هدی صابر از چهار متن و کتاب سخن میگفت، کتاب هستی، کتاب انسان، کتاب تاریخ و کتاب خدا. او به تعبیر هادی عظیمی《تاریخ، هستی و کتاب و انسان را به عنوان یک مجموعه و منظومهی مرتبط و هماهنگ میدید که باید از تفکیک آنها خودداری کرد و این نوع سیاستورزی خدا محور می کوشید تا از متن به عنوان روش شناخت این منظومه بهره گرفت تا قوانین تحول را یافت و به مشارکت آگاهانه و فعالانه در هستی و تاریخ بپردازد》. در دفتر فلسفه تاریخ به مبحث کتاب تاریخ پرداخته میشود . اما برای دریافت معنای کیهانی و شناختِ پیدایش، رسالت و فرجام هستی و انسان نمیتوان کتاب وحی را نادیده گرفت که منبع اصلی و کانونی هر دینی است. بنابراین برای ورود به این بحث ابتدا به بررسی کتاب وحی پرداخته میشود.
قرآن برای اسلام سنتی کتاب متبرک روی طاقچه، برای اسلام سیاسی کتاب قانون و برای اسلام نواندیش کتاب معرفت و اخلاق است. برای مکتب دوبنی اما قرآن یک کتابِ هدایتِ همراه است. درباره ساختار ظاهری قرآن، نظم قرآن و در کل فرم قرآن بسیار سخن گفته شده است. درباره ساختار محتوایی قرآن اما کمتر سخن گفته شده است. در این نوشتار ابتدا به روایت الهیات دوبنی از قرآن پرداخته میشود. سپس در ادامه مطابق مدل قرآن شناسی الهیات دوبنی یک ساختار محتوایی برای قرآن مطابق آرا مهندس مهدی بازرگان و دکتر حبیبالله پیمان ارائه میشود.
نواندیشان دینی متقدم و بازگشت به قرآن
نواندیشی دینی توجه ویژهای به متون محوری دین یعنی قرآن و در میان شیعیان نهجالبلاغه در برابر علوم و فرآوردههای معرفتی بشری دینی داشته است. در زمانهای که قرآن روی طاقچهها قرار گرفته بود، نواندیشی دینی از "بازگشت به قرآن" و "آوردن قرآن به صحنه" سخن گفت. به تعبیر یوسفی اشکوری《..قرآن به عنوان مهم ترین و معتبرترین و از جهاتی تنها منبع دین شناخت عموم مسلمانان از آغاز تا کنون بوده و هست. اما در حدود صد و پنجاه سال اخیر در جریان جنبش اصلاح دینی، قرآن به مثابه منبع مهم و یا تنها منبع دین شناخت و خوانش رهایی بخش از اسلام و آموزههای اسلامی، اهمیتی ویژه و مضاعف یافته است. اساس اصلاح دینی، دینپیرایی بوده است یعنی پیرایش ساحت دین از خرافات و افکار و آموزههای غیر دینی؛ و به ویژه ضددینی و در این نحله، قرآن محور بنیادین این پیرایشگری و اصلاحگری بوده و هست》. شریعتی از سرنوشت قرآن در طول تاریخ اسلام میگوید که یا توسط اهل تزویر یا توسط اهل زور مورد سواستفاده قرار میگرفته است《.. کدام قرآن؟ قرآن بعنوان شی متبرکی در دست جهل؟ قرآن بعنوان پرچمی بر سر نیزههای جنایت؟ یا قرآن، بعنوان کتابی که قبایل وحشی پراکنده در صحرایی را در کمتر از یک ربع قرن، تعیین کننده سرنوشت جهان و کوبنده قدرتهای عالمگیر میسازد و در کمتر از یک قرن، فرهنگی نو و انقلابی در تمدن بشری میآفریند؟ قرآن کتابی است که با نام " خدا " آغاز میشود و با نام " مردم " پایان مییابد! ... قرآنی که تو میشناسی و میبینی، آن شیء مقدسی است که امروز در دست جهل و فریب، ابزار استخاره و تیمن و تبرک شده است، آنچنان که دیروز نیز، بر نیزهء زور و ظلم، ابزار تزویر شده بود..》. قرآنگرایی از کتابهای قرآنی مهندس بازرگان، تفسیر پرتوی از قرآن آیتالله طالقانی تا تفسیر قرآن حکیم مهندس عبدالعلی بازرگان و تفاسیر دکتر غروی تا جلسات قرآن “باب بگشا” هدی صابر و... تا به امروز ادامه یافتهاند. کدیور درباره دو رویکرد افراطی و تفریطی نسبت به قرآن مینویسد:《ما با تفکر افراطی و تفریطی در مورد قرآن کریم در زمان خود مواجهیم. جریانی تفریطی است که علیرغم تقدیس فراوان قرآن عملا قرآن در تفکرشان نقشی بازی نمیکند و اجتهادشان با مراجعه به روایات شکل میگیرد و شاکلهی تفکرشان را روایات تنظیم کرده است و از روح قرآن بسیار دورند. این گروه اگرچه متکی به دستاورد علوم عالمان گذشتهی مسلمان هستند، اما از دستاوردهای جدید زبان شناسی و فهم متن و دینشناسی در فهم کتاب و سنت و عقل بهره نمیجویند. تفکری افراطی که میپندارد برای فهم اسلام به چیزی جز ظواهر قرآن نیاز ندارد و چون مخاطبان اولیهی قرآن عالم به هیچیک از علوم اسلامی در آن دوران نبودند، فهم درست از قرآن یعی همان! این گروه خود را از مطلق دانشهای اسلامی که همگی بر سر سفرهی قرآن تولید شده بینیاز میبیند و به دلیل زیادهروی تفکر رسمی در استفاده از روایات و کم اعتنایی به قرآن عملا اعتنایی به سنت پیامبر و سیرهی ائمه ندارد و موافقت با ظواهر قرآن را شرط لازم و کافی هر امر اسلامی میپندارد. هر دو گروه از معرفت اعتدالی اسلامی دور هستند》.
قرآن به مثابه کتاب هدایتِ همراه
صابر در جلسات قرآنی ناتمام باب بگشا 《درصدد تبیبن رابطهی صافدلانه و استراتژیک انسان با خدا برمبنای قرآن بود ..در واقع آنچه در این جلسات مشهود بود آمیختگی اعجاب برانگیز قرآن با “روش، منش و بینش “ وی و تاکید بی پایان وی بر همراهی و شناخت قرآن نه به عنوان یک “کتاب مقدس” که به عنوان “کتاب همراه” یا نوت بوک بود. در حقیقت صابر؛ تاریخ، هستی و کتاب و انسان را به عنوان یک مجموعه و منظومهی مرتبط و هماهنگ میدید که باید از تفکیک آنها خودداری کرد و کوشید تا از متن به عنوان روش شناخت این منظومه بهره گرفت تا قوانین تحول را یافت و به مشارکت آگاهانه و فعالانه در هستی و تاریخ پرداخت. صابر بارها تاکید میکرد، کسانی در تاریخ تحول آفریده اند که همراه با کتاب بوده اند و کتاب را به همراه همیشگی خود تبدیل کرده اند. او بارها به حنیفنژاد به عنوان نمونهی بارز این همراهی اشاره میکرد. وی در جمعبندی خود از تاریخ به این نتیجه رسید که مشکل در دورهی معاصر نه در حضور دین که در فقدان ارتباط با خداست. به همین دلیل صابر برخلاف بسیاری از هم نسلانش از سکولاریسم و گذار به سکولاریسم روی برگرداند و بارها از آن چه “روشنفکر بازی “ مینامید بنالد و از اینکه عدهای میخواهند خدا را در صندوق عقب ماشین بگذارند و آنرا فراموش کنند، شکایت میکرد》. از نگاه الهیات دوبنی، قرآن یک "کتاب هدایتِ همراه" است اما کتابی که باید از آن انتظارات معقولانه داشت. قرآن برای اسلام سنتی کتاب متبرک روی طاقچه، برای اسلام سیاسی کتاب قانون و برای اسلام نواندیش کتاب هدایت است.
قرآن نه کتاب قانون است، نه کتاب علم، نه کتاب حقوق بلکه کتاب هدایت است. در سوره بقره، آیه ۱۸۵ مى خوانیم: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس.» یا در آیه دو سوره بقره: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین.» یا در آیه ۹ سوره اسراء خداوند، قرآن کریم را کتاب هدایت به پابرجاترین و استوارترین آيين معرفی میکند و میفرماید: إِنَّ هذَا الْقُرْءَانَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ؛ همانا این قرآن به پابرجاترین و استوارترین آيين هدایت مىنمايد. هدایت خداوند به تعبیر عبدالعلی بازرگان راهنمایی نیست، راهبری است: 《..هدايت راه «نمايی» نيست، راه «بردن» و «ايصال بالمقصود» است. اگر به کسي که از شما آدرس ميخواهد نشانه راه بدهيد، راهنمايی كردهايد، ولي اگر او را به مقصد برسانيد، هدايتش کردهايد. در موضوع هدايت، دانستن راه کفايت نمیکند؛ تبعيّت از هادي و حركت در راه راست ضرورت دارد، به همين دليل قرآن فقط براي متّقين، مؤمنين، محسنين و مسلمين [تسليم شدگان به حقيقت] هدايت است، با تقوا، ايمان، احسان و تسليم است که میتوان به دنبال هادی [کتاب و سنّت] به سوي مقصد پيش رفت. دانش ديني بدون آن صفات کسي را به مقصد نميرساند. در ابتداي سوره بقره آمده است: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ»، نمیگويد: «هُدًى للضّالين، للجاهلين، للذين لايعلمون». اگر معنای هدايت راهنمایی بود، اين کتاب میبايست برای گمراهان هدايت باشد. قبل از اسلام، «هادی» به کسي گفته میشد که کاروان را از صحاری سوزان، با شناختی که از موقعيت ستارهها و جهات جغرافيايی داشت، شبانه به مقصد میرساند. در آن زمان، به علت گرمای شديد روز در عربستان، مسافران شبها با نور ستارگان سفر ميکردند و از اين رو به کارشناس و هادی، يا «بلدِ راه» احتياج داشتند. به همين ترتيب پيامبران هاديانی بودند که به راههای آسمان آشنا بودند و مردمان را به سوي سعادت و نجات از سرابهای زندگی و تاريكیهای شرک و جهل رهبری میکردند..》. او هدایت را به دوچرخهسواری با خداوند تشبیه میکند: 《..هدایت توفیق حرکت به نیروی تقوا، ایمان و احسان و نیکی به دیگران است که میشود رفت... موتور حرکت تسلیم حقیقت بودن است، خیر و خدمت به دیگران کردن است، اینها آدم را به سوی مقصد میبرد و نه صرف دانستن.. هدایت دوچرخه سواری پشت سر خداست که تمام فراز و نشیب ها را با او میتوان پشت سر گذاشت...برای توانایی رکاب زدن باید تسلیم تور لیدر بود...هدایت همیشه مرحله بعد است نه اول، بعد از ایمان، عمل صالح، خدمت به دیگران و ایثار که با اینها میتوان صعود کرد و رفت و صیرورت کرد، لوازم ضروری برای انجام سفر را باید داشت.. فاسقین و امثالهم شرایط مراحل قبل از هدایت را ندارند و حقیقت را پس میزنند و وسایل لازم سفر را ندارند و جمع نکردهاند.. لیدر میتواند شیطان هم باشد، شیطان هم هدایت میکند اما به دره سقوط.. در قرآن فرعون هم مردم را به آتش هدایت میکرد...هدایت به اندازه پتانسیل است و دینامیک است، هر چه بیشتر طلب کنی بیشتر دریافت میکنی ، چه اندازه نفست میکشد رکاب بزنی ..شرح صدر باید داشت...》.
قرآن برای موحدچندساحتی یک کتاب هدایتِ همراه است. عنصر فعال هستی در این کتاب در پی قوانین تحول است تا بتواند همچون آنان که با همراه با کتاب بودهاند به مشارکت آگاهانه و فعالانه در هستی و تاریخ بپردازد و با خداوند به پروژه مشترک دست زند. قرآن برای موحدچندساحتی کتاب هدایت است، هدایتی که در آن هادی خداست و موحد پس از جمعآوری لوازم سفر (ایمان شورمندانه، تقوای ستیز، خدمت به خلق) بر ترک دوچرخه رفیق رهگشا نشسته و مسیر خداگونگی که همان صراط المستقیم است را طی میکند.
قرآن کتابی دوبنی
به همان میزان که قرآن محمدی میان نواندیشان دینی متقدم (پیش از انقلاب) و پیروانشان محوری بوده و هست، مثنوی مولوی میان نواندیشان متاخر (پس از انقلاب) محوریت داشته است. مثنوی اما بر خلاف قرآن کتابی تکبنی است. ما هیچ دغدغهی اجتماعی سیاسی از مولوی نمیبینیم. در صورتیکه قرآن یک کتاب دوبنی است و به قسط، تعاون، انفاق و فقرزدایی، جهاد و ... تاکید میکند. در حالکیه به تعبیر حسین دباغ 《.. در نظام اخلاقی فردگرایانه مولانا، عدالت اجتماعی به مثابه یک فضیلت اخلاقی "غایب" است و از آن جهت که عدالت اجتماعی را "جدّی" نمی گیرد برای زیستن در این جهان مناسب نیست. کلام اشعری مولانا راه را بر رشد عدالت می بندد و در عمل اخلاق را از عدالت بی نیاز می کند. علاوه بر آن، نظام اخلاقی فردگرایانه مولانا از آنجا که تمایل به جبراندیشی دارد می تواند برای زیست اخلاقی عادلانه در عالم انسانی مضر به نظر آید. ذهن عدالت اندیش عموم آدمیان، عادتاً نظام اخلاقی بدون عدالت را بر نمی تابد و مهم تر از آن چرخدنده های جامعه بزرگ انسانی بدون عدالت درست نمی چرخد و حتی اگر بچرخد نتیجه سودبخشی به همراه ندارد...حتی زمانی که مولانا درباره ظلم صحبــت میکند، آن را به «درون» آدمی نســبت میدهد و چندان ســراغی از آن در «بیرون» نمیگیرد. بــرای رفع ظلم در نظر مولانا بهتر اســت درون خود را اصلاح کنیــم تا به اصلاح اجتماع بپردازیــم. در حقیقت مولانا اساساً به عدالت بهعنوان یک امر اجتماعی نگاه نمیکند. سبب آنجاست که اخلاق مولانا، محتمل تحتتأثیر اخلاق صوفیانه زمان خود، یک اخلاق فردگرایانه اســت و به همین جهت تأکید او بیشتر بر بهسازی فردی اســت تا اصلاح اجتماع...》.
در حالیکه قرآن بر خلاف مثنوی یک اندرزنامه اخلاقی و عرفانی نیست، به تعبیر علیرضا رجایی 《..قرآن تابعی از حضور تاریخی پیامبر است و چنانچه هر متد فهم قرآن درک آن را منحصر به همان محدودهی درک متصلّب قرونِ پیشین کند، زمینهی ارتجاع مذهبی را فراهم میآورد، همچنان که آورده است. بنابراین آنچه در قرآن به چشم میخورد، ارائهی طرحی از آینده و فراتر از حصار تنگ مناسبات موجود عصر است و این طرح از زاویهی یک متن دینی، تنها در قالب گزارههای «ظاهراً» اخلاقی امکانپذیر بود. «ظاهراً» چون اخلاق علیالاصول الزام اجتماعی ندارد. امّا آن گزارهها درست در متن عمل و نهضت انقلابی پیامبر بنا شده و ضرورتاً چشمانداز و جهتگیریهای آینده را مشخص میکند. اینگونه است که «کوشش نظری قرآن» و «تلاش و مجاهدت عملی پیامبر» باید به نحوی در چهارچوب پرابلماتیکی قرارگیرد تا بتوان آنها را تا منتهای نتایجشان رساند. آنچه در گزارههای اخلاقی قرآن آمده است، بیش از نصیحتگوییهای معمول و اندرزنامهنویسی، گونهای شکستن حصارهای تنگ تاریخی است و حتی بیش از آن و فراتر از گزارههای آکادمیک و مَدرسی، در متن خود با هرنهادی از وضع موجود ناهمخوان است. همین گزارههای طوفانی و انقلابی هستند که در سطح جهانبینی، منهدمکننده هر نوعنگرهی ایستا، پوزیتیو و باثباتی از هستی و در شکل اجتماعی-تاریخی، قدرتستیز و ضدایدئولوژیک و در سمت و سوی طبقات محروم و بینشان است و مجموعه درهمتنیده این دو سطح است که نخواهد گذاشت اسلام -به روایت چپ مذهبی- به «یک دین تودهای سکولار حزبی و رسمی» بدل شود.. 》. برخلاف نواندیشان متاخر که تنها تجربه دینی را گوهر دین میدانستند، نواندیشان متقدم مظامینی اجتماعی چون قسط و عدل را نیز گوهر دین میدانند. در نوشتار بعدی و در مبحث قرائت جدید از ذاتی و عرضی به این موضوع پرداخته خواهد شد. به تعبیر رجایی 《.. قسط و عدل دو مفهوم کلیدی در ذیل این نظریه، «قسط» و «عدل» هستند که گاه همزمان و مترادف به کار رفتهاند. در قرآن ۲۲ بار واژه قسط و مشتقّات آن و ۲۴بار واژه عدل و مشتقّات آن به کار رفته است. مفهوم قسط در قرآن گاه به معنای عدالت حقوقی و گاه فراتر از آن، به معنای چشمانداز جنبشها، ارزشها یا انقلابهای اجتماعی در ضدّیت با نظم موجود است و در همه موارد باز هم به همان معنای عامی است که از عدالت فهمیده میشود. همچنین در قرآن به کرّات دعوت به قیام به قسط شده است؛ ازجمله: «یا ایّهاالّذین امنوا کونوا قوّامینَ بالقسط شهداءَ لله ولَو علی انفسکم اَوِالوالدَین و الاَقرَبین؛ اِنیکن غنیّاً او فقیراً». نساء:۱۳۵؛ و نیز: «یا ایها الذین امنوا کونوا قوّامینَ للّه،شهداءَ بالقسط». مائده:۸. در این میان آیه ۲۵ سوره حدید به دلیل اینکه پیوسته محل استناد سختکوشترین مخالفان نظم مستقر بوده است، شهرت بیشتری دارد: «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبیّناتِ و اَنزَلنا مَعَهُمالکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقومَالنّاسُ بالقسطِ وَ اَنزَلناالحدیدَ فیهِ بَاسُُشدیدُُ ومَنافعُلِلنّاسِ و لِیعلَمَاللهُ مَن یَنصُرُهُ و رُسُلَهُ بِالغَیب. اِنَّاللهَ قویُُعَزیزُُ»... بهطور کلّی هدف اصلی نهضت انبیا برپایی قسط است: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ». یونس:۴۷. در عین حال کوشندگان برای برپایی عدل نیز مطابق آیه ۲۱ سوره آلعمران، همتراز انبیا هستند. این همان آیهای است که آیتالله طالقانی مارکسیتها را مصداقی از آن میدانست: «انّالذینَ یَکفُرونَ بِایاتِالله و یَقتُلونَ بغَیرِ حقِّ وَ یَقتُلونَ الَّذینَ یَامُرونَ بِالقسطِ مِنَالناسِ،فَبَشِّرهُم بِعَذاباَلیم». «کسانی را که به آیات خدا ایمان نمیآورند و پیامبران را به ناحق میکشند و دادگستران و آن مردمی را که خلق را به عدالت فرامیخوانند، به قتل میرسانند، به عذابی دردناک بشارت ده». واضح است که در قرآن هر مضمون و مفهومی که متضمن قیام، جنبش یا انقلاب باشد، معطوف به برپایی قسط و عدل است؛ ازجمله یکی از عجیبترین این مضامین را در آیه مشهور ۴۶ سوره سبا میبینیم: «قل انّما اَعِظُکُم بِواحِدَه،اَن تقوموا لله مَثنی و فُرادی،ثمَّ تَتَفکّروا». «بگو من شما را تنها به یک چیز اندرز میدهم که دو به دو (یا حتی) به تنهایی برای خدا قیام کنید و به پا خیزید؛ سپس بیندیشید». نکته شگفتآور در این آیه این است که اندیشه و تفکر را به موضع پس از قیام موکول کرده و در عین حال در آن قیام و خیزش به عنوان یک گرایش دائمی و ضروری مطرح شده است. به گونهای که در قلّت عددی یا حتی تنهایی و انفراد هم این مسئولیت و ضرورت نفی نمیشود. شاید علی شریعتی متاثر از همین آیه بود که گفت: «برای دیدن برخی رنگها و فهمیدن بعضی حرفها از نگریستن و اندیشدن کاری ساخته نیست. باید از آنجا که نشستهایم برخیزیم (و) قرارگاهمان را در جهان عوض کنیم»... مفهوم عدل در قرآن معنایی وسیع دارد و همانگونه که امروزه برخی، در گسترش بخشیدن به معنای عدالت، آن را بامفهوم «انصاف» مقارن کردهاند، قرآن این معنا را با واژه «احسان» وسعت بخشیده است: «اناللهَ یَامُرُ بِالعدلِ و الاِحسان». نحل:۹۰. «همانا خداوند(خلق) را به عدل و دادگری و احسان و نیکوکاری فرمان میدهد..».
انتقادات بسیاری به عبدالکریم سروش درباره مقایسههای او میان مثنوی و قرآن شده است. شاید بتوان گفت الگوی اکثر نواندیشان متاخر در نتیجه مانوس شدن آنان بیشتر آنان با مثنوی به جای قرآن، بیش از پیامبر، مولوی بوده است از همین رو آنان همون مولوی به بن اجتماعی سیاسی دین بیتوجه هستند. مثنوی کتابی تکساحتی و مولوی یک انسان تکساحتی است. اما پیشوایان دین محمد(ص) و علی(ع) یک موحدچندساحتی بودند نه یک عارف خانقاهی. چراکه قرآن کتابی دوبنی و انسان قرآنی یک موحدچندساحتی است. آنچه در بینش، روش و منش نواندیشان متقدم از امام موسی صدر، استاد محمدتقی شریعتی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و پیروانشان دیده میشود یک اسلام چندساحتی قرآنی است ( در نوشتار آتی بیشتر به این موضوع پرداخته میشود). در ادامه مطابق الهیات دوبنی به مدلی برای تببین ساختار محتوایی قرآن، که کتابی دوبنی و کتاب هدایتِ همراه است، پرداخته میشود.
تحول موضوعی قرآن از نگاه مهندس بازرگان
مهندس مهدی بازرگان در کتاب سیر تحول قرآن و در بخش تحول موضوعی قرآن، آیات قرآن را به هفت بخش تقسیم و فراوانی آیات هر بخش در قرآن را درصدگیری کرده است《 این هفت بخش شامل آیات آخرت و قیامت، آیات رسالت پیامبران گذشته و سرنوشت امم پیشین، رسالت خاتمالانبیاء (توحید و نبوت و جدال با مشرکین)، جهاد، مواجهه پیامبر با امت اسلام (مومنان، منافقان، اهل کتاب، مشرکان)، احکام تربیتی، اخلاقی و فقهی، سایر موضوعات (انسان، شیطان، ...) میشوند》 که درصد هر کدام را مهندس بازرگان در جدول ۱ آورده است.
از نگاه بازرگان آیات بخش مربوط به رسالت پیامبر به سه دسته زیر تقسیم میشوند:
۱) وصف و جدال با مشركين، كموبيش شبيه به بحث و جدالهای پيغمبران گذشته است با قوم خود، منهای وقوع حوادث و هلاكته
۲) تنزيل قرآن از جانب پروردگار حكيم و مسئله وحی و خصوصيات نبوی
۳) دسته آيات تذكر و تعليم توحيد و ذكر صفات و نعمات الهی كه عالیترين مضامين توحيد و توصيف خدا در دنيا است.
آیات آخرت از دید مهندس بازرگان خود به چند دسته زیر تقسیم میشوند:
۱) آیاتی که در آنها از حدوث قيامت صحبت میشود و اين واقعه عظيم با مختصر نشانههایی اعلام میگردد.
۲) آیاتی که وصف بهشت و جهنم به ميان میآيد يا اشاراتی به كيفيت عذاب وثوابهای آخرت
۳) آيات تذكاری انذار يا بشارت در سراسر قرآن كه سرنوشت مؤمنين نيكوكار و منكرين بدكار را گوشزد مينمايد
۴) اشارات و توضيح یا بحثها يا استدلالی در زمنيه اثبات یا امكان رستاخيز
آیات بخش رسالت پیامبران گذشته از دید مهندس بازرگان به دستههای زیر تقسیم میشوند:
۱) آيات ابلاغ و جدال ..كه ضمناً شامل آيات تنذير و تبشير بوده سرگذشت اقوام حول و حوش عربستان را آيينه عبرت شنوندگان و آيندگان قرار میدهد.
۲)آیات سرگذشت خود پيغمبران
۳) آيات را توصيف پيروان كه بيشتر راجع به بنی اسرائيل است.
آیات مواجهه پیامبر با امت اسلام از نگاه او به چهار دسته آیات مواجهه پیامبر با مومنان، منافقان، اهل کتاب و مشرکان تقسیم میشود. بازرگان درباره آیات مربوط به بخش احکام نیز مینویسد: 《..احكام همان تعليمات عملی اسلام و دستورهای اجرائی است. اعم از فضائل نفسانی و رفتار انسانی يعنی تربيت و اخلاق، يا وظائف و آداب دينی مؤمن در برابر خدا و خلق و خود، كه به طور كلی معروف به فروع دين و مشمول ابواب فقه شده است. البته قرآن فرق چندانی ميان اين دو دسته از احكام نگذاشته است. چه آنجا كه امر به عدل و احسان و سفارش به استقامت و تقوا و ايفای عهد و خودداری از غيبت و تفاخر و تكاثر مینمايد يا «بِرّ» را تعريف میكند و چه در جاهايی كه در پهنه وسيع مسلمانان زمان و مكان زمين و آسمان، حمد و تسبيح خدا يعنی نماز را كتاب موقوت دانسته يا دستور روزه و انفاق و ترتيب حج و جهاد را میدهد، همه جا توصيه توصيف مؤمنين است. ولي دومیها بيشتر مورد توجه علما و موضوع بحث و فحص فقها شده در «رسالههای عمليه» آمده، حكم فرائض دينی را پيدا كرده است و اولیها عملاً فراموش گرديده گاهگاه به صورت موعظه روی منبر يا استناد و استشهاد سخنرانیها به گوش میخورد. ما اولیها را تحت عنوان احكام تربيتی و اخلاقی، و.. به دومیها عنوان احكام فقهی.. دادهايم و چون هر دو سير تحول، مشابه و اوجهای مقارن داشتهاند، در يك نوع و طبقه قرار گرفتهاند. غير از جهاد كه سير تحول ديگری داشته و طبقه چهارم را تشكيل داده است.》. او آیات مربوط به جهاد را نیز در بخشی جداگانه قرار داده و مینویسد: 《نوع چهارم آيات كه در پيرامون جهاد و جنگ است، تقسيمات فرعی ندارد و جای آن میتوانست ضمن آيات نوع آخر يعني احكام اسلام باشد. خصوصاً كه جهاد نيز يكی از فروع دين و در ابواب جمع فقه محسوب میشود. از اين نظر ما آن را جدا جلوتر گرفتيم كه در قرآن چنين است. برخلاف ساير دستههای فرعی منشعب از يك نوع آيات كه سال ماكزيمم منحنیهای مربوطه با هم انطباق يا لااقل مجاورت دارند، توزيع آيات جهاد در قرآن با توزيع ساير احكام تربيتی و اخلاقی و فقهی هماهنگی نداشته، هركدام روال تحول و سال اوج مخصوص به خود را نشان میدهد. پارهای از آيات راجع به انفاق مال را كه همراه با انفاق نفس آمده است يا به قياس و قرينه معلوم است كه در راه پيشرفت اسلام بوده و انفاق جنگی میباشد، جزو آيات جهاد آوردهايم ولی غالب آنها را كه جنبه كلی عبادی و اقتصادی دارد،
جزو احكام فقهی..حساب كردهايم》.
بررسی نتایج مهندس بازرگان
۱)با توجه به درصدگیریهای بازرگان، میتوان گفت آیاتالاحکام تنها ۵ درصد و حدود ۵۰۰ آیه قرآن را در بر میگیرند، از این رو دین را به فقه و شریعت فروکاستن، یعنی همان کاری که بنیادگرایان دینی و سکولارهای ستیزهجو انجام میدهند تا چه اندازه به دور از عقلانیت و خلاف آموزههای قرآن است. به نحوه مواجهه با احکام نیز در نوشتار بعدی پرداخته میشود.
۲) درباره اهمیت آیات جهاد در جدول ۱، سوای بحث جهاد اکبر و جهاد اصغر و مساله انفاق که بازرگان دخیل کرده است، نیز میتوان به تعبیر عبدالکریم سروش گفت که موجودیت و هویت دین اسلام در ابتدای بعثت پیامبر در مکه و مدینه در خطر بود و نبردهای بسیاری برای نابودی آن صورت گرفته بود، از همین رو اهمیت جهاد و مبارزه جهت دفاع در این دوران بسیار بالا بود. بعدها و پس از رفع خطراتی که موجودیت اسلام را نشانه میرفتند، «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» مطرح میشود و علما برتر از مجاهدین شناخته میشوند. به تعبیر عبدالعلی بازرگان 《هر عمل و اقدامی را هم باید در جایگاه و بستر تاریخی خودش بررسی کرد. فرضاً اگر خانهای آتش بگیرد و جوانان آن بهجای اطفاء آتش غرق اشعار عاشقانه عارفانه باشند، شما چه قضاوتی درباره آنها میکنید؟ خوب، مگر پیامبر و پیروان اولیهاش در چه حالی بودند؟ آنها که باکسی سر جنگ نداشتند. فقط از نظام بتپرستی امتناع کرده بودند و میخواستند خدای یکتا را بپرستند. آنها که در ۱۳ سال مکه جز شکنجه و آزار و هجرت به حبشه و سرانجام هجرت شبانه به مدینه عمل تهاجمی به کسی انجام نداده بودند. تازه در مدینه هم که دست از سر آنها بر نداشتند و پشت سرهم جنگهای بدر و احد و خندق و غیره را به آنها تحمیل کردند،. بهراستی شما اگر جای آنان بودید، آیا وقتی سروسامانی در مدینه گرفتید باید با چنگ و دندان از خودتان دفاع میکردید، یا از عشق سخن میگفتید؟ آیا کسانی که ایراد میگیرند، معتقدند باید مُرد و دست به اسلحه نبرد؟... در قرآن فقط ۳۰ بار واژه جهاد به معنای جنگ و حدود ۹۰ بار واژه قتال به این معنا آمده است. اگر مجموع این دو کلمه را با کل کلمات قرآن مقایسه کنید، من حساب کردم دیدم کمتر از نسبت یک به ۶۰۰۰ است. حالا اگر خواسته باشید بهجای کلمات، با آیات قرآن مقایسه کنید، این نسبت حدود یک به ۵۲ میشود، یعنی در هر ۵۲ آیه قرآن فقط یکبار سخن از جنگ به میان آمده است، که آنهم روح دفاعی دارد. آیا در جهانی که برخی کشورها حدود نیمی از بودجه خود را به ارتش اختصاص میدهند، توجه کمتر از ۲ درصد قرآن به این موضوع زیاد است؟ جالب است که حدود ۳ درصد قرآن هم درباره احکام شرعی است ولی بیشتر فقیهان ما قرآن را با عینک احکام میبینند.》
۳) همانطور که دیده میشود بخش اول و چهارم که مربوط به رسالت پیامبر (توحید و نبوت و جدال با مشرکین) و مواجهه پیامبر با امت اسلام (مومنان، منافقان، اهل کتاب، مشرکان) میباشد حدود ۴۰ درصد قرآن را تشکیل میدهند. این امر حکایت از حضور محوری پیامبر در قرآن دارد. از این رو باید صحت این ادعای محمد مجتهد شبستری را تایید نمود که《.. قرآن سرگذشت حکایت و روایت یک قهرمان است، قهرمانی که بلا انقطاع مشغول فعالیت است..》. قرآن حکایت و روایت سرگذشت یک قهرمان، یعنی همان محمد رسولالله است. این مساله به منزله پذیرفتن دیدگاه شبستری درباره وحی نیست و به نقش پیامبر در مکانیسم وحی و قرآن در نوشتار بعدی پرداخته میشود.
۴) همچنین با توجه به این جدول صحت ادعای مهندس بازرگان که آخرت و خدا را هدف بعثت انبیا میدانست روشن میشود. چرا که دو دسته از سه دسته آیات مربوط به بخش رسالت خاتمالانبیاء (توحید و نبوت و جدال با مشرکین) یعنی دسته آیات مربوط به《 تنزيل قرآن از جانب پروردگار حكيم، مسئله وحی و خصوصيات نبوی》و دسته آيات《تذكر و تعليم توحيد و ذكر صفات و نعمات الهی》و همچنین آیات بخش آخرت نیز حدود ۴۰ درصد آیات قرآن را تشکیل میدهند. البته مقصود بازرگان زدودن دین از بن اجتماعی-سیاسی آن نبوده است. مقصود او این است که استخراج علوم اقتصادی، سیاسی و.. از دل دین و و برپایی حکومت دینی از سوی پیامبران از اهداف بعثت نبوده است.
۵) دسته آیات مربوط رسالت پیامبران گذشته و سرنوشت امم پیشین که ۲۳ درصد آیات قرآن را تشکیل میدهند نشان از اهمیت قصهگویی در ارائه محتوای قرآن دارد. به تعبیر محمدجواد اکبرین 《.. قرآن، بیش از هر چیز دیگری «كتاب قصه» است؛ پيامبران پيشين هم قصهگو بودهاند (ألم يأتِكم رسل منكم يقصّون عليكم آياتي/سوره انعام، آيه١٣٠) قصهگوی این کتاب خطاب به پیامبر میگوید ما بهترینها را برایت قصه میگوییم (نحن نقصّ عليك أحسن القصص/ سوره يوسف، آیه ۳) ماجراهایی که قبل از پیامبر، یا رخ داده (واقعه) و یا بر سر زبانها بوده (اسطوره)، اما پیامبر از حکمتهاشان غافل بوده. (وإن كنت من قبله لمن الغافلين/ سوره یوسف، آیه ۳) قرآن آن واقعهها و اسطورهها را بازآفرینی میکند و حتی از پیامبر هم میخواهد که برای مردم قصه بگوید (فاقصص القَصَص لعلهم يتفكرون/سوره اعراف، آیه ۱۷۶).در «قرائت» قصه، شنونده و خواننده با تجربهی راوی و شخصیتهای داستان، درگیر میشوند و «خودگری» میکنند، یعنی در آن قصه خود را میآفرینند و از شخصیتهای قصه و شخصیت خود محصول تازهای به دست میدهند. گویی قرآنِ قصهگو، دیالکتیکِ متن است با انسان و سه ساحتِ وجودیاش (عاطفه و اندیشه و اراده) و به همین دلیل نه کتاب شعر است و نه فلسفه. نه اغراق میکند و نه اثبات. جایی ایستاده بر مرز شعر و فلسفه که نامش قصه است. قصه، نقشهی راه نیست اما نشانهی راه است و از همین روی، بند بند قرآن را آیه (نشانه) نامیدهاند》.
محتوای قرآن از نگاه حبیبالله پیمان
از نگاه حبیبالله پیمان، قرآن از سه دسته محتوا تحت عناوین دین، شریعت و معارف کمک آموزشی تشکیل شده است: 《تأکید بر متأثر بودن وحی از نیازها و ضرورتهای هستیشناختی و زیستی انسان و جامعه بشری مغایرتی با اذعان به وجود تعدادی اصول کلی و ارزشهای بنیادین معتبر برای همه وقت و همه جا نداشته و ندارد. بهطور مثال، اعتبار اصل یا حقیقت کلی یگانگی و خالقیت خدا یا برابری و کرامت انسانها، یا ارزشهای اساسی نظیر عدالت، مهربانی و بخشندگی و خیرخواهی، با گذشت زمان و تغییر مکان زایل نمیشود. هرچند سرمشقهای عملی که برای تحقق آنها طراحی و به اجرا گذاشته میشوند، تابع مقتضیات عصر و دانش و فرهنگ هر جامعه خاص هستند. افزون براین، در بخش قابل ملاحظهای از آیات قرآن به بیان معارفی بشری و عصری پرداخته شده است که کاربردی جز کمک به فهم آموزههای اصلی وحی ندارند. این معارف، علاوه بر تمثیلها و حکایتها، منعکس کننده آگاهیهای اقوام ساکن آن خطهها درباره طبیعت، جامعه، تاریخ، اساطیر و سرگذشت پیشینیان هستند. اینها جزء دین محسوب نمیشوند، لذا برای ایمان آوردن الزامی به قبول یا تأیید صحتشان نیست. قرآن از آنها استفاده ابزاری کرده است. بههمین خاطر آنها را معارف کمک آموزشی نام دادهام. دو بخش دیگر آیات، اول شامل آموزههای وحیانی هستند با سه زیر مجموعه «جهانبینی و هستیشناختی»، «سنتهای الهی ناظر بر تکوین، تحول و تکامل و بقا یا انحطاط و نابودی موجودات طبیعت، انسان و جامعه انسانی» و بالاخره «نظام ارزشهای الهی- اخلاقی». آموزههای این سه گروه آیات اجزای متشکله دین هستند و دین با آنها بطور کامل بیان و ابلاغ شده است. بخش دیگر آیات، مرتبط با شریعت هستند با سه زیرمجموعه «عبادات ونیایشهای فردی (رابطه شخص با خدا)»، «شعائر و مناسک و آئینها که جمعی بوده و علاوه بر جنبه عبادی، کارکرد هویتبخشی، تحکیم همبستگی اجتماعی و انسانی میان مؤمنان و یادآوری تعهدات ایمانی آنها را دارا است» و «احکام و مقررات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی»..》. کدیور درباره تمایز دین و شریعت مینویسد: 《دین خدا واحد و آن اسلام است اما شریعت متناسب با هر پیامبر اولی العزم متفاوت است. بنابراین اسلام هسته مشترک ادیان الهی است، در حالی که به معرفی قرآن مجموعا پنج شریعت داشته ایم: شریعت نوح، شریعت ابراهیم، شریعت موسی، شریعت عیسی و شریعت محمد (علیهم السلام). دوم. با آمدن هر پیامبر اولی العزم جدید بخشی از شریعت پیامبر پیشین نسخ شده و شریعت جدیدی جای آن نشسته است. در حالی که نسخ در أمور اعتقادی و هسته مشترک دین که امر واحدی بوده راه نداشته است..》.
مدل قرآنشناسی الهیات دوبنی
مطابق آنچه آمد میتوان ساختار محتوایی قرآن را چنین تبیین کرد که قرآن شامل سه دسته محتوا است و این سه دسته محتوا در پنج گروه آیات توزیع شدهاند. میتوان با اصلاح و تکاملبخشی به تقسیمبندی پیمان گفت که قرآن از سه دسته محتوا تشکیل شده است:
۱) «آموزههای وحیانی فرازمانی-فرامکانی» که خود به سه دسته «جهانبینی و هستیشناختی»، «سنتهای الهی ناظر بر تکوین، تحول و تکامل و بقا یا انحطاط و نابودی موجودات طبیعت، انسان و جامعه انسانی» و «نظام ارزشهای الهی- اخلاقی» تقسیم میشوند.
۲) «شریعت/اخلاق» که خود به چهار دسته شامل «عبادات و نیایشهای فردی (رابطه شخص با خدا)»، «شعائر و مناسک و آئینها که جمعی بوده و علاوه بر جنبه عبادی، کارکرد هویتبخشی، تحکیم همبستگی اجتماعی و انسانی میان مؤمنان و یادآوری تعهدات ایمانی آنها را دارا است»، «احکام و مقررات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی» و «احکام تربیتی و اخلاقی» تقسیم میشوند.
۳) « معارف کمک آموزشی». معارفی بشری و عصری که کاربردی جز کمک به فهم آموزههای اصلی وحی ندارند. این معارف، علاوه بر تمثیلها و حکایتها، منعکس کننده آگاهیهای اقوام ساکن آن خطهها درباره طبیعت، جامعه، تاریخ، اساطیر و سرگذشت پیشینیان هستند》. نمودار ۱ ساختار قرآن بر اساس محتوا را نشان میدهد.
با تکامل و اصلاح تقسیمبندی مهندس بازرگان میتوان چنین گفت که این سه دسته محتوا در قالب پنج گروه آیات در قرآن توزیع شده است:
۱) آیات مربوط به « رسالت پیامبر اسلام و مواجهه او با مردمان عصر خود» که خود به چهار دسته «جدال نظری با مشرکین»، «وحی، قرآن و خصوصیات نبی، آموزش خداشناسی به مردم و مواجهه پیامبر با مومنان، منافقان، اهل کتاب و مشرکان» تقسیم میشود که ۳۹ درصد آیات قرآن را در بر میگیرند.
۲) آیات مربوط به «آخرت و قیامت» که خود به چهار دسته «حدوث و نشانههای قیامت»، «وصف بهشت و جهنم»، «آيات تذكاریِ انذار يا بشارت»، «اثبات رستاخیز» تقسیم میشوند که ۲۳/۴ ٪ آیات قرآن را در بر میگیرند.
۳) آیات مربوط به «رسالت پیامبران گذشته و سرنوشت اقوام» که خود شامل سه دسته آیات «ابلاغ و جدال»، «سرگذشت پیامبران» و «توصیف پیروان» تقسیم میشوند که ۲۳/۱ ٪ آیات قرآن را در بر میگیرند.
۴) آیات مربوط به «احکام فقهی، تربیتی، اخلاقی» که به دو دسته «احکام فقهی» ( آیات جهاد نیز در این دسته قرار داده شده است) و «احکام و توصیههای اخلاقی» تقسیم نمود که ۱۱٪ آیات قرآن را در بر میگیرند.
۵) آیات مربوط به «سایر موضوعات» (انسان، شیطان و ...) که ۳.۵ درصد آیات قرآن را در بر میگیرند.
نمودار ۲ تصویر این ۵ گروه آیات را همراه با زیرمجموعههایشان نشان میدهد و در نمودار ۳ میتوان فراوانی هر گروه از آیات در قرآن را بر حسب درصد مشاهده نمود.
در این نوشتار به روایت الهیات دوبنی از قرآن پرداخته شد و در ادامه یک ساختار محتوایی برای قرآن ارائه شد. در نوشتار بعدی به تببین مکانیسم وحی و پاسخ به چالشهای متن مقدس به روایت الهیات دوبُنی پرداخته میشود.