مخاطب : خودِ ضعیف این روزهایم
تازگی فهمیدهام آن قدرها هم که فکر میکردم قوی نیستم.
از واکنشی که نسبت به اتفاقات اخیر از خودم نشان دادم متوجه شدم که با اندکی فعالیت در دانشگاه و خواندن چند کتاب، توهم برم داشته است.
توهم قوی بودن
توهم در خط مقدم بودن
توهم انقلابی بودن...
بعد از کرونا فهمیدم من هنوز به خیلی چیزها وابسته ام .
به خانواده ام، به دوستانم، به اطرافیانم و یا شاید حتی به بعضی از وسایلم.
آری من به عزیزانم وابسته ام.
شاید لازم نبود بروم در بیمارستان و شانه به شانه پرستارها بایستم و کمک شان کنم ولی من حتی از برادر ۱۵ ساله ام هم کم آورده ام. او لااقل چند روزی در بسیج محله در بسته بندی پک های بهداشتی و ضدعفونی و پخش درب منازل دستی داشت.
حتی حاضر نشدم در دوخت و دوز گان و ماسک در پشت صحنه نبرد نقش آفرینی کنم.
آری من به این دنیا وابسته ام.
نشستهام گوشه ی زیرزمین خانه دلم را خوش کرده ام که لاقل این چند روز را که وقت دارم بیشتر کتاب میخوانم و کارهای عقب افتاده ام را جبران می کنم .
غافل از اینکه آن بیرون هر یک از نسل هایم در نقش های متفاوت جانشان را بر کف گرفته اند و با این موجود ریزی که همه مان را خانه نشین کرده درحال جنگند.
آری من هنوز به خیلی چیزها وابسته ام...