محمد قطبی
محمد قطبی
خواندن ۱۹ دقیقه·۶ روز پیش

جایگاه عبادت در ساختمان خداباوری

  • مکتب دوبنی
  • دفتر نخست: فلسفه دین (الهیات دوبُنی)
  • جلد هشتم: شریعت در الهیات دوبُنی ۴
  • فصل نخست: احکام عبادی
  • نوشتار سوم
شکل ۱: ساختمان خداباوری در الهیات دوبُنی
شکل ۱: ساختمان خداباوری در الهیات دوبُنی

در دو نوشتار نخست پیرامون معنی عبادت و جایگاه آن در الهیات دوبُنی و همچنین وضعيت کالبدهای مثالی و جسمانی انسان هنگام عبادت سخن گفته شد. در نوشتار سوم از فصل نخست به جایگاه عبادت در ساختمان خداباوری پرداخته می‌شود.

ارتباط پرستش، عبادت و ایمان

همانطور که پیشتر درباره تفاوت عبادت و پرستش گفته شد، پرستش نوعی دلبستگی، شیدایی و مجذوبیت پیدا کردن نسبت به یک معشوق است که این دلباختگی ما را به خدمت او در می‌آورد تا به مقتضیات عاشقی و پرستش عمل کنیم. عبادت نیز به معنای هموارسازی وجود با تمرینات و رژیم‌های معنوی جهت جاری شدن عشق الهی و ارزش‌های الهی او در وجود است و متصف شدن به صفات الهی. هموارسازی وجود برای برای کمال و فلاح، خودشکوفایی و رستگاری انجام می‌شود. برای آمادگی کالبد مثالی برای جاری شدن صفات الهی در آن و صیرورت‌ به سوی خدا، نیل به خداگونگی و قرب الهی انجام می‌گیرد.

همانطور که پیشتر پیرامون ایمان‌ورزی شورمندانه در الهیات دوبُنی گفته شد، ایمان نوعی خویشتن‌سپاری پاکبازانه و اهتمام مجذوبانه است که گوهر این تجربه عبارتست از تغییر مرکز ثقل هستی از خود به خداوند. ما از سوی یک مبدا مورد خطاب قرار می‌گیریم، توجه ما را جلب می‌کند و مجذوب آن می‌شویم (تسلیم قلبی و وجودی)، نسبت به آنان اهتمام مجذوبانه پیدا می‌کنیم، به آن ایمان می‌ورزیم و به آن مومن می‌شویم. ایمان ورزیدن، تکرار انتخاب مبدا خطاب، اعتماد به وی و اهتمام مجذوبانه و تغییر مرکز ثقل هستی جهان خود از خود به اوست. پرستش، دلبستگی به این صاحب خطاب و خدمت‌گذاری اوست و عمل به مقتضای این دلبستگی و عاشقی. خدا را می‌پرستیم یعنی به آن ارزش‌های مطلق متعالی دلبستگی پیدا می‌کنیم و شیفته و شیدای این ارزش‌ها می‌شویم، پرستنده و پرستشگر این ارزش‌ها می‌شویم و به خدمت منشا این ارزش‌ها در می‌آییم و عبادت یعنی هموارسازی وجود برای حضور این ارزش‌های متعالی در وجود. موحد چندساحتی در فکر (تسلیم ذهنی و عملی ) و در وجود (تسلیم قلبی و وجودی) تسلیم خداوند است. او به رفیق محتشم اهتمام مجذوبانه دارد، در مثلث خدا، خلق، خود (موحدچندساحتی، هم‌رفیق، رفیق محتشم) ایمان‌ورزی شورمندانه می‌کند. او یک انتخابگر دائمی است که ایمانی نوشونده دارد. ایمان او نمودی اجتماعی دارد و در ساحت فردی باقی نمی‌ماند.

ایمان در قرآن در بیشتر مواقع همراه با عمل صالح آمده است. عمل صالح همان کنش دینی یعنی شریعت و اخلاق است. بنابراين عبادت نیز خود نوعی نمود اجتماعی ایمان است. به تعبیر یوسفی اشکوری: "گوهر دین و دینداری « ایمان » است و ایمان نیز پیوند انسان خاکی به مقام الوهیت و به عبارتی رسیدن به مقام قرب الهی است، اما در عین حال به گواهی و توصیه مکرر قرآن به مثابة وحی و « کلام خداوند »، این ایمان از طریق « عبودیت » و « عبادت » محقق می‌شود و این عبودیت نیز صرفا باور یا شهود باطنی و به هر حال امر ذهنی نیست بلکه در عمل و از طریق تجربه و تمرین عملی و متعین و قابل لمس و اثبات به ثبوت می‌رسد و در نهایت در این فرایند قلبی – عملی اهداف مطرح در ایمان ورزی و زیست مؤمنانه واقعیت پیدا می‌کند و مفید فایده مورد نظر می‌شود. این گونه نیز می‌توان توضیح داد که درست است که ایمان اساسا امر قلبی و درونی است و بر آمده از دو عنصر « تأمل » و «شهود» ( = فکر و ذکر ) است و با « عشق » و « طلب » همراه است و این همه از جنس باطن و روحانیت شمرده می‌شوند، اما به گواهی عقل و نقل و بویژه این کلام نبوی که برای تتمیم و تعالی اخلاق کریمانه بر انگیخته شده ام ( بعثت لاتمم مکارم الاخلاق )، اخلاق در مرکز و محور ایمانگرایی دینی قرار دارد و این اخلاق عملی است و با یک سلسله آداب و اعمال و سلوک و تقید ایجابی و یا سلبی و به تعبیر دینی « اوامر و نواهی » محقق می‌شود و به ظهور و انکشاف و غایت مورد نظر می‌رسد. درست مانند این است که برای داشتن تن سالم و یا بالاتر برای قهرمان شدن در هر رشته ورزشی بدون ورزش مداوم و تمرین عملی نمی‌توان به سلامت تن و نشاط لازم دست یافت. ایمان یک شدن بالقوه است و برای بالفعل شدن نیازمند آداب و سلوک عملی و تمرین مداوم است. از این رو به صرف ادعای ایمان در سطح ایمان قلبی و یا شهود و تجربه باطنی ( که امروز برخی از آن به غلط تحت عنوان « تجربه دینی » یاد می‌کنند چرا که با استناد به پسوند « دینی » تجربه دینی الزاما از سلوک دینی خاص حاصل می‌شود ) نمی‌توان بسنده کرد، زیرا که در این صورت از یک سو بر فرض صحت اصل مدعا ایمان در مرحله جنینی ( اگر نگوییم ادعا ) باقی می‌ماند و به رشد و تکامل نمی‌رسد و از یک سو قابل اثبات نیست؛ اثبات آن در عمل و تعین خارجی آن است و آن نیز بدون عمل خارجی و تجربه عینی قابل اندازه گیری نیست. از باب تقریب به ذهن می‌توان گفت صرف ادعای قهرمانی دو و یا نقاش و یا موسیقیدان بودن کفایت نم‌‌کند، بلکه هنرمند و یا ورزشکار در عمل باید نشان دهد که چه اندازه در ادعای خود صادق است. در واقع هنر هنرمند همان هنری است که نشان می دهد و همه می‌توانند ببنینند و بفهمند و داواری کنند. شاعر تا شعر نگفته باشد، اصلا شاعر نیست و به همین دلیل ادعای شاعری او را کسی باور نمی کند. زنده یاد احمد شاملو گفته بود من وقتی شعر می‌گویم شاعرم، جز آن اصلا شاعر نیستم. و این سخن شاعرانه و عمیقی است. به عبارت دیگر هیچ کس ادعای آدم خوب بودن کسی را باور نمی کند مگر این که در عمل این خوبی به اثبات برسد. زیرا این تمرین و تعین خارجی است که محتوا و مدعا را منکشف می‌کند. این است که بزرگان دین فرموده اند « الایمان هوالعمل » ( یا الاسلام هوالعمل ). حکمت نظری باید به حکمت عملی منتهی شود و از آن سو می‌توان گفت که حکمت یا اخلاق عملی و عبادت و سلوک دینی بر آمده از حکمت نظری و یا ایمان دینی و اخلاق مبتنی بر ارزشهای الهی است. می‌توان گفت یک رابطه علّی بین نظر و عمل برقرار است و شاید از منظر کارکردی می‌توان گفت یک ملازمه بین آن دو وجود دارد. به هرحال فلسفه غایی عبادات و آداب و احکام شرعی در هر سطحی و در هر حوزه ای ( فردی یا اجتماعی ) رشد و تعالی و تأثیر گذاری عملی در زیست مؤمنانه و در نهایت تصعید روحانی و تقرب به مقام قرب خداوند و تحصیل کمال آدمی است و گرنه این اعمال به خودی خود و به صورت فرمالیستی ارزش و اعتباری نداشته و نخواهند داشت". با توجه به آنچه در بالا آمد، ارتباط میان پرستش، عبادت و ایمان را در الهیات دوبُنی در ادامه بیان می‌شود.

بر اساس توضیحات ارائه شده، پرستش، عبادت و ایمان سه مفهوم مرتبط و در عین حال متفاوت هستند که در مسیر تقرب به خداوند و کمال انسانی نقش اساسی ایفا می‌کنند. برای درک بهتر ارتباط این مفاهیم، می‌توان آن‌ها را به صورت زیر تحلیل کرد:

ایمان: ریشه و بنیان

• تعریف: ایمان به معنای تسلیم قلبی و وجودی به خداوند و تغییر مرکز ثقل هستی از خود به او است. ایمان، ریشه و بنیان پرستش و عبادت است.

• نقش: ایمان، باور به وجود خدا و صفات او را در انسان ایجاد می‌کند و انگیزه او را برای پرستش و عبادت فراهم می‌سازد.

پرستش: تجلی عاطفی ایمان

• تعریف: پرستش، دلبستگی و عشق به خداوند و انجام اعمالی به نشانه این عشق است.

• نقش: پرستش، تجلی عاطفی ایمان است و نشان می‌دهد که ایمان انسان به مرحله‌ای از عمق رسیده است که او را به سوی خداوند می‌کشاند.

عبادت: عملیاتی کردن ایمان

• تعریف: عبادت، تمرینات و رژیم‌های معنوی برای هموارسازی وجود و جاری شدن صفات الهی در آن است.

• نقش: عبادت، عملیاتی کردن ایمان است و به انسان کمک می‌کند تا به کمال انسانی و قرب الهی دست یابد.

ارتباط بین سه مفهوم

• ایمان به پرستش می‌انجامد: ایمان به خدا باعث می‌شود انسان به او عشق ورزیده و او را پرستش کند.

• پرستش به عبادت منجر می‌شود: پرستش، انسان را به سوی انجام اعمال عبادی سوق می‌دهد تا بتواند عشق خود را به خداوند نشان دهد.

• عبادت ایمان را تقویت می‌کند: انجام اعمال عبادی، ایمان انسان را تقویت کرده و او را به خداوند نزدیک‌تر می‌سازد.

به طور خلاصه:

• ایمان، باور قلبی به وجود خدا و صفات او است و تکرار انتخاب او.

• پرستش، تجلی عاطفی ایمان و عشق ورزیدن به خدا است.

• عبادت، عملیاتی کردن ایمان و تلاش برای رسیدن به کمال انسانی است.

این سه مفهوم در یک چرخه تداومی قرار دارند: ایمان باعث پرستش می‌شود، پرستش به عبادت منجر می‌شود و عبادت ایمان را تقویت می‌کند.

مثال: فردی که به وجود خدا ایمان دارد (ایمان)، او را دوست دارد و به او عشق می‌ورزد (پرستش) و برای نشان دادن این عشق، نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد و به نیازمندان کمک می‌کند (عبادت) تا شبیه او شود. ارتباط بین پرستش، عبادت و ایمان بسیار نزدیک و تنگاتنگ است. ایمان، ریشه و بنیان این دو مفهوم است. پرستش، تجلی عاطفی ایمان و عبادت، عملیاتی کردن ایمان است. هر سه این مفاهیم در کنار هم، انسان را به سوی کمال و قرب الهی هدایت می‌کنند.

رابطه توحید، عبادت و اخلاص

اگر سه مفهوم زیر را به صورت زیر تعریف کنیم:

توحید: یکتاپرستی در ساحت وجودی-فلسفی و اجتماعی-سیاسی

عبادت: تمرینات و رژیم‌های معنوی جهت هموارسازی وجود برای حرکت به سوی خداگونگی

اخلاص: خلوص باور، نیت و عمل برای رضا و قرب الهی و به هدف خداگونگی

آنگاه باید دید این سه مفهوم در چارچوب الهیات دوبُنی چه ارتباطی با یکدیگر پیدا می‌کنند. شرط پذیرش عبادات نیت قصد قربت است و اخلاص در عبادات. یعنی باید نیت خداگونگی باشد و عبادت عاری از نیت‌ها و اهداف غیر از خداگونگی باشد و این دو بدون کنش در جهان پیرامونی میسر نمی‌شود. به تعبیر اشکوری: "این که در شریعت اسلام در تمام امور عبادی « نیت » یا همان « قصد قربت » شرط شده است، در این زمینه و در چهارچوب این اندیشه الهی قابل فهم و تحلیل است. « اخلاص » نیز که جوهر عبادت و موجب قبولی طاعات است نیز در همین بستر معنای مشخص و اهمیت خود را نشان می دهد. ایمان، قصد قربت و اخلاص سه عنصری هستند که به سلوک عبادی و شعائر آئینی مضمون و جهت می‌دهند و این « ذرة بی انتها » ( به تعبیر زیبای و عمیق مهندس بازرگان ) را به « هستی مطلق » یا « مطلق هستی » پیوند می‌دهند. درست است که حقیقت و گوهر دین و دین ورزی ایمان و تجربه دینی و باطنی است اما این ایمان و تجربه محقق نخواهد شد و به غایت خود نخواهد رسید مگر از طریق ممارست و تمرین عملی و « جهاد اکبر و اصغر » مداوم و با مراقبه و محاسبه عملی منظم و منضبط و البته مخلصانه و مؤمنانه. فرم و شکل اصالت ندارد اما حقیقت باطنی و یا دعوی ایمان و ارتباط روحانی با خداوند و پیوند با امر قدسی نیز بدون تمرین عملی و بدون زلال شدن در بستر « مراقبه » و « محاسبه » ممکن نیست". برای بررسی ارتباط میان این سه مفهوم، می‌توانیم به شرح زیر عمل کنیم:

• توحید به عنوان زیربنا: توحید، به عنوان اعتقاد به یگانگی خداوند، پایه و اساس تمام باورها و اعمال دینی است. این اصل، جهان‌بینی انسان را شکل می‌دهد و او را به سوی یکپارچگی و وحدت هدایت می‌کند. در الهیات دوبُنی توحید دو بن دارد: توحید وجودی-فلسفی که به پرهیز از شرک در جهان شخصی و توحید اجتماعی-سیاسی که به پرهیز از شرک در جهان پیرامونی اشاره دارد.

• توحید و عبادت: عبادت، عملی است که در راستای تأیید و تقویت توحید انجام می‌شود. تمام اعمال عبادی، از نماز و روزه گرفته تا اعمال خیر و نیکوکاری، در واقع ابراز بندگی و عبودیت در برابر خداوند یکتا است. در تمرینات و رژیم‌های معنوی ما همواره بر توحید تأکید می‌شود.عبادت، عملی است که با توحید ارتباط تنگاتنگ دارد. هر چه انسان به توحید اعتقاد راسخ‌تری داشته باشد، عبادات او نیز خالص‌تر و مؤثرتر خواهد بود.

• توحید و اخلاص: اخلاص، یعنی خلوص نیت در تمام اعمال و عبادات. این خلوص نیت، زمانی معنا پیدا می‌کند که انسان به توحید اعتقاد راسخ داشته باشد و تنها خداوند را هدف عبادت خود قرار دهد. اخلاص، نتیجه طبیعی توحید است. انسانی که به توحید اعتقاد دارد، به هیچ چیز جز خداوند متعال دل نمی‌بندد و در تمام اعمال خود تنها رضای او را می‌جوید.

• عبادت و اخلاص: اخلاص، شرط اصلی پذیرش عبادت است. اگر عبادتی با نیت غیرخالص انجام شود، نه تنها مقبول واقع نمی‌شود، بلکه ممکن است به شرک نیز منجر شود. اخلاص، هدف نهایی همه اعمال و عبادات است. انسانی که با اخلاص به عبادت می‌پردازد، در واقع به دنبال کمال انسانی و رسیدن به مقام قرب الهی است. اخلاص، باعث می‌شود که عبادات انسان از حالت مکانیکی خارج شود و به عبادتی آگاهانه و عاشقانه تبدیل شود.

در نهایت، می‌توان گفت که توحید، عبادت و اخلاص، سه مفهوم مرتبط و مکمل هستند که در کنار هم، انسان را به سوی کمال و سعادت ابدی هدایت می‌کنند.

• توحید، پایه و اساس این حرکت است.

• عبادت، وسیله و ابزار این حرکت است.

• اخلاص، هدف نهایی این حرکت است.

به عبارت دیگر، توحید، باور به یگانگی خداست، عبادت، عملی است بر اساس این باور و اخلاص، خلوص نیت در این عمل است. این سه عنصر در کنار هم، انسان را به سوی خداگونگی و کمال هدایت می‌کنند.

شریعتی مفهوم اخلاص را اینگونه به زیبایی تفسیر می‌کند: "خدایا! اخلاص! اخلاص! و می‌دانم ای خدا، می‌دانم که برای عشق زیستن و برای زیبائی و خیر، مطلق بودن، چگونه آدمی را به مطلق می‌برد، چگونه اخلاص این وجود نسبی را، این موجود حقیری را که مجموعه‌ای از احتیاج‌هاست و ضعف‌ها و انتظارها ، “مطلق “می‌کند! در برابر بیشمار جاذبه‌ها و دعوت‌ها و ضررها و خطرها و ترس‌ها و وسوسه‌ها و توسل‌ها و تقرب‌ها و تکیه‌گاه‌ها و امیدها و توفیق‌ها و شکست‌ها و شادی‌ها و غم‌های همه حقیر  - که پیرامون وجود ما را احاطه کرده‌اند و دمادم ما را بر خود می‌لرزانند، و همچون انبوهی از گرگ‌ها و روباه‌ها و کرکس‌ها و کرم‌ها ، بر مردار «بودن » ما ریخته‌اند، با یک خودخواهی عظیم انقلابی، که معجزه‌ی ذکر است و زاده‌ی کشف ِ بندگی ِ فروتنانه‌ی ِ خویشتن ِ خدایی ِ انسان است- ناگهان عصیان می‌کند ، عصیانی که با انتخاب ِ تسلیم ِ مطلق به حقیقت ِ مطلق ، فرا می‌رسد و از عمق ِ فطرت شعله می‌کشد و سپس با تیغ ِ بوداوار ِ بی‌نیازی و بی‌پیوندی و تنهایی، “مجرد “می‌شود و آنگاه از بودا فراتر می‌رود و با دو تازیانه‌ی «نداشتن » و نخواستن همه‌ی آن جانوران آدم خوار را از پیرامون ِ انسان بودن خویش می‌تاراند و آنگاه، آزاد ، سبکبار، غسل کرده و طاهر ، پاک و پارسا، «خود »شده و «مجرد»و «رستگار» ! انسان شده و بی‌نیاز ، به بلندترین قله ی ِ رفیع  معراج ِ تنهایی می‌رسد و آنجا همه‌ی «من»‌های دروغین و زشت را ، که گوری است بر جنازه‌ی شهید ِ آن من ِ راستین و زیبا و خوب، که همیشه در آن مدفون است و از چشم خویش نیز مجهول و از یاد خویش نیز فراموش ، فرو می‌ریزد، با «ذکر» ، با «جهاد ِ بزرگ» و با «مردن پیش از مرگ» از درون ، به هجرت آغاز می‌کند ، هجرت از آنکه هست ، به سوی آنکه باید باشد. تا… به اخلاص می‌رسد و «بودنِ آدمی » به خلوص ! خالص شدن برای او بروی او، اخلاص: «یکتایی»! آری، یک‌توئی ! آنگاه اینچنین «بنده‌ی خاشع »، که به بندگی خدا گونه‌ای شده است در زمین و اینچنین «دوستی خاکی»، که در دوست داشتن، خدائی شده است ، چه! دوست داشتن اگر به اخلاص رسیده باشد ، دوست را با دوست مانند می‌کند از زندگی زنده‌تر است و از خوشبختی جدی‌تر! نیاز ، هراس، چشم داشت، حق‌شناسی، حق‌کشی، خطر، امنیت، سود و زیان، دشمنی‌ها و دوستی‌ها ، نفرین‌ها و آفرین‌ها ، شکست‌ها و توفیق‌ها ، شادی‌ها و غم‌ها…که گرگ‌ها و کرکس‌هایی بودند، وحشی و آدم‌خوار ، اکنون حشراتی شده‌اند بازیچه‌ی حقیر ِ مرد! مرد، جزیره‌ای در خویش، در اقیانوس وجود، تنها و به خویش، اقلیمی از چهارسو محدود به خویش، بی خطر موج، بی‌نیاز ساحل، نیلوفری روئیده از لجن و سرکشیده از آب، اما بی آلایش آب، شکفته و گسترده در زیر بارش خورشید، مکنده آفتاب. و اکنون اوست که می‌تواند زندگی کند، تنها با طعام عقیده و شراب جهاد و بمیرد شهیدوار…اوست که چون صوفی نیست، شیعه است، بودایی نیست، مسلمان است- در همین معراج تجرد نمی‌ماند، بازمی‌گردد به سوی خاک، به سوی “خلق” با کوله بار سنگین مسئولیت: تا بنگرد بر چهره یتیمی که بر او به خشونت تشر زده‌اند…بر گرده‌ی اسیری که تازیانه‌های ستم، خط کبود بر بدنش نقش کرده و بر گرسنه‌ای که شرم، مجال مستمندی به او نمی‌دهد و… بر نسلی که قربانی می‌شود و بر عصری که قهرمان می‌جوید و بر هر آنچه در زیر آسمان می‌گذرد...و او برای از دست دادن، برای رنج کشیدن، برای تحمل کردن و برای مردن هیچ تردیدی ندارد! مرگ—نه مانند حلاج: "مرگی پاک، در راهی پوچ" بلکه مانند علی: برای خشنودی خدا، یعنی در خدمت به خلق، که تنها کار او در زندگی است که خود نیز از آن سود می‌برد! علی، تا لبه زهرآگین پولاد را در پرده‌های مغزش حس می‌کند، احساس می‌کند که بار سنگین آن امانتی که آسمان و زمین و کوه‌ها را می‌شکست، از دوشش افتاد و آزاد شد! از شوق گویی مژده‌ای را فریاد می‌کشد:
"به خداوند کعبه، رها شدم!"
اخلاص:
یکتایی در "زیستن"،
یکتایی در "بودن"
یکتایی در "عشق".

اخلاص تجلی عملی توحید است، در نیت، تجربه دینی، معرفت دینی و کنش دینی. موحدچندساحتی از توحید و یکتایی خداوند به اخلاص و یکتایی و یک‌تویی خویش می‌رسد. ساحت‌های ذهن و روان و روح و جسمش مخلصانه در خدمت به خداوند قرار می‌گیرند و به یکپارچگی وجود می‌رسد. موحد، با درک عمیق از توحید، به یکپارچگی و یکتایی در وجود خود دست می‌یابد. این یکپارچگی به معنای هماهنگی و هم‌راستایی تمام ابعاد وجودی او (ذهن، روان، روح و جسم) با اصول توحید است. به این معنا که تمامی ابعاد وجودی فرد (ذهنی، روانی، روحی و جسمی) باید در راستای خدمت به خداوند قرار گیرند و این خدمت باید با نیت خالص و اخلاص انجام شود. در نهایت، هنگامی که فرد تمام ابعاد وجودی خود را در خدمت به خداوند قرار می‌دهد، به یکپارچگی و هماهنگی در زندگی دست می‌یابد. در این حالت تمام افکار، احساسات، اعمال و حتی جسم او، در جهت رضای خدا حرکت می‌کنند. این یکپارچگی نه تنها به معنای عدم تضاد میان ابعاد مختلف وجود است، بلکه به معنای تحقق هدف‌های والای انسانی و الهی نیز می‌باشد. همانطور که به نقل از شریعتی آورده شد: "و می‌دانم ای خدا، می‌دانم که برای عشق زیستن و برای زیبائی و خیر، مطلق بودن، چگونه آدمی را به مطلق می‌برد، چگونه اخلاص این وجود نسبی را، این موجود حقیری را که مجموعه‌ای از احتیاج‌هاست و ضعف‌ها و انتظارها ، “مطلق “می‌کند!".

عبادت و تقوا

عبادت یعنی هموارسازی وجود برای حضور این ارزش‌های متعالی در وجود، چه در زندگی فردی و چه زندگی اجتماعی. در مسیر خداگونگی و متصف شدن به ارزش‌های مطلق برای نیفتادن در دام رذالت‌ها و محرمات و انحراف از مسیر و گمراهی، نیاز به یک ترمز است، یک حفاظ، یک سپر، یک لباس محافظ جان که مانع از انحراف ما از مسیر خداگونگی در زندگی فردی و اجتماعی شود که این محافظ همان تقوا است، تقوا پوشش معنوی است: «یـبَنی ءادَمَ قَد اَنزَلنا عَلَیکُم لِباسـًا یُوری سَوءتِکُم و ریشـًا و لِباسُ التَّقوی ذلِکَ خَیرٌ ذلِکَ مِن ءایـتِ اللّهِ لَعَلَّهُم یَذَّکَّرون». این تقوا مبتنی بر شرم است. جوینده ارزش‌های مطلق از منبع ارزش‌های مطلق شرم می‌کند که در مسیر جویندگی خود منحرف شود و متصف به ضدارزش‌ها شود. عبادت مانند بنایی است که انسان برای رسیدن به کمال می‌سازد و تقوا مانند سقفی است که از این بنا در برابر آسیب‌ها محافظت می‌کند. عبادت به معنای هموارسازی وجود برای حضور ارزش‌های متعالی است. این هموارسازی به مثابه ساختن بنایی است که پایه‌های آن بر ایمان و عشق به خداوند استوار است. گفته شد عبادت تجلی عملی ایمان است. هرچه این بنا محکم‌تر و استوارتر باشد، انسان به کمال نزدیک‌تر خواهد شد. عبادت شامل طیف وسیعی از اعمال و رفتارهاست که از نماز و روزه گرفته تا عمل به دستورات الهی و خدمت به خلق را شامل می‌شود. تقوا به معنای پرهیزکاری و دوری از گناه است. این مفهوم همچون سقفی است که از بنای عبادت در برابر آسیب‌ها محافظت می‌کند. تقوا مانع از آن می‌شود که انسان در مسیر عبادت دچار لغزش و انحراف شود. با رعایت تقوا، انسان می‌تواند از آسیب‌های نفسانی، شیطانی و اجتماعی در امان بماند و به مسیر کمال خود ادامه دهد.

ارتباط عبادت و تقوا

• عبادت، ریشه تقواست: هرچه انسان بیشتر به عبادت بپردازد، پیوند او با خداوند محکم‌تر می‌شود و احساس مسئولیت بیشتری نسبت به او خواهد داشت. این احساس مسئولیت باعث می‌شود که انسان از انجام گناه و نافرمانی خداوند بپرهیزد.

• تقوا، ثمره عبادت است: عبادت، انسان را به سوی کمال می‌برد و یکی از مهم‌ترین نتایج کمال، تقوا است. انسانی که به کمال رسیده است، به طور طبیعی از گناه دوری می‌کند و به ارزش‌های الهی پایبند است.

• عبادت و تقوا، دو روی یک سکه: عبادت و تقوا دو مفهوم جدایی‌ناپذیر هستند. عبادت بدون تقوا، ناقص و بی‌نتیجه است و تقوا بدون عبادت، بی‌ریشه و سست. در نهایت می‌توان گفت که عبادت و تقوا دو بال پرواز انسان به سوی کمال هستند. عبادت، انسان را به پرواز وا می‌دارد و تقوا، او را در این پرواز حفظ می‌کند. هر دو این مفاهیم برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت ضروری هستند.

می‌توان تقوی را به به سه دسته تقوای گریز، تقوای پرهیز و تقوای ستیز تقسیم‌بندی نمود. تقوای گریز اینجا همان تقوای پرهیز شریعتی است، تقوای مخصوص دینداران معیشت‌اندیش مبتنی بر ترس، تقوای پرهیز اما مخصوص معرفت‌اندیشان است و مبتنی بر عقل و تقوای ستیز مخصوص تجربت‌اندیشان است مبتنی بر شرم.‌ تقوای گریز، غایت‌اندیشانه و آخرت‌گرایانه و مبتنی بر ترس و مصلحت است. تقوای پرهیز نیز نتیجه‌گرا و مبتنی بر عقل و معرفت. تقوای ستیز اما بر اساس شور و عشق است و مبتنی بر شرم. موحد چندساحتی در مسیر خداگونگی خود که از راه خلق می‌گذرد، در برابر رذالت‌های اخلاقی همچون حرص، طمع، بخل و حسد محرمات شرعی همچون اسراف و زنا و غیبت که در کمین نفس او هستند نیاز به یک سپر و زرهی دارد تا در این دام‌ها نیفتند، این نگهدارنده تقوای ستیز است. موحدچندساحتی از رفیق محتشم شرم می‌کند که در مسیر خداگونگی با غوطه‌ور شدن در رذالت‌ها و محرمات به وادی گمراهی بیفتد و از مسیر خود منحرف شود.

نتیجه‌گیری:

۱) پرستش تجلی عاطفی ایمان و عبادت تجلی عملی ایمان است.

۲) اخلاص تجلی عملی توحید و هدف نهایی عبادت است.

۳) عبادت عملی برای تقویت ایمان و توحید است.

۴) تقوا تجلی عملی عبادت و از سوی دیگر محافظ و سقف بنای عبادت است.

۵) بنابراین، ایمان و توحید زیربنا، پرستش و عبادت بنا و تقوامداری و اخلاق‌مداری سقف و محافظ بنای خداباوری هستند. اخلاص نیز مصالح این بنا است که در زیربنا، بنا و سقف وجود دارد. موحدچندساحتی باید ایمان و توحیدش، پرستش و عبادتش و تقوا و اخلاق‌ورزی‌اش مخلصانه باشد. ساختمان خداباوری در شکل ۱ نشان داده شده است.

عبادتنواندیشی دینی
پژوهشگر دین و فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید