایم در اینستاگرام فکر کردم و سعی کردم درموردش به حقایق و فکتهایی برسم. به پستهایی که به اشتراک گذاشتم و استوریهای خودم فکر کردم. آیا توانسته مخاطب را با خود درگیر کند؟
نتیجه امیدوارکننده نیست.
من مینویسم که از خلال نوشتهام با مخاطب صحبت کنم، امّا عملاً به نظر میرسد مخاطب تلاشی نمیکند که با متن من وارد دیالوگ بشود و آن را بفهمد و من هم خیلی وقتها تلاش نکردم به زبان مخاطب صحبت کنم.
سوال مهمتر: آیا مخاطب به قدری حوصله دارد که به متن من توجه کند؟ اصلاً مخاطب با چه هدفی وارد اینستاگرام میشود؟ دنبال متن جدّی است یا یک کلیپ ۶۰ ثانیهای طنز - و نه لزوماً غیراخلاقی و مبتذل؟ میخواهد بیشتر به مشکلات و چالشها فکر کند یا برای فرار از مشکلات سری به اینستاگرام میزند؟ میخواهد جهانی دیگر را تجربه کند یا درمورد جهان واقعی بیشتر فکر کند؟
مخاطب اینستاگرام میخواهد از زندگی بگریزد یا به آن؟
خودم را بگویم؟ بیشتر میخواهم در زندگی عمیق شوم. مثلاً فکر کردن و نوشتن درمورد عدالت اجتماعی برایم مهم است. معتقدم کسی که سیاست نفهمد، دیر یا زود بازیچهی سیاستمداران میشود؛ پس با سیاست هم کار دارم. هنر را جدی میگیرم و دوست دارم در آن عمیق شوم.
اما متأسفانه فکر میکنم عمدهی مخاطبان اینستاگرام چنین هدفی ندارند و با تأسف بیشتر فکر نمیکنم بتوان به راحتی این ذائقه را عوض کرد. مگر من چقدر فرصت دارم که خودم را در اینستاگرام هضم کنم تا دیگران ذائقهشان عوض شود؟ با درنظر گرفتن این نکته، آیا همچنان بیشتر بودن مخاطب در اینستاگرام مهم است؟
خیر، مهم نیست. من ژورنالیست نیستم و بهنظرم اگر در جایی مثل ویرگول یا بلاگم در بیان بنویسم به صلاح خودم و مخاطبین واقعیام باشد. ترجیح میدهم یک سینهفیل با جستوجو در اینترنت به مطلب من درمورد ربکا برسد و نظرش را بنویسد، تا اینکه ۵۰ نفر همین پستم را در اینستاگرام ببینند و لایک کنند و عبور کنند. بدون جدی گرفتن متن یادداشت و خیلی وقتها از سر رفاقت.
چاره چیست؟ اول از همه نظر شما برایم مهم است. دوست دارم نظر شما را بشنوم؛ اما به نظر خودم چاره خروج حداکثری از محیط اینستاگرام است. اگر کتابخوانهای قدیمی، عمر خود را صرف رمانهای طولانی کلاسیک یا کتابهای ادبی ملی مثل مثنوی مولوی و گلستان و بوستان سعدی و شاهنامهٔ فردوسی میکردند، ما امروز چه مصرف میکنیم؟ اگر ۵۰ سالِ بعد را ببینیم از چه سرمایهای صحبت خواهیم کرد؟ یادمان هست فلان استوری را؟ یادمان هست فلان پست خواندنی را؟ سرمایهی فرهنگی ما برای گفتوگو چه خواهد بود؟
اما آیا میتوان با اینستاگرام از دور رفیق بود؟ شاید بشود. مثلاً صرفاً برای انتشار یک مطلب (که قبلاً در بلاگ یا ویرگول منتشر کردم) و بعد خروج سریع. بدون فوتی وقت. بدون غرق شدن در اخبار روز و استوریهای فراوانی که میتوان دید - با اینکه بسیاری از این استوریها مفیدند؛ گزینههای خوب زیادی هست. باید «بهتر» را انتخاب کنیم.
ممنون میشوم نظر شما را هم بدانم.