در تاریکی چشمانم
سنگین می شود پلک هایم
سیه سیه می گذرد
تار تار می رود
کودکی دو دو کند
نگاهی به من زند
جامه ای سرخ بر تن
خیره شود بر من
خنده کنان، دوان دوان
رود رود، ز سوی من
آن کودکی من ست
تنها خیال من ست
کاش کودک می شدم باز
آغاز می کردم ز پرواز
کودکی شیرین ست و بس
تنها تلخیش بزرگی ست و بس
در کودکی خواهی بزرگ شوی
در بزرگی هم از نو کودک شوی
کودکی یعنی، بازی، شادی، آزادی
رها شدن از هر گونه تنهایی
کودکی یعنی، همین خندیدن در لحظه
غافل ز مشقتی که در زندگی محضه
پس شادی کن، بازی کن
بی خیال دنیای فانی کن