ویرگول
ورودثبت نام
محمد قطبی
محمد قطبی
خواندن ۹ دقیقه·۱۵ روز پیش

فردگرایی دینی؛ دینداری گزینشی و سلف‌سرویسی

  • مکتب دوبنی
  • دفتر نخست: فلسفه دین (الهیات دوبُنی)
  • جلد ششم: شریعت در الهیات دوبُنی ۲
  • فصل دوم: بحران‌های فقه و عواقب آن
  • نوشتار چهارم

یکی دیگر از پدیده‌هایی که نتیجه تسلط تفکر اسلام فقاهتی بر جهان اسلام بوده است، پدیده فردگرایی دینی و دین سوپرمارکتی بوده است. برخی از کسانی که تن به خداناباوری و نوکیشی یا دئیسم نداده‌اند، به فردگرایی دینی روی آورده‌اند. فردگرایی دینی یعنی گلچین کردن اعتقادیات و احکام دینی و باور و عمل به آن‌ها مطابق میل و دریافت شخصی خود.


یاسر میردامادی در توصیف این پدیده می‌نویسد: "چنین حالتی، فرد با همه صورت‌های دین‌داری وداع نمی‌کند بلکه نحوه زیست دینی خود را از میان انواع گوناگون نحوه زیست دینی برمی‌گزیند یا می‌آفریند. او در فروعات دینی تقلید نمی‌کند یا به نحو بسیار کم‌رنگی تقلید می‌کند. او در اصول دین نیز برداشت خاص خود را از این اصول دارد که لزوما با برداشت رایج و راست‌کیشانه از آن اصول هم‌خوان نیست. به عنوان مثال ممکن است فرد، التزامی در انجام دائم مناسک و فرایض فقهی در خود نبیند اما در پیاده‌روی اربعین یا عزاداری عاشورا شرکت کند؛ یا فرایض را دست‌چین کند: نماز بخواند اما روزه نگیرد، یا به عکس. یک پیامد فردگرا شدن دین‌داریِ بخش فزاینده‌ای از ایرانی‌ها شبیه شدن دین‌داری ایرانی‌ها به سایر کشورهای جهان اسلام است. دین‌داری مردم ما دارد بیشتر شبیه دین‌داری مسلمانان در مثلا تونس، ترکیه، لبنان یا کشورهای آسیای جنوب شرقی می‌شود.فردگرایی دینی به این معنا، نحوه‌ای گزینش‌گری در دین است. فرد مجموعه‌ای از آموزه‌ها و کنش‌های دینی را، که با آن‌ها احساس پیوستگی می‌کند، برمی‌گزیند و از ترکیب آن‌ها گونه‌ای دین‌داری برای خود می‌سازد".

علت اصلی رشد فردگرایی دینی، به باور میردامادی سيطره تفکر اسلام فقاهتی بوده است: "یکی از عواملی که به نظر می رسد، به گسترش فردگرایی دینی کمک کرده است، گسترش آموزش دینی پس از انقلاب است. حاکمیت پسا-انقلابی در ایران برای تربیت کادر ایدئولوژیک، آموزش دینی مطابق استاندارهای انقلابی را گسترش داد؛ از مدارس گرفته تا دانشگاه‌ها و مراکز نظامی و انتظامی و حتی کارخانه‌ها و مراکز سوادآموزی، همه و همه در کنار کارهای خود تبدیل به مراکز آموزش دین انقلابی شدند. درس بینش در مدارس، دروس معارف و وصیت نامه امام و انقلاب اسلامی در دانشگاه‌ها و نیز طرح تدریس دروس حوزوی برای دانشجویان و نیز آموزش عقیدتی-سیاسی برای نظامیان، همه و همه وظیفه انتقال آموزه‌ها و سبک دین‌داری انقلابی به نسل جوان را به عهده گرفت. اگرچه در اثر این فرایند، سطح آشنایی با مذهب گسترش یافت اما نتیجه آن چیزی نشد که حاکمیت در نظر داشت؛ تلاش برای یگانگی و وحدت در باور و کردار دینی نسل پسا-انقلابی در راستای تفسیر حاکمیت از این امور؛ بل‌که نتیجه این فرایند کمک ناخواسته آن به شکل گیری گوناگونی و تکثر در باور و کنش دینی بود".

اکثر گرایش‌های دینی سنتی در طول تاریخ کم و بیش گزینش‌گرانه بوده‌اند. اسلام‌های تک ساحتی، اسلام فقاهتی، اسلام صوفیانه، اسلام فلسفی و... . به تعبیر میردامادی: "تأکید بر سرشت گزینشی داشتن فردگرایی دینی به این معنا نیست که صورت‌های راست‌کیشانه و سنتی و نهادینه دین، سرشت گزینش‌گرانه ندارد. هر نوع دین‌داری، چه سنتی و چه غیر آن، شیوه‌ای گزینش‌گری است. دین‌داری فقاهتی عبارت است از برجسته کردن جنبه شعائری و جوارحی دین و در حاشیه قرار دادن و یا دست کم در درجه اول اهمیت قرار ندادن جنبه‌های دیگر زیست دینی. به همین منوال، دین‌داری صوفیانه و باطنی عبارت است از برجسته کردن جنبه‌های درونی و باطنی و ذوقی و کشفی دین و در حاشیه قرار دادن یا دست کم در درجه اول اهمیت قرار ندادن جنبه‌های دیگر زیست دینی. حال مقایسه کنید دیگر صورت‌های زیست دینی را. بر این اساس، دین‌داری علی‌الاصول ملازم با گزینش‌گری در دین و برجسته کردن جنبه یا جنبه‌هایی از دین و تبعی و ثانوی دیدن جنبه‌های دیگر دین است. اما آن‌چه پدیده فردگرایی دینی را از دین‌داری نهادینه و سنتی متمایز می‌کند این است که فردگرایی دینی چندان دغدغه توجیه گزینش‌گری خود را ندارد و درصدد موجه ساختن سبک زیست دینی خود نیست. این امر اصولا به این دلیل است که فردگراست و اصو لا در صدد تبلیغ سبک زیست دینی خود نیست. اما به عکس دین‌داری نهادینه و راست‌کیش و سنتی، از آن‌جا که در صدد تولید انبوه سبک دینی تبلیغی خود است، دغدغه توجیه گزینش‌گری خود و نیز حقانیت سبک پیشنهادی خویش را دارد. بر این اساس بر خلاف بسیاری از صورت‌های دین‌داری فردگرایانه و متنوع که چندان وقعی به الاهیات و فقه و اصول نمی‌گذارد، دینداری سنتی به این رشته‌ها توجه دارد و سنت فراگیری و انتقال این علوم را پی می‌گیرد. با توجه به گسترش فردگرایی دینی، می‌توان پیش‌بینی کرد که چگونگی دین‌داری در ایران فردا، بستگی بسیاری دارد به شیوه تعامل دین‌داری نهادینه و راست‌کیش سنتی (که ریشه‌دار، تا حدود زیادی یکه و یک‌پارچه و دارای ساز و برگ و ادبیات جاافتاده و دستگاه واژگانی و توجیه‌گری خاص خود و برخوردار از پشتوانه توده‌ای مردمی است) با فردگرایی دینی (که پراکنده، متکثر، نوپدید، فاقد ساز و برگ و تشکیلات و دستگاه جاافتاده واژگانی و عقلانی ساز خاص خود و دارای پشتوانه فردگرایانه - و نه توده ای- مردمی است)".

مذهبی صورتی

پیشتر جریانات شیعی به تشیع سیاه (سنتی) که نماد تشیع اشک و ماتم و ارتجاع بود، تشیع سرخ (بنیادگرا) که نماد رادیکالیسم و اسلام‌گرایی بود و تشیع سبز (نوگرا) که نماد اسلام رحمانی بود تقسیم می‌شدند.

بنیادگرایان دینی پیش از این به نوگرایان دینی برچسب التقاطی و سنتی‌ها را تشیع سکولار و تشیع انگلیسی برچسب می‌زدند. حال برای طیف مذهبی‌ جدیدی که با سبک‌های زندگی عرفی دیگران مشکلی ندارند،  کثرات‌گرا بوده و مخالف اعمال خشونت و اجبار دین هستند برچسب مذهبی صورتی را ساخته‌اند. این گروه از نظر سیاسی و دینی نواندیش هم نیستند، اما در مسائلی چون حجاب اجباری از دیدگاه اسلام‌گرایان حمایت نکردند و مورد حمله و اتهام گسترده ایشان قرار گرفته‌اند.

این طیف اگرچه با نواندیشی دینی نسبتی ندارند اما ایدئولوژیک و بنیادگرا هم نیستند، همانطور که سنتی نیستند. مطابق مد روز لباس می‌پوشند و به سبک زندگی مدرن زندگی می‌کنند. دین خود را به کسی تحمیل نمی‌کنند و در دینداری دیگران نیز دخالت نمی‌کنند.

این طیف اکثرا تا پیش از جنبش اخیر نسبت به اوضاع اجتماعی-سیاسی بی‌تفاوت بودند و در انفعال تاییدآمیز از بنیادگرایان به سر می‌بردند. حال یا در حال حمایت تاییدآمیز از جنبشی‌ها هستند و یا سکوت کرده و از بنیادگرایان حمایت نمی‌کنند. علت هجوم بنیادگرایان به ایشان و برچسب مذهبی صورتی از همین رو به ایشان زده شده است.

ایشان هرچند از نظر تفکر سنتی هستند و نسبتی با نواندیشان دینی ندارند اما از نظر سبک زندگی مدرن هستند. باید ایشان را جذب تفکرات نوگرایانه دینی و سیاسی نمود تا در تفکر نیز مدرن شوند‌ چرا که با صرف تساهل و تسامح در مسأله‌ سبک زندگی نمی‌توان بحران‌های فقه را حل شده پنداشت. خطر دیگر برای این طیف دچار مدرنیزاسیون بدون مدرنیته شدن است. سبک زندگی مدرن داشتن بدون داشتن تفکرات مدرن و دغدغه‌های وجودی-فلسفی و اجتماعی-سیاسی. در این طیف خطر یک ظاهرگرایی دینی از نوع مدرن آن وجود دارد.

مناسک ثانویه و گزینش‌گری

مناسک بر دو نوع است، مناسک اولیه که از ارکان دین است چون نماز و روزه و حج و زکات و مناسک ثانویه چون زیارت و عزاداری و پیاده‌روی‌های آیینی که بعدها پدید آمدند. اسلامیسم شیعی در دوران صفویه و پس از آن دوران فعلی در مناسک ثانویه با سرمایه‌گذاری بسیار به تعبیر محسن حسام مظاهری دست به فربهی مناسکی و توسعه سخت‌افزاری مناسکی زده است. این فربهی مناسکی برای پیروان این جریان تا جایی پیش رفت که برخی از ایشان پیاده‌روی اربعین را برابر مناسک اولیه‌ای چون حج قرار دادند. بنابراین دینداران بنیادگرا نیز دچار گزینش‌گری دینی هستند.

در جلدهای پیشین و در مبحث مناسک ثانویه نشان داده شد که نباید با اصل برپایی مناسک ثانویه میان عامه مخالفت نمود، بلکه باید کثرت‌گرایی در مناسک ثانویه را پذیرفت اما فربهی مناسکی را نفی کرد. می‌توان از مناسک ثانویه تا جایی که ابزار دست قدرت سیاسی نشده­‌اند، موجب عدم تعادل در ارکان دینداری نشده­‌اند، موجب تشدید رویکردهای هویتی و تمایزات فرقه‌ای‌ نشده­‌اند، موجب تشدید خرافه­‌پروری، زیر پا گذاشتن یا نادیده گرفتن آموزه­‌های سایر ارکان دین نظیر مناسک اولیه ( اهمیت بیشتر به عزاداری به جای نماز)، معرفت دینی ( نظیر اعمال مشرکانه حین زیارت) نشده­‌اند، دفاع کرد. اما اگر مبتلا به هر کدام از این وضعیت­‌ها شدند با گفت­ وگو، تعامل و کار فرهنگی به اصلاح و بهبود وضعیت همت گمارد که انتقادات شدید و از موضع بالا تنها به وخیم­تر شدن اوضاع خواهد انجامید.

اسلام فقاهتی خود یک رویکرد گزینش‌گرانه است

اسلام فقاهتی یک دینداری گزینشی است. نخست میان ارکان دین، عرفان و اخلاق و معرفت را نادیده می‌گیرد و تکیه بر فقه و شریعت می‌کند که چنانچه گفته شد درصد پایینی از محتوای قرآن را در برمی‌گیرد. آن هم شریعتی که همانطور که گفته شد در تمامی مراحل طی شده برای شکل‌گیری اسلام تاریخی، از یک جنبش دینی که در آن هنوز چیزی تحت عنوان شریعت وجود نداشت تا یک دین دولتی که شریعت در آن به استخدام دستگاه خلافت درمی‌آید، تطور یافته و در این مسیر از وضعیت ذهنی و روانی پیامبر، از وضعیت عرف و آداب و رسوم عربستان باستان، وضعیت خشونت‌بار قرن نخست اسلام و حکومت‌های استبداد دینی اموی و عباسی و فهم فقیهان از تمامی این دوران‌ها تاثیر پذیرفته و به شمایل امروزی درآمده است.

علی‌بن‌ابی‌طالب نخستین مسلمان بود. مسلمانی که شریعت (فقه)، طریقت (اخلاق) و حقیقت (عرفان) را با هم در زندگی خود پی‌ می‌گرفت و به تجربه دینی، معرفت دینی و کنش دینی را به عنوان‌ ارکان دین به طور متوازن التفات داشت. او در جهان‌بینی، در جهان شخصی و پیرامونی خود موحد بود و با شرک ذهنی-فلسفی و شرک اجتماعی-سیاسی به طور متوازن مقابله می‌کرد. او در سلوک نیز به همین ترتیب در جهان شخصی و جهان پیرامونی خود سیر و سلوک شخصی و عرفان اجتماعی را توامان پی می‌گرفت. سخنان او در نهج‌البلاغه در شرح فضایل و مقام خود نشان می‌دهد که او نقش خود را در برابر خدا نادیده نمی‌انگاشته است. حال اگر علی نخستین مسلمان است، آن‌که در ذهن امامان را چون بت‌های قدیم در کنار خدا در جایگاه خدایی می‌نشاند و در اجتماع عملگی استبداد و استثمار را می‌کند یا با سکوت حمایت غیرمستقیم می‌کند، مشرک است یا مسلمان است؟ یا آنکه در خانقاه خود به سیر و سلوک مشغول‌ است و از آنچه در جهان پیرامون از فقر و جنایت و بیداد بر سر انسا‌ن‌های دیگر می‌آید غافل است و یا بی‌تفاوت مسلمان است؟ به تعبیر طالقانی مشغول سلوک به سمت خود است یا خدا؟ بزرگترين داعیه‌داران مسلمانی و تکفیرگران دیگران در مقایسه با نخستین مسلمان اصلا مسلمان محسوب نمی‌شوند. آیا علی و فاطمه و فرزندانشان حسین و حسن چنین بودند؟

بنیادگرایان دینی در صورتی فردگرایان دینی را متهم به داشتن دین سوپرمارکتی می‌کنند‌ که خود نیز چنین هستند و به طور مثال مطابق آنچه در نوشتار دوم از این فصل آمد برابر کفر و فسق یقه می‌درند و برابر قساوت و غارت بی‌تفاوتند. سکوت ایشان برابر اختلاس‌ها، تبعیض و نابرابری‌ها را بنگرید که خلاف فرمان خداوند در قرآن پیرامون عدل و قسط است.

همانطور که نشان داده شد، عملکرد اسلام‌گرایی موجب رواج فردگرایی دینی و گزینش‌گری چه در میان موافقان و چه منتقدانش شده است. دینداری سلف‌سرویسی و سوپرمارکتی نتیجه عملکرد بنیادگرایی دینی و بحران فقه سنتی در جهان مدرن است.

مکتب دوبنیالهیات دوبنیمحمد قطبیدین سوپرمارکتیدین گزینشی
پژوهشگر دین و فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید