این لحظه گذر عمر ست
خوش نبودنت یک مرگ ست
مرگ را به خاک سپردن نیست
مرگ را به لذت نبردن ست
لذت نبردن از زندگی
شود یک عمر دل مردگی
خود را ز خاک مردگی بیرون کش
خاک را با دلت وارونه کش
خاک چون وارونه شود
همچون کاخ ساخته شود
ذهن خاک مرده ات پاک شود
دگر شادیت برپا شود
کاخت را با خوبی پر کن
خاک را ز دلت پاک کن
بزدا منفی انبارت
بگذار خوبی در انبارت
عمر تو با خود گذشت
فدای گل های خانه گشت
زن بودنت یک عمر بود
تو را نفهمیدن یک درد بود
درد تو را که فهمد
یک عمر از تو گذرد
عمرت را خود دریاب
نمان به امید رویا در خواب