عقیم شدن را معادل با ناباروری دانستن که فرد توانایی تولید مثل ندارد. اما من عقیم شدن را صرفا به ناتوانی در تولید مثل نمیدانم. به نظر من عقیم شدن مفهومی گستردهتر از این حرفهاست و ما نسلی هستیم عقیم! ما نسلی هستیم که مبتلا شدیم به هزار و یک باور چرت و بیخود. مبتلا شدیم به ناامیدی. اینکه از صبح متنفریم، روزها بی حوصله و شبها ناراحت و هیچکس مسئولیت این را برعهده نمیگیرد. عاشقیهایمان دیگر از جنس لیلی و مجنون و فرهاد و شیرین نیست. رنگ و بوی املاکیها را میدهد. خدا تومن بده آنوقت همسرت میشوم یا تو باید آنقدر کار کنی تا جانت درآد و الا طلاق و گمشو خونه بابات. دیگر تفاهم و من کوتاه میام و تو کوتاه بیا شده است کیمیا. این روزها مبتلا شدیم به خودکشی و خود فروختن. آنوقت یک مشت انسان نفهم برای نسل ما که خود در کار خود ماندیم میخواهند نسخه بپیچند و نیازهای جوانان نسل امروز را برطرف کنند. یک سری کارهای ظاهری و دهن پرکن! قاتلین دلسوز! ما نسلی هستیم که مبتلا شدیم "فلانی چی داره پس ما هم باید اونو داشته باشیم" و آنچنان ذهن ما مورد تجاوز وحشیانه قرار گرفته که سادگیهای زندگی را درک نمیکند. اینکه میشود در باران همچنان قدم زد و جفت پا پرید جایی که آب جمع شده. میشود همچنان به صدای پرندگان گوش داد و لذت برد و غرق شد در گازهای با ولعی که به ساندویچ فلافلی عباس آبادانی دور میدون میزنیم. عقیم شدن یعنی ناتوانی در تولید مثل؟ این اگر معنی عقیم شدن باشد من با تمام وجود آن را دوست خواهم داشت و دیگر گلایه ای ندارم. اما درد من چیز دیگریست. درد من پسریست که برای جلب توجه دخترها دست به آرایش غلیظ و جراحی پلاستیک میزند و دختری که برای جلب توجه پسرها لاتی پر میکند و از ظرافتهای زنانه دست میکشد. درد من چرندیاتیست که هر روز تو صورت هم تف میکنیم و اسمش را احترام به نظرات طرف مقابل میگذاریم. هرکسی نظری دارد و حق دارد که حرف ها و خزعبلات هضم نشده خود را بالا بیاورد و تقدیم ما کند. اینها عقیم شدن است. عقیم شدن یعنی انقدر سرمان تو زندگی این و آن بچرخد که حواسمان پرت شود خودمان را خیس کردیم و میگوییم اوه اوه زندگیاش چقدر بو میدهد. ما عقیم هستیم و با این عقیم بودن انس پیدا کردیم. همبستر شدن که افتخاری ندارد و حتی برای عدهای کاریست بیزحمت و همیشگی. حیف است واژه عقیم را برای افرادی بکار بریم که توانایی همبستر شدن و تولید مثل را ندارند. هر روز چیزی مد میشود. مثلا یک روز بیدار میشوی و میبینی مردها شورتهایشان را روی سرشان گذاشتند و تا لب تر میکنی ناسزایی بگویی که ای فلان فلان شده ها دیگر چرا مسائل خانوادگی را بیرون مطرح میکنید؟ گلهای سرت میریزند که هان! ای مردک مو پشمکی پشت کوهی! تو مگر نمیدانی مد شده است؟ و تو هم خفه میشوی! این معنی عقیم شدن را میدهد. کافیست زندگی را یکبار دیگر ببینیم. کافیست یکبار دیگر این تفاوت و گپ بوجود آمده از تغییر فرهنگ و نسل را درست بوجود بیاوریم. کافیست دیوانگی و جسارت را در بدست آوردن رویاها خرج کنیم نه در جهت گوسفند شدن. آدمها ذاتا از انسانهای ترسو و لوس خوششان نمیآید پس جان جدتان کمی سفتش کنید آن همیت و جدیتتان را. دیگر عرضی نمیماند. نمک در نمکدان شوری ندارد. تمام.