داداشِ اکسیژن
داداشِ اکسیژن
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

خوره‌ی زندگی

تا حالا شده نبود کسی مثلِ خوره بیوفته به جونتون؟!نمیدونم شاید تا حالا براتون اتفاق افتاده شاید هم نه.

الان دقیقا ۷۲ روزه که نبود خواهرم مثلِ خوره افتاده به جون خودم و زندگیم ، یه جوری که هر لحظه منتظرم فقط برگرده.برگرده و اینهمه دور بودنشو تموم کنه.

حتی نمیدونم کجاست.نمیدونم داره چیکار میکنه.نمیدونم هیچی نمیدونم

اینجا خیلی گرمه جوری که نمیشه پتوی زخیم بندازی رو خودت ، ولی من همیشه اون پتویی که تو مینداختی روی خودت و میزارمش کنار خودم تا بیای دوباره پیشم دراز بکشی و بگی سردمه منم پتو رو بندازم روت.

کاش چیزای غم انگیز تری بودن.کاش مثلا از اینکه یه هفتست نیومدی پیشم ناراحت بودم

آخ خدا


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید