در جلد نخست (احیای دین اجتماعی) از مجموعه مکتب دوبنی گفته شد که ساختار مکتب دوبنی از سطوح جهانبینی (سطح نخست)، انسانشناسی و هستیشناسی برآمده از این جهانبینی (سطح دوم)، فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه هویت، فلسفه اجتماعی، فلسفه هنر، فلسفه زندگی، فلسفه اقتصادی-سیاسی و فلسفه تاریخی که مبتنی بر انسانشناسی و هستیشناسی آن جهانبینی شکل گرفتهاند (سطح سوم) و ایدئولوژی که بینش، روش و منش تبیین شده از مجموع این فلسفهها میباشد (سطح چهارم)، تشکیل شده است. نخستین دفتر از مجموعه مکتب دوبنی دفتر فلسفه دین میباشد.
فلسفه دینِ مکتب دوبنی؛ الهیات دوبُنی نام دارد. این فلسفه دین در پی ایجاد یک نظام الهیاتی نوین و یک پارادایم جدید در چارچوب مکتب نواندیشی دینی است. این الهیات به عنوان سنتزی برای الهیات نواندیشان متقدم (الهیات سوسیال یا رهاییبخش) با رویکرد وجودی-جمعگرا و الهیات نواندیشان دینی متاخر (الهیات لیبرال) با رویکرد وجودی-فردگرا مطرح شده است. از دید این الهیات آموزههای پیامبران و دین اسلام دومحوری و دوبنی (فردی و اجتماعی) هستند و الهیات لیبرال یا سوسیال که اصالت را به فرد یا جمع میدهند، در نهایت موجب غفلت از یک بن دیانت میشوند. دوبُنی اینجا به معنای پرداخت متوازن به دو جهان شخصی و جهان پیرامونی در دینداری و آموزههای دومحوری دین است. نادیده گرفتن و غفلت از هر کدام از این جهانها به خدای تکساحتی، توحید تکساحتی و سلوک تکساحتی میانجامد. این الهیات در برابر موحد سالک تکساحتی از موحد سالک چندساحتی، سخن میگوید.
به تعبیر رضا علیجانی 《 در فضای سیاسی و فرهنگی ما متأسفانه واژه «عبور» و «پایان» رایجتر و مقدستر از واژه «میراث» و «انباشت» و «تداوم» است》. ️شاخه چپ رادیکال نواندیشی دینی در ضرورت عبور از دکتر سروش و سنت نواندیشی متاخر میگوید و شاخه راست رادیکال نواندیشی دینی در ضرورت عبور از دکتر شریعتی و سنت نواندیشی متقدم. مخالفان نواندیشی دینی هم از عبور از نواندیشی دینی سخن میگویند. هر متفکری بنا به دوران زیسته و تجارب دوران ممکن است دورههای فکری متفاوت داشته باشد و از آرا پیشین خود گذر کند. برای تفکیک این دورهها و بررسی ناسخ و منسوخ آرا نواندیشان دینی ما به طور نمونه نیازمند شریعتیشناسی دانشپژوهانه و سروششناسی دانشپژوانه و.. هستیم. رویکرد الاهیات دوبنی بازخوانی انتقادی آثار نواندیشان و «میراث» و «انباشت» و «تداوم» به جای «عبور» و «پایان» است. در جلد نخست از دفتر فلسفه دین و در کتاب احیای دین اجتماعی محوریت با آرا نواندیشان دینی متقدم ( اقبال، بازرگان، طالقانی و شریعتی) و شارحان و همطیفانشان بود. در جلد دوم و این کتاب محوریت با آرا نواندیشان دینی متاخر ( سروش، شبستری، ملکیان و کدیور)، شارحان و همطیفانشان است. الاهیات دوبنی میراث نواندیشان دینی متقدم و متاخر را پاس میدارد و با رویکرد اصلاحی در پی انباشت و تداوم آن و در انداختن طرحی جدید با استفاده از میراث گذشته و دانش روز است.
اجتهاد ساختاری
محسن کدیور در توضیح دو نوع رویکرد در اصلاح دینی مینویسد: 《رویکرد اصلاح طلبانه دو مؤلفه اساسی دارد. مولفه نخست بکار گیری روش اجتهاد سنتی در پاسخ به مسائل مدرن را دربر میگیرد. از آنجایی که معضلات دنیای مدرن بسی ستبرتر از روشهای سنتی هستند در نتیجه بسیاری از آنها حل نشده باقی می مانند یا پاسخهایی رضایتبخش دریافت نمیکنند. از دیگر سو، مولفه دوم، بر ناکافی بودن اجتهاد سنتی تکیه دارد. طیف وسیعی از نقطه نظرات مسلمانان ترقیخواه و پیشرو از جمال الدین اسدآبادی، محمد اقبال لاهوری تا گذشته نزدیک و زمان حال از فضل الرحمن، محمد ارکون، نصر حامد ابوزید، عابد الجابری، عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری در این مجموعه قرار میگیرند. هر یک از آنها از دیدگاه خاص خود در راستای اصلاح اندیشه اسلامی کوشیده اند. هرچند انتقاداتی به کار هر یک از آنها وارد است، اما منکر اهمیت تلاش آنها در امر اصلاح فکر اسلامی نمیتوان شد. من به همه آنها احترام میگذارم و قدردان خدمات آنها هستم. با نظر به تجربیات آنها و همچنین با علم به تجارب متألهان مسیحی و یهودی نگارنده این سطور به روش جامعی که میتوان آن را «احیای اجتهاد» یا «اجتهاد در مبانی و اصول» نامید راهنمایی کرد. محمد اقبال لاهوری در کتاب “احیای فکر دینی در اسلام” در سال ۱۳۰۹ شمسی برای اولین بار از اصطلاح اجتهاد ساختاری استفاده کرده است. هر چند توافق ضمنی در میان متفکران مسلمان در در ضرورت اجتهاد ساختاری وجود دارد، اما هر یک از آنها رهیافتی متفاوت در پیش گرفته است》.
رویکرد اصلاحی الهیات دوبنی نیز قائل به ناکارآمدی اجتهاد سنتی در عصر جدید است. تلقی کدیور از اجتهاد ساختاری، «اجتهاد در اصول و مبانی» است: 《 بازسازی اصول فقه یعنی «اجتهاد در اصول» تنها نیمی از مسیر اجتهاد ساختاری می باشد. نیمی دیگر را اجتهاد در مبانی همچون مبانیِ معرفت شناختی، جهانشناختی، وجودشناختی، انسان شناختی، جامعه شناختی، روانشناختی، کلامی، و اخلاقی اسلام تشکیل می دهد. درک و شناخت قرون وسطایی این مبادی نیاز به بازنگری و اصلاح دارد》. اجتهاد ساختاری یعنی نیاز بازبینی جهانشناسی، انسانشناسی، خداشناسی، دینشناسی، الهیاتشناسی دوباره در سنت دینی موجود. به تعبیر دکتر سروش 《روشنفکری دینی قائل به اجتهاد در اصول است یعنی اجتهاد در کلام، در اخلاق و نوفهمی نبوت و وحی و معاد و خدا…با درکی تازه از انسان و معرفت و تاریخ و جامعه 》. در کتاب طرحوارهای از الهیات دوبنی طی سه فصل دینشناسی، الهیاتشناسی و خداشناسی به بازبینی مسائل بنیادین در این مسیر پرداخته شده است. در جلدهای بعدی از دفتر فلسفه دین مکتب دوبنی، به مباحث انسانشناسی، هستیشناسی، مبداشناسی، فرجامشناسی و باقی مسائل پرداخته میشود.
در فصل نخست (دینشناسی) کتاب پیشِ رو در ابتدا مدل دینشناسانه الهیات دوبُنی معرفی شده و در ادامه به انتظارات دهگانه از دین در الهیات دوبنی پرداخته میشود. در نهایت نیز جایگاه الهیات دوبنی در جغرافیای نواندیشی دینی تببین میشود. در فصل دوم (الهیاتشناسی) در نوشتار نخست به مباحث بنیادینی نظیر رویکرد الهیاتی (تشبیه و تنزیه)، گونههای خداباوری (اصناف خداباوی) و نجات و رستگاریشناسی( پدیده تنوع ادیان) پرداخته میشود. در نوشتار دوم مدل الهیاتشناسی الاهیات دوبُنی مورد بررسی قرار میگیرد و در نوشتار پایانی به نسبت الهیات دوبُنی و رویکردهای الاهیاتی مدرن پرداخته میشود. در فصل سوم (خداشناسی)، پس از معرفی تصور از خداوند در الهیات دوبنی، به رابطه منوتویی انسان و خدا در این الهیات پرداخته میشود. در ادامه به پنج مقوله اساسی در ارتباط میان انسان و خدا یعنی پرستش، عبادت، ایمان، تقوا و دعا و نیایش پرداخته میشود. در این فلسفه دین، دین یک دین خادم است نه مخدوم یا کمکارکرد، الهیات یک الهیات انسانگرا، رهاییبخش و امیدگرا است نه یک الهیات انقیادبخش یا تخدیری و خدا یک رفیق محتشم نه یک خدای خوفانگیز یا معشوق منفعل.