در نوشتار نخست از این فصل گفته شد فقه سنتی در جهان مدرن دچار بحران شده است. این بحران پیامدهایی نیز داشته است. یکی از بحرانهای اخلاقی که نتیجه آموزهها و عملکرد اسلام فقاهتی است، پیشپاافتادگی قساوت و غارت برای مسلمانان سنتی و در عوض حساسیت شدید آنان به فسق و فجور و کفر و شرک است.
اسلام سنتی فقاهتی در هر دو شاخه سنتی کلاسیک و سنتی بنیادگرا، در عرصه اجتماع تنها دلنگران فسق و فجور از سویی و از سوی دیگر کفر و شرک است. مخالف سرسخت فاسقان و فاجران، کافران و منافقان و منحرفان و التقاطیها در جامعه است. اما از سوی دیگر عدل و قسط برایش اهمیت چندانی ندارد. برابر ظلم و ستم و تزویر و استثمار و بهرهکشی و استبداد، اگر توجیهکننده وضعیت نباشد، بیتفاوت یا ساکت و منفعل است. این را هم در مواضع عالمان و فقها و هم مقلدان و مسلمانان سنتی میتوان دید که این امر موجب پیشوپا افتادگی قساوت و ابتذال شر نزد ایشان شده است.
نوگرایان دینی چند دهه است که نسبت به این ماجرا هشدار میدهند. عدل و قسط از فرامین اصلی خداوند در قرآن و از اهداف بعثت پیامبران شمرده شدهاند. بنا به فرامین الهی و سنت نبوی ابتذال شر و پیش و پاافتدگی قساوت برای مومن شدنی نیست. "لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنـَتِ واَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتـَبَ والمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط..." سید محمود طالقانی در نقد این رفتار میگفت: "اگر آن حساسیتی که علمای ما روی کفر داشتند روی ظلم میداشتند، کفر به وجود نمیآمد؛ چرا که ظلم موجب کفر میشود".
برای اسلام سنتی فقاهتی، اعم از سیاسی و غیرسیاسی؛ ابتذال شر و پیشوپا افتادگی قساوت امروز شاید بزرگترین بحران اخلاقی است. در برابر فسق و کفر رگ غیرت دارند و دلواپسند، اما در برابر ظلم و نابرابری بیتفاوتند و یا سکوت میکنند. شریعتی و بازرگان و طالقانی دقیقا بارها بر اصلاح این خطای اخلاقی تأکید کرده بودند.
محمد حسین بادامچی درباره این بحران اخلاقی در مسلمانان سنتی مینویسد: " هانا آرنت در کتاب «انقلاب»، آنجا که درباره جنایتهای روبسپیر و ژاکوبنهای انقلاب فرانسه به نام آرمانهای بلند انسانی و انقلابی و اخلاقی مینویسد، میان دو واژه تفکیک میکند که نظیر آن در ذهنیت اخلاقی ما فارسیزبانها وجود ندارد، هرچند در زمانهای هستیم که بویژه ایرانیان بیرون گود افتاده به مدد عقل سلیم و وجدان به راحتی آنرا درک خواهند کرد: Vice و Evil که عزت الله فولادوند اولی را رذالت ترجمه کرده اما به نظر من «فسق» کلمه مناسبتری برای آن است و دومی را شرارت ترجمه کرده اما فکر میکنم «قساوت» بهتر پیچیدگی و پوشیدگی آنرا بیان میکند. آرنت با این تفکیک میخواهد بگوید ژاکوبنها افرادی به شدت زاهد، خیرخواه، مقاوم در برابر فساد و متنفر از فسق و فجور و گناهآلودگی طبقه بالای فرانسه بودند و جنایتهای گسترده خویش را به نام مقدسات و بدون هیچ عذاب وجدانی مرتکب میشدند. از نظر آرنت ژاکوبنیسم جنایت «قساوت» اقتداریافتهای بود که در قیام علیه «فسق» به پیروزی رسیده بود. همزمان با انتشار کتاب «انقلاب» در ۱۹۶۳، آرنت گزارشهای خود از برگزاری دادگاه یکی از مهمترین متهمین نسلکشی یهودیان به دست رژیم آلمان نازی در اسرائیل را با عنوان «آیشمن در اورشلیم» و زیر عنوان A Report on the Banality of Evil منتشر کرد که سال ۹۸ برای اولین بار با زیرعنوان «گزارشی درباره ابتذال شر» به فارسی ترجمه شد، که فکر میکنم «پیشپاافتادگی قساوت» بهتر میتواند منظور او را بیان کند. آرنت در این کتاب میکوشد نشان دهد که آیشمن نه تنها یک هیولای درنده و خونریز نبوده، بلکه شخصیتی در منتهای درجه وظیفهشناس، میهندوست، قانونگرا و از همه مهمتر مطیع محض اوامر دولتی بوده است و تمام جنایتهای خود را با قسیالقلبی و با افتخار بعنوان یک افسر خستگیناپذیر و نفوذناپذیرِ نمونه و مجری تام اوامر مقدس مقامات بالادستی انجام داده است. آرنت در توصیف میزان مقاومت آیشمن در برابر وسوسههای فسق و نفسانیت با زبانی آمیخته به طنزی تلخ مینویسد: «قساوت در رایش سوم، آن ویژگیای را که اغلب انسانها به آن میشناسندش، از دست داده بود: ویژگی وسوسه. بسیاری از آلمانیها و بسیاری از نازیها، شاید اکثریت قاطعی از آنها لابد وسوسه شده بودند که دست به قتل نزنند، سرقت نکنند، اجازه ندهند همسایگانشان را به کام مرگ بفرستند و با سود جستن از این جنایتها، در آنها همدست نشوند، اما الحق که (خوب) یادگرفته بودند که چطور در مقابل وسوسه مقاومت کنند. (ترجمه زهرا شمس، نشر برج، ۱۳۹۹، ص ۱۹۹ و ۲۰۰) هانا آرنت با نقد دادگاه آیشمن در اورشلیم، دستگاه حقوقی و اخلاقی مدرن را به خاطر عدم درک پیش پاافتادگی قساوت به محاکمه میکشد، سهلانگاریای که به زعم او به تکرار جنایتهای مشابه علیه بشریت با عناوین موجه و مشروع ملی و بینالمللی منجر خواهد شد، هشداری که دقیقاً در همان زمان و مکان به دست محاکمهکنندگان آیشمن در حق مردم فلسطین در جریان بوده و هست. اما سؤال اینجاست که مفهوم قساوت مورد نظر آرنت، چگونه درون چارچوب اخلاق دینیای قابل بیان است که اگرچه مداوماً به مبارزه علیه «فسق» فرامیخواند اما اساساً نسبت به قساوت و از آن مهمتر «پیش پاافتادگی قساوت» بیحس و بیاعتناست؟ میتوان چنین گفت که فسق مورد شماتت دستگاههای اخلاقی و شرعی دینی اساساً به بدیهای روبنایی و آداب مطابق نظم زیربنایی زیستن مربوط میشود و این دستگاهها نسبت به بدی در سطوح زیربنایی که آرنت با عنوان «قساوت» به افشای آن میپردازد ساکت است. حتی در مواقع معدود آشکارگی قساوت، روایتهای رسمی به نحو عجیبی سعی در کتمان آن و جایگزینی فسق به جای آن دارند: منبریهایی که قیام سیدالشهدا(ع) و جنایت قتل نوه رسول خدا(ص) به دست خلیفه اسلامی به جرم خروج و به هم زدن امنیت را به «سگبازی و خانومبازی یزید» نسبت میدهند و در روایت انقلاب اسلامی به استناد شاهد از غیب رسیده خاطرات فردوست، همه چیز را به استخرهای فسق و فجور اشرف پهلوی فروکاست میکنند. همین خط کاملاً هوشیار است که امربه معروف و نهی از منکر را از مبارزه با قساوت بیعدالتی و تزویر و ستم به مبارزه با فسق و بیحجابی و شرابخواری و سگبازی منحرف میکند. در ساختار دینداری ما، قساوت گناه پیشپاافتاده و بیاهمیت روحانی و مردانهایست که مداوماً بخاطر گناههای نفسانی و زنانه، غمض عین میشود".
اسلام دو بن دارد، بن وجودی-فلسفی و بن اجتماعی-سیاسی، اسلام فقاهتی در بن وجودی-فلسفی مطابق فرهنگ تقلید و فتوا پیش میرود، حتی در اصول دین هم مقلد است و نه محقق. در بن اجتماعی-سیاسی هم دچار پیشپاافتادگی قساوت و غارت است. اسلام سنتی چنانچه که پیشتر به تعبیر محمد حسین بادامچی گفته شد گرفتار ابتذال شر و به عبارت دیگر پیشوپا افتادگی قساوت است. به همان معنا میتوان گفت که دچار ابتذال چپاول و تحمیق و پیشوپا افتادگی غارت و تزویر نیز هست. امری که در تمامی کشورهای اسلامی رایج است.
فرامین الهی درباره مسائل اجتماعی-سیاسی، اجتناب از ظلم و ستمپیشگی در مسئله قساوت و امر به قسط و عدل در مسئله غارت را به کلی نادیده میانگارد و تنها دلمشغولی امنیت و فسق را دارد. به تعبیر بادامچی زیربنا را نادیده میگیرد و گرفتار روبنا است. برابر فساد اقتصادی و استثمار خلق توسط دولت، رانتخواران، دلالان و ویژهخواران دچار کوررنگی است اما برابر بیحجابی و عیش و عشرتِ روبنا متعصبانه جبهه میگیرد. برابر تزویر، ریا، نفاق، دورویی، کاسبی از دین و استحمار خلق بیتفاوت است و نسبت به هر نوع نوگرایی در فهم دین متعصبانه جبهه میگیرد و حتی مباهته و بهتان زدن به چنین کسانی را برای مشهور نشدنشان و ترویج افکارشان جایز میداند.
همین امر موجب شد که مسلمانان سنتی طی قرون متمادی برابر قساوت و غارت دستگاه خلافت در جهان اسلام و توجیه این قساوت و غارت و استحمار خلق توسط مفتیان بیتفاوت باشند و حتی گاهی با وجود سازشناپذیری برابر فسق جامعه، به توجيه فسق خلفا و سلاطین و شاهزادگان پردازند. قصص الانبیا در قرآن نشان میدهد که پیامبران علیه استبداد و استثمار و استحمار اصحاب زور و زر و تزویر، برابر قساوت و غارت و تزویر ایستادگی کردند. چنانچه موسی برابر فرعون و قارون و بلعم باعورا ایستاد و علی برابر ناكثین و قاسطین و مارقین. اگر فرامین الهی و سنت پیامبران و پیشوایان دینی چنین بوده، پس ایشان به سیره چه کسی مسلمانی میکنند؟ امر به معروف و نهی از منکر را به مساله فسق فروکاستن و حتی بدتر آنچه دین فسق نشمرده را مطابق تعصبات خود فسق شمردن و برابر قساوت و غارت و تزویر به جای امر به معروف و نهی از منکر سکوت کردن، یا بدتر از آن؛ توجیه کردن یکی از خطاهای شرعی و اخلاقی مسلمانان سنتی است. بهتر است ایشان نگاهی دوباره به کتاب وحی و سنت پیامبران و پیشوایان دینی بیاندازند و در رفع این خطا بکوشند.