
"درخت زیتون سفید" به جرعت یکی از قشنگ ترین سریال های مدرن چینی بود که تا به امروز دیدم.
تک تک به تک صحنه های این سریال، بازیگری بازیگر ها، موسیقی متن سریال، خنده ها و غم های شخصیت ها، داستان زندگی، شجاعت و فداکاریشون حتی لوکیشن های سریال، همه و همه تو ذهن مخاطب قطعا تا به ابد موندگاره.
اما چیزی که بیشتر از همه برای من فراموش نشدنیه بازیگری چن ژو یوان شخصیت اصلی مرد سریال هست.
یوان شاید هر سال نهایت یک یا دوتا سریال بازی کنه و همون یکی تبدیل به موندگارترین سریال های چینی میشه.
بدون شک علاوه بر فیلم نامه و داستان عالیش چیزی که دیدن این سریال رو لذت بخش تر کرده بازیگری یوان هست.
تو تک تک پارت ها شما کاملا میتونید مهارت بالای بازیگریش رو ببینید و انگشت به دهن بمونید از این همه استعداد چون طوری این سریال رو بازی کرده که شما فکر می کنید آ_زانِ توی سریال کسیه که وجود خارجی داره و یوآن کسیه که ناپدید شده و شخصیت فرعیشه...
عنوان سریال یعنی "درخت زیتون سفید" نمادی از شجاعت، فداکاری، صلح و عشق عمیق به وطنه که تنها زمانی رشد میکنه و ابیاری میشه که افرادی عاشقانه براش از جونشون مایه بذارن فارغ از اینکه چقدر زیادن آدم هایی که با تبر به جون این درخت میوفتن.
مهم اینه که کسی باشه تا با همهی وجود و توانش برای آزادی و رهایی از چنگ دشمن و دیدن لبخند مردمش بجنگه و تا آخرین نفس ایستادگی کنه.
قطعا دوربین عکاسی سونگ ران و عکس هایی که ثبت کرده سندی هست برای نشون دادن وجود شادی، زندگی و هیاهوی مردم حتی میون جنگ و گلوله...
حتی با وجود اینکه مرگ تو یک قدمی زن و بچه ها بود اما اون ها با عشق روزشون رو میگذروندن
به قول بنجامین( فرمانده گروه) که: "اینکه فردا چه تراژدی در انتظارمونه مشخص نیست اما قطعا هیچ چیزی نمیتونه خوشبختی امروز رو ازمون بگیره "
درخت زیتون سفید تمام شد اما قطعا قلب مخاطب هنوز یه جایی میون سرزمین شرقی و ساختمون ماتومان که پس گرفته شد گیر کرده...
قلب مخاطب هنوز یه جایی میون عروسی مورگان و برگزار شدن جشن سال نو تو یه ساختمون خرابه اما پر از گرما و شور شوق گیر کرده...
یه جایی میون خنده های بنجامین که حتی قبل از مرگش روی تخت بیمارستان با سنگ شین کل کل میکرد...
یه جایی میون رقصیدن آ_زان و سونگ ران زیر نور مهتاب با موسیقی متن "dance" توی کوچهای که پر از گلوله بود اما شادی و لبخند قطعا پایان ناپذیر بود...
یه جایی میون تنهایی شِن بی بعد از مرگ بنجامین و حتی شاید خنده های زورو و سیا که برای همیشه خاموش شد...
درخت زیتون سفید تمام شد با یاداوری اینکه قوی بودن همیشه بهترین راه حل انسان ها نیست و گاهی برای زندگی باید شکننده باشیم تا بتونیم دووم بیاریم
با یاداوری اینکه جبر جغرافیایی و خانواده میتونه معنای کلماتی که شاید شادی آور باشن رو عوض کنه
مثل ازدواج برای فرار
مثل غذا اما نه برای لذت بلکه برای بقا...
گاهی زندگی میتونه از نظر جغرافیایی ناعادلانه باشه اما همیشه آدم هایی مثل آ_زان، سونگ ران و بنجامین هستن که بتونن با فداکارایشون شرایط را تغییر بدن و گرما و لبخند بیشتری برای مردم بیارن💚✨️
امیدوارم این سریال رو ببینید و لذت ببرید.