محمد قطبی
محمد قطبی
خواندن ۱۲ دقیقه·۲ سال پیش

نواندیشی دینی، مساله وحی و چالش‌های متن

  • مکتب دوبنی
  • دفتر نخست: فلسفه دین (الهیات دوبُنی)
  • جلد سوم: موحد چندساحتی و معنای کیهانی
  • فصل دوم: هستی‌شناسی
  • نوشتار سوم

در نوشتار پیشین گفته شد که برای دریافت معنای کیهانی و شناختِ پیدایش، رسالت و فرجام هستی و انسان نمی‌توان کتاب وحی را نادیده گرفت که منبع اصلی و کانونی هر دینی است. سپس ابتدا به روایت الهیات دوبنی از قرآن پرداخته شده و در ادامه مطابق مدل قرآن شناسی الهیات دوبنی یک ساختار محتوایی برای قرآن مطابق آرا مهندس مهدی بازرگان و دکتر حبیب‌الله پیمان ارائه شد. اما مهم‌ترین مساله برای کتاب وحی امروز چالش‌های متن است. در این نوشتار به رویکردهای نواندیشان دینی برای حل چالش‌های متن مقدس پرداخته می‌شود.

رضا علیجانی چالش‌های فراروی نوانديشی دينی در رابطه با نص را به چهار دسته تقسيم كرد:

۱) برخی آيات احكامی اجتماعی و اقتصادی و حقوقی مانند برده‌داری، زدن زن، ارث، حدود و....

۲) برخی آيات حاوی بعضی مفاهيم فرهنگی مثل ابليس، شيطان، جن، فرشته، سحر، روشنی چشم و... كه در دنيای گذشته با آن تعارضي احساس نمی‌شد و همگان در همين اتمسفر و پارادايم فكری زندگی
می‌كردند. اما در دنياي جديد، روشنفكران مذهبي با پرسش از معنا و مفهوم اين موضوعات مواجه شدند.

۳) برخي آيات پيرامون مسائل طبيعی (و بعضاً تاريخی) مثل خلقت جهان و تصويری كه از اين امر در تورات و انجيل و قرآن آمده، خلقت آدم، آسمان‌های هفت‌گانه، ستارگان، يا مطالب پيرامون زمين، ماه و خورشيد، تشكيل جنين و تولد انسان، خزائن زمين، درهای آسمان، لنگر بودن كوه‌ها و... و يا برخي پديده‌های تاريخی مثل يأجوج و مأجوج و ديگر روايت‌های تاريخی كه در متون مقدس آمده است.
۴) معجزاتی كه در اين متون آمده است مانند به زير آب رفتن، نازل شدن آتش، سنگ‌باران شدن و... كه بيشتر حالت عذاب دارد.

این چالش‌ها را چالش‌های حقوق‌بشری (احکام)، چالش‌های ماوراطبیعی (جهان غیب و موجودات آن)، چالش‌های هستی‌ و انسان‌شناسانه (خلقت جهان و انسان) و چالش‌های تاریخی (داستان‌ها و روایت‌ها) می‌نامیم. اما در دوران اخیر یک چالش جدید نیز مطرح شده است و آن دیدگاه تجدیدنظرطلبان غربی است که عدم وثاقت تاریخی قرآن، عدم وجود تاریخی پیامبر، چند نویسنده داشتن قرآن و.. را مطرح کرده‌اند که توسط برخی نواندیشان دینی نیز پاسخ داده شده است. این چالش‌ها را چالش‌های تجدیدنظرطلبانه می‌نامیم.

علیجانی در توضیح تلاش‌های نواندیشان دینی در پاسخ به این چالش‌ها می‌نویسد: 《 در برخورد با دسته اول يعني برخي آيات اقتصادي و حقوقي و... از سوي روشنفكري مذهبي بحثهاي مختلفي مطرح شد از جمله بحث ثابت ـ متغير، مقتضيات زمان، فرم ـ محتوي، ذات ـ عرض و... و نهايتاً به شكل روشمندي اين مسئله حل شد. آنها تبيين كردند كه اساساً بخشي از آيات اجتماعي، اقتصادي و... بيانگر فرم و بخشي نيز بيانگر محتوي است. محتويها، بيانگر جهتگيري هاست. اما فرمها و قالبها، عصري و زماني است و قابل لغو و فسخ شدن است. يا مثلاً در رابطه با بردهداري تبيين شد كه
اين امر جزء مناسبات زمانه بوده ولي جهتگيري اسلام به سمت لغو و نفي و حل مسئله بردهداري بوده
است. قرآن نميتوانسته فرازمان حركت كند. مسئله بردهداري تا اوايل قرن بيستم هم در جهان وجود
داشته است، جنگهاي شمال و جنوب آمريكا مسئلهاش بردهداري بوده است. بنابراين برده داري چيزي نيست كه پيامبر در قرن هفتم ميلادي به شكل ارادي و آرماني بتواند آن را لغو كند. پس اين امر از مناسبات زمانه بوده و جهت گيري پيامبربه سمت حل اين مسئله بوده است.

در رابطه با مسايل دسته دوم يعني برخي مفاهيم فرهنگي مثل شيطان، ابليس و فرشته و جن و...
ميتوان گفت روشنفكري مذهبي "گزينش"، "انطباق" و "تأويل" كرده است. يعني اولاً با گزينشگري به برخي از اين مسائل اصلاً نپرداختند. ما نديدهايم روشنفكري مذهبي درباره جن نظر خاصي ارائه كرده باشد. اما پس از گزينش، با برخي آيات برخورد انطباقي يا تأويلي داشتند. مثلاً ميگفتند منظور از فرشته نيروهاي طبيعت و يا شيطان همان ميكرب است آنطور كه مهندس بازرگان يا رشيدرضا ميگفتند. برخي از آيات را هم تأويل كردند. مثلاً ترس از تاريكي شب و پناه بردن به خدا از آن را به مسئله جهل و ظلم تأويل كردند. پس در رابطه با برخي مفاهيم فرهنگي كه در دنياي جديد به چالش كشيده شد برخوردشان گزينش، انطباق، تأويل بود.

همين برخورد را درباره مسايل دسته سوم يعني برخي آيات طبيعي و تاريخي هم كردند. يعني برخي مسائل را با گزينشگري كنار گذاشتند و به آنها بياعتنايي كردند مثل اين آيه كه خورشيد شبها درون چشمهاي تاريك ميرود. اين نوع آيات را كنار گذاشتند و به آن نپرداختند. اما آياتي كه فكر ميكردند قابل انطباق با علم جديد و تأويل با انديشه نوين است را انطباق و تأويل نمودند. مثلاً دكتر سحابي خلقت انسان را با علم جديد انطباق داد. اما شريعتي آن را تأويل نمود. وي ميگفت اشاره به روح و لجن در خلقت انسان تأكيد بر دو بعد انحطاطي و استعلايي انسان است و تأكيد كرد اين بحث اصلاً يك بحث علمي نيست كه مثلاً خدا از مخلوط كردن آب و خاك يا لجن و دميدن روح خود در آن انسان را خلق كرده باشد. در رابطه با دسته چهارم يعني معجزات هم شايد كمتر از همه بحث شده است. در اين مورد يا تأويل شده و يا به صورت اعتقادي پذيرفته شده است. مثلاً گفتهاند كه اين آب و آتش و عذابي كه نازل شده، خشم خروشان مردم است كه در قالب آب و آتش و عذابهاي آسماني ترسيم شده است. يعني برخي از اين آيات تفسيرهاي انقلابي ـ اجتماعي ميكردند و بدين وسيله آنها را تأويل مينمودند. برخي نيز ميگفتند اينها معجزات خدا بوده است. پس اين آيات را يا تأويل ميكردند يا بصورت اعتقادي و تعبدي ميپذيرفتند》.

از دید علیجانی بطور كلي انواع رويكردهايي را كه در دنياي جديد با متون مقدس شده را ميتوان به شش رويكرد طبقهبندي كرد: 《 به این چهار چالش مهم شش پاسخ داده شده كه یك ویژگی مشترك واكنش‌های مذهبی در برخورد با این چالش‌ها گزینشی-پرشی برخورد كردن و كنار گذاشتن بخشی از آیات و عبور كردن از آنهاست. دومین ویژگی مشترك توجیه و تفسیر و اجتهاد و تاویل در ارتباط با آن بخش گزینش‌شده است. از این شش نوع برخورد، چهار نوع آن مؤمنانه است یعنی این برخورد توسط مذهبی‌ها و روشنفكران مذهبی صورت گرفته است و دو نوع دیگر غیرمؤمنانه است.

یك نوع غیرمؤمنانه آن برخورد تحلیلی و غیردینی است كه در آن پیامبر به مثابهء یك مصلح اجتماعی و مانند یك حكیم مثل كنفوسیوس تلقی می‌شود. در این رویكرد جنبهء دینی مباحث كنار گذاشته می‌شود و این رویكرد پژوهشگرانه است. در این رویكرد با متن مقدس مثل نوشتهء یك مصلح اجتماعی برخورد می‌شود. اما برخوردهای دیگری هم هست كه این چالش‌ها را دستمایهء حمله و تمسخر قرار داده‌اند. در این رویكرد بیشتر ستیزه‌گرانه و گزینشی برخورد شده است و بر برخی موارد تاكید و برخی را نادیده می‌گیرند.

یك برخورد، برخورد سنتی اعتقادی است كه در آن سعی می‌شود قالب و ظاهر متن یا به‌صورت تعبدی پذیرفته شود یا پس از آن كه مدلل شد، توجیه كنند. برای مثال در بحث تقسیم ارث، دلیل می‌آورند كه چون مرد نفقهء زن را می‌دهد پس حكم درستی است. چالش‌هایی مانند طبقات آسمان یا برتری جنس مرد بر زن را نیز به نفع سنت تعبیر می‌كنند به این امید كه بعدائ معلوم شود علم جدید اشتباه كرده است.

برخورد دوم علمی-انطباقی است. در این برخورد متن پذیرفته شده و سعی بر آن است كه آن را بر علم جدید منطبق كنند. مثلائ فرشتگان و ابلیس به امور طبیعی تعبیر می‌شوند. می‌گویند فرشتگان یعنی نیروهای طبیعی، شیطان یعنی میكروب و آسمان‌های هفت‌گانه یعنی كهكشان‌ها. اما همهء این‌ها گزینشی است و بخش دیگری از متن را می‌توان آورد كه مغایر با این برداشت و استدلال باشد. مثلائ در قرآن آمده است كه ماه، نور و خورشید چراغ این هفت آسمانند در حالی كه اگر آسمان همان كهكشان باشد این‌ها چراغ همهء كهكشان‌ها نیستند ( رویکرد بازرگان پدر و پسر، سحابی، طالقانی).

رویكرد سوم، برخورد تاویلی-تطبیقی است. این رویكرد متن را بر علم جدید منطبق نمی‌كند ولی یك قرائت جدید از متن ارایه می‌دهد كه می‌توان آن را همسو با متن دانسته و بپذیریم یا اینكه مغایر بدانیم و نپذیریم. مثلائ رویكرد شریعتی تاویلی-تطبیقی است. او دربارهء تركیب انسان از روح و جن می‌گوید كه این به معنای دوساختی بودن انسان است یعنی انسان هم میل به پستی دارد هم میل به استعلا. این گروه، زبان متن را زبان سمبلیك می‌دانند نه واقع‌نما در حالی كه در برخورد هرمنوتیكی ساختار متن باید حفظ شود چون در غیر این صورت مبنایی برای فهم متن باقی نمی‌ماند. اما این رویكرد همیشه پاسخگو نیست. مثلائ اینكه در متن آمده كه مردان قوام بر زنان هستند سعی كرده‌اند از «قوام» معنی دیگری درآورند (رویکرد اقبال و شریعتی).

رویكرد تاریخی- الهامی در مقابل سه رویكرد مؤمنانهء بالا كه یا می‌گویند ما عقلمان نمی‌رسد و متن درست است، یا اینكه علم جدید هم همین را می‌گوید و آخری كه قرائت جدیدی از متن متناسب با علوم اجتماعی و روانشناسی ارایه می‌كند، رویكرد چهارمی هم وجود دارد كه رویكرد تاریخی-الهامی است كه مبتنی بر گسست و پیوست است. محور این بحث پذیرش دیالكتیك زمینه و متن یعنی ارتباط بین یك متن مقدس و زمینهء تاریخی فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آن است. این دیالكتیك، دیالكتیك پذیرش و فراروی یا دیالكتیك تاثیرپذیری و تاثیرگذاری است. یعنی این متون هم علم و عقل و عدل زمانه را پذیرفته‌اند و هم علیه آن مبارزه كرده‌اند و فراروی‌هایی را هم شامل می‌شوند. این متون در علم و عقل و عدل زمانهء خویش رفرم یا اصلاح انقلابی كرده‌اند، یعنی بخشی از واقعیت را پذیرفته و سعی می‌كنند آن را اصلاح كرده و به سمت اهدافی كه دارند ببرند. این متون همان‌گونه كه تاثیر گذاشته‌اند، تاثیر نیز پذیرفته‌اند (علی طهماسبی و رضا علیجانی) 》.

امروزه پس از گذشت زمان از این تقسیم‌بندی علیجانی، چند الگوی جدید نیز پدید آمده است. رویکرد غیرمومنانه تجدیدنظرطلبان، رویکرد گفتاری بودن و کلام پیامبر بودن وحی (مجتهد شبستری و عبدالکریم سروش) و رویکرد نواندیشان متاخر (کدیور، نراقی، فنایی و..) ترکیبی از رویکرد تاویلی-تطبیقی و تاریخی-الهامی است. بنابرابن می‌توان از نه رویکرد در مواجهه با چالش‌ها سخن گفت.

مجتهد شبستری روایت خود از وحی را تحت عنوان
"قرائت نبوی از جهان" ارائه نمود که قرآن در آن کلام محمد است، به تعبیر محسن کدیور در این رویکرد 《أولا قرآن متن فهم نامه‌ای است روایت‌گونه با زبان اصلی استعاره. ثانیا قرآن محصول وحی است نه خود وحی. متن مُصحف یک پدیده تدریجی‌الحصول تاریخی با گویندگی یک انسان (نبی) است، نه یک متن ماوراء‌الطبّیعی، به نحوی که نسبت دادن مستقیم و بلاواسطه این متن به خدا اصلا مفهوم بودن آن را ناممکن می‌سازد. قرائت نبوی موجود در قرآن «انسانیت» دارد و تمام نقص‌ها و محدودیت‌های عالم انسان در آن منعکس است. ممکن شدن فهم و تفسیر ما از متن قرآن مدیون شناخت ما از عالم انسان است، نه وامدار شناخت ما از خداوند!》.

در مرحله بعد و در سال اخیر دیدگاه شبستری به تجدیدنظرطلبان نزدیک شده است《محمد مجتهد شبستری اعلام کرده که ایده‌ «قرائت نبوی از جهان» را کنار گذاشته و رویکرد جدیدی برگزیده است. او گفته که: «در ایده‌ قرائت نبوی از جهان، دو مدعای تاریخی مسلّم گرفته شده بود: اول این‌ که تمامی متن فعلی قرآن از نگاه تاریخی، اثر یا آثارِ یک شخص بوده و او جهان را وحیانی قرائت کرده است. دوم این‌که آن شخص همانا حضرت محمد(ص) پیامبر اسلام است». شبستری ابتدا گفت که با مطالعات بیش‌تر دریافته‌ام که آن دو مدعای تاریخی هر دو با پژوهش‌های متأخر مورد تردید قرار گرفته‌است. وی سپس اذعان کرد که صداقت علمی ایجاب می‌کند آن عنوان را گرچه بسیار جذاب می‌نمود رها سازم...من متوجه شدم که مطالعات تاریخی که تاکنون دربارۀ متن قرآن انجام شده، برای مطمئن شدن از آن دو مدعای تاریخی کافی نیستند». وی سپس عنوان کرد که آن‌چه از آن بحث‌ها برای من باقی می‌ماند همین است که بگویم ما می‌توانیم از متن فعلی قرآن «خوانش پدیدارشناسانه» و «خوانش روایی» داشته باشیم.

مجتهد شبستری در خوانش پدیدارشناسانه از قرآن مدعی است که در قرآن، خبر داده می‌شود که جهان چگونه دیده می‌شود، نه اینکه جهان چگونه است. وی با نشان دادن برخی آیات قرآنی عنوان می‌کند که خوانش قرآن باید با این دیدگاه باشد که احکام شرعی قرآن، بر فهمی–تفسیری از واقعیات و روابط موجود اجتماعی جامعه حجاز مبتنی است؛ به این معنا که هدف آن، تفسیر واقعیات اجتماعی به صورتی است که با اراده خدا سازگار باشد. بر این اساس، صدور احکام به معنای وضع احکام برای همه جامعه‌ها و عصرها نیست. شبستری سپس عنوان می‌کند که در بینش قرآن از جهان، نبی اسلام یک مشارکت‌کننده بزرگ در قرائت توحیدی از جهان است و معنای مسلمانی در عصر حاضر، مشارکت در این قرائت توحیدی است. به تعبیرِ او: کارِ ما یک تفسیرگری دائمی است. در خوانش روایی از متن هم شبستری ادعا می‌کند که در آیاتِ قرآنی، توصیف به عمل نمی‌آید؛ بلکه از خدا روایت می‌شود. این افعال گوناگون خداست که هزارها بار در این آیات از آن سخن می‌رود و این کار، روایت است. سخن از این است که خداوند چنین و چنان کرد. این کنش‌های خداوند یک نقطه مقابل دارد و آن واکنش‌های انسان است.
شبستری عنوان می‌کند که قرآن یک متن است و این متن، فهم‌نامه‌ای روایت‌گونه از فعالیت علی‌الاطلاق و دائما پیروز خداوند و مؤمنان و شکست دائمی انسان‌های متمرّد و معاند در تاریخ است》.

عبدالکریم سروش نیز دو نظریه درباره وحی ارائه نمود، به تعبیر کدیور 《ایشان به گفته خود در مجموع دو نظریه درباره قرآن کریم ارائه کرده است،..خود وی اخیرا افکار خود را در این باره در قالب دو فرضیه اینگونه معرفی کرده است: «قرآن یا کلامی است مستعار، مخلوق ذهن و محصول تجربه محمّد (ص) (فرضیه اوّل)، یا رؤیایی است جاندار و مخلوق خیال خلّاق و صورتگری محمّد (ص) (فرضیه دوم).» فرضیه اول همان قرآن: کلام محمد (ص)» است که در سال ۱۳۷۸ در کتاب بسط تجربه نبوی منتشر شده است، فرضیه دوم با عنوان «محمّد (ص): راوی رویاهای رسولانه» (خرداد ۱۳۹۲- خرداد ۱۳۹۵) انتشار یافت》. فرضیه دوم در قالب کتاب کتاب «کلام محمد، رویای محمد» منتشر شد. در جهان عرب نیز گفتاری بودن وحی میان روشنفکران مسلمان توسط نصر حامد ابوزید و محمد ارکون نیز مطرح شده است.

در نوشتار بعدی به نقد و بررسی این رویکردها و ارائه نظریه الهیات دوبنی برای مکانیسم وحی و چالش‌های متن پرداخته می‌شود.

قرآنالهیات دوبنیمکتب دوبنیوحیمحمد قطبی
پژوهشگر دین و فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید