برای درک احکام زنان در شریعت و فقه اسلام، نخست باید تصویر زن در تاریخ و روح زمانه در ادوار مختلف تاریخ را شناخت. تاریخ بشری یک تاریخ مردسالار بوده است. در طول تاریخ همواره مردان در جايگاه فرادست و زنان در جایگاه فرودست قرار داشتهاند. آنچه تحت عنوان مردسالاری شناخته میشود، وضعیت مسلط میان نسبت زن و مرد در طول تاریخ بوده است.
مردسالاری در تاریخ
مردسالاری یک نظام اجتماعی و فرهنگی است که در آن مردان بهطور غالب در زمینههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قدرت و نفوذ بیشتری دارند. این نظام در تاریخ بشر همواره وجود داشته و در دورههای مختلف با ویژگیها و ابعاد متفاوتی بروز کرده است. در ادامه به بررسی مردسالاری در سه دوره تاریخی: باستان، میانه و مدرن میپرداخته میشود.
▎۱. مردسالاری در جهان باستان
• نظامهای اجتماعی: جوامع باستانی مانند مصر، یونان و روم، نظامهای مردسالارانهای داشتند که در آن مردان به عنوان سرپرستان خانواده و جامعه شناخته میشدند.
• نقش زنان: زنان عمدتاً در خانهها فعالیت میکردند و نقشهای محدود اجتماعی داشتند. در بسیاری از فرهنگها، زنان حق مالکیت و ارث را نداشتند.
• مذهب و اسطورهها: بسیاری از ادیان باستانی نیز به مردان مقام و قدرت بیشتری نسبت به زنان میدادند. به عنوان مثال، خدایان مرد غالباً بر خدایان زن تسلط داشتند.
▎۲. مردسالاری در دوران میانه
• نظام فئودالی: در دوران میانه، نظام فئودالی بهوجود آمد که در آن مردان، به ویژه اشراف و نجبا، قدرت سیاسی و اقتصادی را در دست داشتند. زنان بهطور عمده در خانهها مشغول به کار بودند.
• مذهب: کلیساها و نهادهای مذهبی نقش مهمی در حفظ مردسالاری ایفا کردند. آموزههای مذهبی غالباً زنان را به عنوان موجوداتی ضعیفتر معرفی میکردند.
• حقوق محدود: زنان در این دوره حقوق محدودی داشتند. مثلاً حق تحصیل و مشارکت سیاسی برای آنها بسیار محدود بود و ازدواجهای اجباری رایج بود.
▎۳. مردسالاری در دوران مدرن
• تحولات اجتماعی: با آغاز عصر روشنگری و انقلاب صنعتی، تغییراتی در نقش زنان آغاز شد. زنان شروع به ورود به بازار کار کردند و خواستار حقوق بیشتری شدند.
• جنبشهای فمینیستی: از قرن نوزدهم میلادی، جنبشهای فمینیستی برای حقوق زنان شکل گرفت. این جنبشها تلاش کردند تا حقوق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زنان را تأمین کنند.
• تغییرات قانونی: در قرن بیستم، بسیاری از کشورها قوانین جدیدی را تصویب کردند که حقوق زنان را به رسمیت شناختند، از جمله حق رأی، حق تحصیل و حق کار.
• چالشهای جاری: با وجود پیشرفتها، هنوز هم در بسیاری از جوامع مردسالاری وجود دارد و زنان با چالشهایی مانند تبعیض شغلی، خشونت خانگی و نابرابریهای اجتماعی مواجه هستند.
مردسالاری در طول تاریخ به اشکال مختلف وجود داشته است و هر دوره ویژگیهای خاص خود را داشته است. با وجود پیشرفتهای صورتگرفته در راستای حقوق زنان، هنوز هم چالشهایی باقی مانده که نیازمند توجه و تلاش مستمر برای دستیابی به برابری جنسیتی است. در ادامه به مسأله نابرابری زن و مرد در جهان باستان تا به امروز پرداخته میشود.
تبعیض علیه زنان در جهان باستان
در جهان باستان در جوامع مختلف و گوناگون این تبعیضها وجود داشتهاند. زنان در جهان باستان تحت ستم و تبعیضهای متعددی قرار داشتند که به دلایل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی شکل گرفته بود. برخی از این ستمها و تبعیضها عبارتند از:
۱. نقش اجتماعی محدود:
• زنان معمولاً در نقشهای خانگی و خانواده محدود بودند و وظایف اصلی آنها شامل مراقبت از فرزندان و انجام کارهای منزل بود. در بسیاری از جوامع، فعالیتهای اجتماعی و سیاسی به مردان اختصاص داشت.
۲. عدم دسترسی به آموزش:
• تحصیل برای زنان بهطور کلی محدود بود. در بسیاری از فرهنگها، آموزش رسمی تنها برای پسران فراهم بود و دختران از این حق محروم بودند.
۳. تبعیض قانونی:
• زنان در بسیاری از جوامع حقوق قانونی محدودی داشتند. آنها معمولاً نمیتوانستند مالکیت داشته باشند یا در دادگاهها شکایت کنند. حقوق وراثت و مالکیت عمدتاً به مردان تعلق داشت.
۴. ازدواج اجباری:
• بسیاری از زنان مجبور به ازدواجهای سیاسی یا اقتصادی بودند که بدون رضایت آنها انجام میشد. این موضوع باعث میشد که آنها کنترل کمی بر زندگی شخصی خود داشته باشند.
۵. خشونت و آزار:
• زنان در معرض خشونت خانگی و آزارهای اجتماعی قرار داشتند. قوانین و عرفهای اجتماعی معمولاً حمایت کمی از آنها در برابر خشونت میکرد.
۶. محدودیتهای مذهبی:
• مذاهب مختلف نقشهای خاصی را برای زنان تعیین میکردند که معمولاً شامل اطاعت از مردان و پرورش فرزندان بود. در بسیاری از فرهنگها، زنان به عنوان موجوداتی ضعیف یا ناپاک تلقی میشدند.
۷. تصویرسازی منفی:
• زنان غالباً به عنوان موجوداتی وابسته به مردان تصویر میشدند، که این موضوع به تقویت stereotypes منجر میشد. این تصویرسازی منفی باعث میشد که آنها فرصتهای کمتری برای پیشرفت داشته باشند.
۸. محدودیتهای اقتصادی:
• در بسیاری از جوامع، زنان دسترسی محدودی به منابع اقتصادی داشتند و نمیتوانستند بهطور مستقل کار کنند یا درآمد کسب کنند.
این ستمها و تبعیضها باعث میشد که زندگی زنان در جهان باستان با چالشهای فراوانی همراه باشد و فرصتهای آنها برای رشد و پیشرفت محدود شود.
برابری زن و مرد در جهان باستان به شدت تحت تأثیر فرهنگ، مذهب، و نظامهای اجتماعی هر منطقه قرار داشت. به طور کلی، در بسیاری از تمدنهای باستانی، زنان و مردان از نظر حقوق و نقشهای اجتماعی به طور قابل توجهی متفاوت بودند. در ادامه به برخی از جنبههای این برابری یا عدم برابری اشاره میشود:
▎۱. مصر باستان - برابری نسبی: زنان در مصر باستان از حقوق قانونی قابل توجهی برخوردار بودند و میتوانستند اموال خود را مدیریت کنند و در دادگاهها شکایت کنند. - نقشهای اجتماعی: برخی زنان به مقامهای بالای دولتی رسیدند، مانند ملکهها و فرعونها.
▎۲. یونان باستان - عدم برابری: در آتن، زنان عمدتاً به زندگی خانگی محدود بودند و هیچ حقوق سیاسی نداشتند. آنها نمیتوانستند رأی دهند یا در امور عمومی شرکت کنند. - وضعیت اسپارت: در اسپارت، زنان آزادی بیشتری داشتند و میتوانستند در ورزشها شرکت کنند و مالکیت زمین داشته باشند.
▎۳. روم باستان - نظام پاتریارکال: زنان رومی تحت سرپرستی پدر یا شوهر بودند و حقوق سیاسی نداشتند، اما به تدریج حقوق قانونی بیشتری کسب کردند. - مالکیت اموال: برخی زنان میتوانستند اموال را مالک شوند و در دادگاهها شکایت کنند.
▎۴. چین باستان - نقشهای خانوادگی: زنان عمدتاً به نقشهای خانوادگی محدود بودند و ارزش آنها بیشتر به عنوان همسر و مادر سنجیده میشد. - کنفوسیوسگرایی: این مکتب فکری بر اطاعت و وفاداری زنان تأکید داشت.
▎۵. هند باستان - سنتهای متنوع: وضعیت زنان تحت تأثیر متون مذهبی و سنتها قرار داشت. در برخی موارد، زنان حقوقی داشتند، اما در عمل غالباً تحت کنترل مردان بودند. - سنت ستی: فشارهای اجتماعی بر زنان مانند ستی وجود داشت که نشاندهنده عدم برابری بود.
▎۶. بابل - قوانین حمورابی: این قوانین حقوق و وظایف زنان را مشخص کرده بود، اما هنوز هم مردان دارای قدرت بیشتری بودند.
به طور کلی، در بسیاری از جوامع باستانی، برابری بین زن و مرد وجود نداشت و زنان معمولاً با محدودیتهایی مواجه بودند. هرچند در برخی فرهنگها، زنان حقوق بیشتری داشتند، اما به طور کلی، نظامهای پاتریارکال غالب بود.
نابرابری زن و مرد در ایران باستان پیش از اسلام نیز به شکلهای مختلفی نمود پیدا میکرد. جامعههای ایرانی در آن زمان، به ویژه در دورههای هخامنشی و ساسانی، ساختارهای اجتماعی و فرهنگی خاص خود را داشتند که بر نقش و موقعیت زنان تأثیر میگذاشت. برخی از ویژگیهای نابرابری زنان در این دوران عبارتند از:
۱. حقوق اجتماعی و سیاسی: زنان معمولاً در عرصههای سیاسی و اجتماعی نقش کمتری داشتند. تصمیمگیریهای کلیدی در دست مردان بود و زنان به ندرت در امور عمومی مشارکت میکردند.
۲. ازدواج و خانواده: ازدواجها معمولاً به صورت خانوادگی و بدون رضایت کامل زنان انجام میشد. در بسیاری از موارد، مردان حق داشتند چند همسر داشته باشند، در حالی که زنان چنین حقی نداشتند.
۳. حقوق اقتصادی: زنان در برخی از دورهها حق مالکیت و ارث داشتند، اما معمولاً سهم آنها نسبت به مردان کمتر بود. همچنین، فعالیتهای اقتصادی عمدتاً تحت نظارت مردان قرار داشت.
۴. آزادیهای فردی: زنان اغلب تحت نظارت و کنترل مردان خانواده بودند و آزادیهای فردی آنها محدود بود. این نظارت شامل محدودیتهایی در زمینه پوشش، تحصیل و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی بود.
۵. نقش فرهنگی: در برخی متون تاریخی، زنان به عنوان موجودات ضعیفتر و وابسته به مردان توصیف شدهاند. این دیدگاه فرهنگی بر رفتارها و انتظارات اجتماعی از زنان تأثیر گذاشته است.
با این حال، باید توجه داشت که وضعیت زنان در ایران باستان پیچیده بود و در برخی دورهها، مانند دوره هخامنشی، زنان برخی حقوق و آزادیها را تجربه کردند. به عنوان مثال، برخی از زنان توانستند به مقامهای بالای اجتماعی برسند و در امور سیاسی مشارکت کنند.
مانند سایر نقاط جهان در دوران باستان، نابرابری زن و مرد در عربستان پیش از اسلام به شکلهای مختلفی بروز پیدا میکرد. در آن زمان، جامعه عربستان به شدت پدرسالارانه بود و زنان در بسیاری از جنبههای زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تحت سلطه مردان قرار داشتند. برخی از ویژگیهای نابرابری زنان در این دوران عبارتند از:
۱. حقوق اجتماعی محدود: زنان حق رأی و مشارکت در تصمیمگیریهای اجتماعی و سیاسی را نداشتند. نقش آنها عمدتاً محدود به خانه و خانواده بود.
۲. ارث و مالکیت: زنان معمولاً حق ارث نداشتند یا سهم آنها بسیار کمتر از مردان بود. در بسیاری از موارد، اموال و داراییها به مردان منتقل میشد.
۳. ازدواج و خانواده: ازدواجها معمولاً بر اساس توافقات خانوادگی و بدون رضایت کامل زنان انجام میشد. همچنین، مردان حق داشتند چند همسر داشته باشند، در حالی که زنان چنین حقی نداشتند.
۴. موقعیت اقتصادی: زنان به ندرت در فعالیتهای اقتصادی شرکت میکردند و بیشتر به عنوان وابستگان مالی مردان شناخته میشدند.
۵. آزادیهای فردی: زنان معمولاً از آزادیهای فردی کمتری برخوردار بودند و تحت نظارت شدید مردان خانواده قرار داشتند.
با ظهور اسلام، بسیاری از این نابرابریها تغییر کرد و حقوق زنان بهبود یافت، اگرچه هنوز هم چالشهایی وجود داشت. اسلام به زنان حقوقی مانند حق ارث، حق انتخاب همسر و حق مشارکت در جامعه اعطا کرد.
تبعیض علیه زنان در جهان میانه
زنان در جهان میانه (قرون وسطی) تحت ستم و تبعیضهای متعددی قرار داشتند که به دلایل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مذهبی شکل گرفته بود. برخی از این ستمها و تبعیضها عبارتند از:
۱. نقش اجتماعی محدود:
• زنان معمولاً در نقشهای خانگی و خانوادگی محدود بودند و فرصتهای کمی برای تحصیل یا فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی داشتند. وظایف اصلی آنها شامل مراقبت از خانه و فرزندان بود.
۲. عدم دسترسی به آموزش:
• آموزش برای زنان به طور کلی محدود بود. در بسیاری از جوامع، تنها دختران از خانوادههای ثروتمند میتوانستند به تحصیل بپردازند، در حالی که اکثریت زنان از این حق محروم بودند.
۳. تبعیض قانونی:
• در بسیاری از کشورها، زنان حقوق قانونی محدودی داشتند. آنها معمولاً نمیتوانستند مالکیت داشته باشند یا در دادگاهها شکایت کنند. حقوق وراثت و مالکیت معمولاً به مردان تعلق داشت.
۴. خشونت و آزار:
• زنان در معرض خشونت خانگی و آزارهای اجتماعی قرار داشتند. قوانین و عرفهای اجتماعی معمولاً حمایت کمی از آنها در برابر خشونت میکرد.
۵. محدودیتهای مذهبی:
• مذهب در زندگی روزمره تأثیر زیادی داشت و بسیاری از مذاهب به زنان نقشهای خاصی را تحمیل میکردند. این نقشها معمولاً شامل اطاعت از مردان و پرورش فرزندان بود.
۶. ازدواج اجباری:
• بسیاری از زنان مجبور به ازدواجهای سیاسی یا اقتصادی بودند که بدون رضایت آنها انجام میشد. این موضوع باعث میشد که آنها کنترل کمی بر زندگی شخصی خود داشته باشند.
۷. سازمانهای اجتماعی:
• زنان در سازمانهای اجتماعی و سیاسی نمایندگی کمی داشتند. تصمیمگیریها عمدتاً در دست مردان بود و زنان به ندرت در فرآیندهای سیاسی شرکت میکردند.
۸. تصویرسازی منفی:
• زنان غالباً به عنوان موجوداتی ضعیف یا وابسته به مردان تصویر میشدند، که این موضوع به تقویت stereotypes منجر میشد.
این ستمها و تبعیضها باعث میشد که زندگی زنان در جهان میانه با چالشهای بسیاری همراه باشد و فرصتهای آنها برای پیشرفت و رشد محدود شود.
تبعیض علیه زنان در جهان مدرن
زنان در جهان مدرن با انواع مختلفی از ستم و تبعیض روبرو هستند که میتوان آنها را در دستههای زیر طبقهبندی کرد:
۱. تبعیض اقتصادی:
• فاصله دستمزد: زنان به طور معمول در مقایسه با مردان برای کار مشابه دستمزد کمتری دریافت میکنند.
• شغلهای ناپایدار: بسیاری از زنان به مشاغل کمدرآمد و ناپایدار (مانند کارهای پارهوقت یا موقت) دسترسی دارند که امنیت شغلی کمتری را به همراه دارد.
۲. خشونت و آزار:
• خشونت خانگی: بسیاری از زنان در معرض خشونت خانگی قرار دارند، که نه تنها آسیبهای جسمی بلکه آسیبهای روانی نیز به همراه دارد.
• آزار جنسی: زنان در محیطهای کاری و عمومی ممکن است با آزار جنسی روبرو شوند، که میتواند به کاهش اعتماد به نفس و کیفیت زندگی آنها منجر شود.
۳. نقشهای اجتماعی و فرهنگی:
• انتظارات اجتماعی: زنان اغلب تحت فشار هستند تا نقشهای سنتی مانند مادر، همسر یا پرستار را ایفا کنند، که میتواند مانع پیشرفت حرفهای و تحصیلی آنها شود.
• تصویرسازی در رسانهها: رسانهها معمولاً زنان را به صورت شیء یا موجوداتی جذاب و قابل مصرف نمایش میدهند، که میتواند به تقویت stereotypes منجر شود.
۴. محدودیتهای قانونی:
• در برخی کشورها، زنان هنوز با محدودیتهای قانونی در زمینههایی مانند حق رأی، حق مالکیت و دسترسی به آموزش مواجه هستند.
۵. عدم نمایندگی:
• زنان در بسیاری از سطوح مدیریتی و سیاسی نمایندگی کافی ندارند، که میتواند به عدم توجه به مسائل و نیازهای خاص آنها منجر شود.
۶. سلامت و حقوق باروری:
• دسترسی محدود به خدمات بهداشتی و حقوق باروری یکی دیگر از چالشهایی است که زنان با آن مواجهاند. این موضوع میتواند بر سلامت جسمی و روانی آنها تأثیر بگذارد.
۷. تبعیض نژادی و فرهنگی:
• زنان از گروههای اقلیت نژادی و فرهنگی ممکن است تحت ستم مضاعف قرار گیرند، زیرا علاوه بر جنسیت، با چالشهای نژادی و فرهنگی نیز روبرو هستند.
این مسائل نشاندهنده پیچیدگی و چندبعدی بودن ستم و تبعیض علیه زنان در جهان مدرن است. تلاشهای فمینیستی و حقوق بشری برای مقابله با این چالشها ادامه دارد، اما هنوز راه زیادی برای دستیابی به برابری کامل باقی مانده است.
دو الگوی زن دگرسالار: زن سنتی مرتجع و زن شبهمدرن مبتذل
محسن کدیور نگاه اسلام سنتی که گرفتار عرف و آداب و رسوم و قوانین جهان باستان است به زن را شهروندی درجه دو میداند: " «اسلام سنتی» مردسالار و مبتنی بر تبعیض جنسی است، و زن شهروند درجه دوم محسوب می شود. مبنای این تفکر به لحاظ فلسفی «عدالت استحقاقی» و «تساوی تناسبی یا نسبی» و به لحاظ اصولی «اجتهاد سنتی در فروع فقهیه» است. از منظر فلسفی عدالت استحقاقی و تساوی تناسبی یا نسبی، و فرع آنها «تبعیض جنسی» اموری ظالمانه هستند. عصاره تفکر سنتی را میتوان در محورهای زیر خلاصه کرد: «عدالت استحقاقی» جانمایه احکام شرعی در حوزه حقوق زنان شرط لازم و کافی استیفای حقوق زنان است. این حقوق به نحو جامع و مانع در احکام شرعی رعایت شده است. زن در فطرت و آفرینش از ظرفیتهای خاصی برخوردار است که متناسب با وظیفه خطیر مادری و تربیت فرزند از عواطف و احساسات بیشتر برخوردار است و وضعیت بدنی و روانی نوع زن تناسبی با وظایف سنگین اجتماعی از قبیل زمامداری، قضاوت، امامت و مرجعیت ندارد. تفاوت حقوقی زن و مرد عین عدالت است و در حقوق کمتر در طلاق، حضانت، ارث، دیه، شهادت، قصاص، تمکین و … هیچ ظلمی به زن نشده است، بلکه با نفقه و مهریه و برداشتن تکلیف جهاد و جمعه و برخی عبادات در زمان قاعدگی به زن ارفاق نیز شده است. بنابراین در آیات قرآن و روایات معتبر و فتاوای فقها که احکام دائمی و ثابت اسلام هستند حقوق زن بطور کامل رعایت شده است. مهم استنباط دقیق از کتاب و سنت در چارچوب اجتهاد در فروع است".
به باور کدیور نظام سنتی حقوق زنان در اسلام تا پیش از عصر مدرن قابلیت پاسخگویی داشته است و پس از آن قابليت خود را از دست داده است: "زنان در اسلام سنتی از تبعیض جنسی رنج می برند. تلقی سنتی مردسالار است و زنان نظرا و عملا از این منظر شهروند درجه دوم محسوب می شوند. اما این پرسش در مقایسه با زنان در کشورهای غربی مطرح شده که تبعیض جنسی در آن در زمان حاضر به حداقل خود رسیده هرچند حذف هم نشده است. پیشینه تساوی جنسی در غرب به اواسط قرن نوزدهم بر می گردد. قبل از آن وضعیت نسبی زنان مسلمان بهتر از همتایان غربی خود بوده است. به این اطلاعات توجه کنید: ایالت میسیسیپی اولین ایالتی در آمریکا بود که در سال ۱۸۳۹ اجازه داد زنان به نام خودشان دارایی داشته باشند. بین سالهای ۱۹۲۰-۱۹۱۷ در کانادا، بریتانیا، آلمان و آمریکا به زنان حق رأی داده شد. میتوان گفت که تبعیض جنسی (تا دهه دوم قرن بیستم) در سراسر جهان غیرمعقول، ناعادلانه و غیراخلاقی محسوب نمیشدند. یعنی تا قرن نوزدهم نه تنها مشکلی از جهت حقوق زنان متوجه اسلام نبوده، بلکه با درنظر گرفتن عقلانیت آن زمان، حقوق زنان در اسلام سنتی بسیار بیشتر از حقوق زنان در نظامهای قانونی غربی بوده است. وضعیت حقوقی زنان در یهودیت و مسیحیت، و دیانتهای زردشتی و هندو از اسلام اگر بدتر نباشد، یقینا بهتر نیست. در حقیقت مقایسه بین حقوق زنان در دوران مدرن با حقوق دینی از جمله حقوق اسلامی است. تلقی سنتی از اسلام همانند فرهنگ پیشامدرن بر مبنای تساوی تناسبی و عدالت استحقاقی کتاب و سنت را تفسیر می کند و در نتیجه زن شهروند درجه دوم می شود".
اما تنها فقها نبودند که به شهروندی درجه دوم زنان دامن زدند، برخی فلاسفه نیز در طول تاریخ به تئوریزه کردن فرودستی زنان مشغول بودند. در طول تاریخ، چندین فیلسوف و متفکر معروف دلایل فلسفی برای فرودستی زن نسبت به مرد ارائه دادهاند. برخی از این فیلسوفان عبارتند از:
۱. ارسطو: او معتقد بود که زنان به طور طبیعی inferior (پایینتر) از مردان هستند و این تفاوتها را به ویژگیهای جسمی و روانی مربوط میکرد.
۲. توماس آکویناس: او نیز به تبعیت از ارسطو، اعتقاد داشت که زنان در مقامهای اجتماعی و دینی پایینتر از مردان هستند و این امر را به طبیعت الهی نسبت میداد.
۳. فریدریش نیچه: هرچند نیچه به طور مستقیم به فرودستی زنان نپرداخت، اما برخی از نظرات او در مورد قدرت و نقشهای جنسیتی میتواند به تفسیرهایی منجر شود که زنان را در موقعیتهای پایینتری قرار میدهد.
۴. ژان ژاک روسو: او در کتاب «امیل» به نقشهای سنتی جنسیتی اشاره کرد و معتقد بود که زنان باید در خانه و در نقشهای مادری و همسری محدود شوند.
۵. هگل: هگل در فلسفه تاریخ و دیالکتیک خود به مسأله جنسیت و نقش زنان اشاره کرده است. او معتقد بود که تاریخ نوعی پیشرفت عقلانی است و در این روند، نقش زنان را به عنوان "پرورشدهندگان" و "مادران" تعریف میکرد. هگل زنان را به عنوان موجوداتی در نظر میگرفت که بیشتر در حیطه خصوصی و خانواده فعالیت میکنند و بنابراین از فعالیتهای عمومی و سیاسی کنار گذاشته شدهاند. این دیدگاه به نوعی فرودستی زنان را توجیه میکرد و بر این اساس، هگل به نوعی از نظریههای جنسیتی پایبند بود که زنان را در موقعیتهای پایینتری قرار میداد.
۶. دیوید هیوم: هیوم نیز در آثارش به مسأله جنسیت پرداخته است. او بر این باور بود که ویژگیهای طبیعی مردان و زنان باعث تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی میان آنها میشود. هیوم به نوعی استدلال میکرد که زنان به دلیل ویژگیهای عاطفی و اجتماعی خود، بیشتر در حیطه خصوصی و خانواده قرار دارند و این باعث میشود که در عرصههای عمومی کمتر دیده شوند. هرچند هیوم به طور مستقیم به فرودستی زنان نپرداخت، اما نظراتش میتواند به تفسیرهایی منجر شود که به نفع برتری مردان تعبیر شود.
این تفکرات، هرچند در زمان خود تأثیرگذار بودند، اما امروزه به شدت مورد نقد قرار گرفتهاند و بسیاری از فلاسفه معاصر بر برابری حقوق و جایگاه زنان تأکید دارند.
در مقابل این نگاه زن پستونشین و پرورش دهنده، در عصر مدرن نگاه نظام سرمایهداری به زن شکل گرفت و اسارتی جدید پدید آورد. نگاهی که زن را از پستو به اجتماع آورد اما به جای پستو در جامعه اسیر کرد. نگاه به زن به عنوان یک کالا در نظام سرمایهداری موضوعی پیچیده و چندوجهی است که میتواند از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار گیرد. در اینجا چند نکته کلیدی را مطرح میشود:
۱. شیءانگاری: در نظام سرمایهداری، زنان گاهی به عنوان کالاهایی دیده میشوند که میتوانند مورد مصرف یا بهرهبرداری قرار گیرند. این شیءانگاری میتواند در تبلیغات، رسانهها و حتی در روابط اجتماعی نمایان شود.
۲. تجاریسازی: بسیاری از صنایع، به ویژه صنعت مد و زیبایی، زنان را به عنوان مدلها و نمادهای زیبایی به کار میبرند. این تجاریسازی میتواند به تقویت استانداردهای غیرواقعی زیبایی و فشار بر زنان برای تطابق با آنها منجر شود.
۳. نقش اقتصادی: در نظام سرمایهداری، زنان به عنوان نیروی کار در بازار کار حضور دارند. اما این حضور غالباً با تبعیضهای جنسیتی همراه است و زنان ممکن است به شغلهای کمدرآمدتر و ناپایدارتر دسترسی داشته باشند.
۴. استثمار جنسی: در برخی از زمینهها، مانند صنعت پورنوگرافی و خدمات جنسی، زنان به وضوح به عنوان کالاهایی برای مصرف جنسی دیده میشوند. این امر نه تنها بر روی خود زنان تأثیر منفی میگذارد بلکه ممکن است به تقویت فرهنگ خشونت و تبعیض جنسیتی منجر شود.
۵. تأثیر رسانهها: رسانهها نقش مهمی در شکلدهی به نگرشها و باورها نسبت به زنان دارند. تصاویر و روایتهایی که زنان را به عنوان موجوداتی جذاب و قابل مصرف نشان میدهند، میتواند به تقویت این نگاه کالاگونه کمک کند.
۶. نقش فمینیسم: جنبشهای فمینیستی سعی دارند تا این نگاه کالاگونه را به چالش بکشند و بر حقوق و کرامت انسانی زنان تأکید کنند. آنها بر لزوم تغییر ساختارهای اجتماعی و اقتصادی تأکید دارند تا زنان به عنوان افراد مستقل و با ارزش شناخته شوند.
به طور کلی، نگاه به زن به عنوان یک کالا در نظام سرمایهداری نه تنها تأثیرات منفی بر روی زنان دارد بلکه بر کل جامعه نیز اثرگذار است و نیازمند بازنگری و تغییرات بنیادی است.
زن در نظام سنت و نظام سرمایهداری یک کالا است. دگرسالار است. در نظام سنت چون کالایی به مردان فروخته میشود و به مالکیت مرد درمیآید و در نظام تجدد نیز یک کالای ویترینی صنعتبدن است که کیم کارداشیان در آن به بتواره تبدیل میشود. زن شبهمدرن مصرفزده که از درون پوک است و مهرهای است در ماشین نظام سرمایهداری. اسیر صنعت پورن، مد، فشن، فیتنس، تبلیغات، زیبایی و.. تا سرمایهداران را پروارتر کند.
آنچه راست افراطی از زن میخواهد این است که از زن در اسارت سنت، به اسارت تجدد درآید. زن اگر قرار باشد دگرسالار باشد و تحت انقیاد، زن سنتی و زن متجدد چه فرقی میکند؟ جنبش me too نیز نشان داد در نظام سرمایهداری چه بر سر زنان میآید. بخشی از زنان چه مرتجع سنتی و چه شبهمدرن مصرفزده خود شریک نظام مردسالارند.
دو الگوی زن موفقیتجوی سکولار و زن مذهبی صورتی
در کنار دو الگوی زنان دگرسالار سنتی و شبهمدرن، از دو الگوی دیگر زن مذهبی صورتی و زن موفقیتجوی سکولار نیز میتوان صحبت نمود.
زن میتواند پستونشین نباشد، مستقل زندگی کند، وارد جامعه شود اما آگاهی اجتماعی سیاسی و کنشگری اجتماعی سیاسی نداشته باشد و تنها در پی منافع شخصی خود باشد. یکی دیگر از الگوهای نامناسب جهان مدرن چنین الگویی است. زن مدرن منفعتطلب که تنها در پی موفقیت شغلی و تحصیلی خود است و نسبت به محیط پیرامونیاش بیتفاوت میباشد، از یک سو، استقلال مالی و شغلی او نشاندهنده پیشرفت در زمینههای اقتصادی و اجتماعی است؛ اما از سوی دیگر، نبود آگاهی و دغدغه اجتماعی-سیاسی میتواند به چالشهای جدی منجر شود. این الگو پدیدهای است که میتواند از زوایای مختلف مورد نقد قرار گیرد:
▎۱. فردگرایی افراطی:
• این نوع نگرش ممکن است به فردگرایی افراطی منجر شود که در آن فرد فقط به منافع شخصی خود توجه دارد. این رویکرد میتواند باعث تضعیف همبستگی اجتماعی و ارتباطات انسانی شود و جامعه را به سمت انزوا سوق دهد.
▎۲. عدم مسئولیت اجتماعی:
• بیتوجهی به مسائل اجتماعی و سیاسی نشاندهنده عدم مسئولیتپذیری است. زنان به عنوان نیمی از جمعیت، نقش مهمی در شکلدهی به جامعه دارند و عدم آگاهی و دغدغه نسبت به مسائل اجتماعی میتواند منجر به تداوم نابرابریها و مشکلات اجتماعی و ظلمهای سیستماتیک شود.
▎۳. تأثیر بر هویت فردی:
• موفقیت شغلی و تحصیلی بدون آگاهی اجتماعی ممکن است به هویت فردی آسیب بزند. هویت انسانی فراتر از دستاوردهای فردی است و شامل ارتباطات اجتماعی، ارزشها و مسئولیتها نیز میشود. عدم توجه به این ابعاد میتواند به احساس بیمعنایی و پوچی منجر شود، چرا که زندگی اجتماعی و سیاسی نقش مهمی در شکلگیری هویت فردی دارد.
▎۴. محدودیتهای موفقیت شخصی:
• موفقیت شغلی و تحصیلی در یک فضای اجتماعی ناپایدار و ناعادلانه نمیتواند پایدار باشد. استقلال مالی به معنای آزادی کامل نیست. اگر زنان نسبت به محیط اجتماعی خود بیتوجه باشند، ممکن است در مواجهه با چالشهای اجتماعی ناتوان بمانند و استقلال آنها تحت تأثیر مسائل بزرگتر قرار گیرد.
▎۵. تأثیر بر نسلهای آینده:
• زنانی که تنها به منافع شخصی خود توجه دارند، ممکن است این الگو را به نسلهای آینده منتقل کنند. این امر میتواند باعث تداوم چرخهی بیتوجهی و ناآگاهی در جامعه شود.
▎۶. نقش در تغییرات اجتماعی:
• زنان مستقل باید از موقعیت خود برای ایجاد تغییرات مثبت در جامعه استفاده کنند. بیتفاوتی نسبت به مسائل اجتماعی میتواند فرصتهای تغییر را از بین ببرد و منجر به تداوم مشکلات موجود شود.
▎۷. تضعیف همبستگی اجتماعی:
• عدم دغدغه نسبت به مسائل اجتماعی میتواند موجب تضعیف همبستگی اجتماعی شود. زنان مستقل باید بهعنوان یک نیروی مؤثر در تغییرات اجتماعی عمل کنند، اما عدم آگاهی میتواند مانع از این امر شود.
زن مدرن و مستقل باید آگاهی اجتماعی-سیاسی داشته باشد تا بتواند نه تنها برای خود بلکه برای جامعه نیز مفید واقع شود. موفقیت واقعی در زندگی شامل تعادل بین دستاوردهای فردی و مسئولیتهای اجتماعی است. با توجه به این نکات، زنان باید به نقش خود در جامعه توجه کرده و از ظرفیتهای خود برای ایجاد تغییرات مثبت بهرهبرداری کنند. زنان مستقل و شاغل باید نسبت به مسائل اجتماعی-سیاسی آگاه شوند و دغدغههایی فراتر از زندگی شخصی خود داشته باشند. تنها در این صورت است که میتوانند به تغییرات مثبت در جامعه کمک کنند و از حقوق خود و دیگران دفاع کنند. این آگاهی نه تنها برای خودشان بلکه برای کل جامعه مفید خواهد بود.
الگوی دوم در امتداد الگوی زن سنتی است. اما زنی که به جامعه آمده است. پیشتر جریانات شیعی به تشیع سیاه (سنتی) که نماد تشیع اشک و ماتم و ارتجاع بود، تشیع سرخ (بنیادگرا) که نماد رادیکالیسم و اسلامگرایی بود و تشیع سبز (نوگرا) که نماد اسلام رحمانی بود تقسیم میشدند.
بنیادگرایان دینی پیش از این به نوگرایان دینی برچسب التقاطی و سنتیها را تشیع سکولار و تشیع انگلیسی برچسب میزدند. حال برای طیف مذهبی جدیدی که با سبکهای زندگی عرفی دیگران مشکلی ندارند، کثراتگرا بوده و مخالف اعمال خشونت و اجبار دین هستند برچسب مذهبی صورتی را ساختهاند. این گروه از نظر سیاسی و دینی نواندیش هم نیستند، اما در ماجرای جنبش زن زندگی آزادی از بنیادگرایان حمایت نکردند و مورد حمله و اتهام گسترده ایشان قرار گرفتهاند.
این طیف اگرچه با نواندیشی دینی نسبتی ندارند اما ایدئولوژیک و بنیادگرا هم نیستند، همانطور که سنتی نیستند. مطابق مد روز لباس میپوشند و به سبک زندگی مدرن زندگی میکنند. دین خود را به کسی تحمیل نمیکنند و در دینداری دیگران نیز دخالت نمیکنند.
این طیف اکثرا تا پیش از جنبش اخیر نسبت به اوضاع اجتماعی-سیاسی بیتفاوت بودند و در انفعال تاییدآمیز از بنیادگرایان به سر میبردند. پس از آن با در حال حمایت تاییدآمیز از جنبشیها بوده و یا سکوت کرده و از بنیادگرایان حمایت نکردند. علت هجوم بنیادگرایان به ایشان و برچسب مذهبی صورتی از همین رو به ایشان زده شده است.
ایشان هرچند از نظر تفکر سنتی هستند و نسبتی با نواندیشان دینی ندارند اما از نظر سبک زندگی مدرن هستند. باید ایشان را جذب تفکرات نوگرایانه دینی و سیاسی نمود. تا در تفکر نیز مدرن شوند. پس از جنبش اخیر یک انقلاب اجتماعی در حوزه دین و حقوق زنان به راه افتاده است که منجر به یک دوران جدید و صفکشی جدید شده است. تقریبا انتقاداتی که به زن موفقیتجوی سکولار وارد است به این زنان نیز وارد است.
اما الگوی زن مناسب در جامعه ما چه میتواند باشد؟ زن خودسالار، مستقل، خودآگاه و متعهد که در عین حال زنانگی خویش را هم حفظ میکند. در نوشتارهای بعدی از این فصل به این موضوع پرداخته میشود. در نوشتار بعدی به سیمای زن در متون مقدس پرداخته میشود.