میشه اینطور گفت که مدت ها پیش که هر شرکتی سوکت خودش برای شارژ وسایلش داشت، استاندارد سازی به کمک ما اومد تا این مشکل رو حل کنه و تازه متوجه تاثیر خوب اون شدن و این شد استاندارد سازی وارد صنایع، زیبایی، تحصیلات و در نهایت موفقیت شد.
یعنی اگر میخوای مهندس خوبی باشی حتما از نقطه a شروع کنی و به نقطه z برسی. اگه میخوای زیبا باشی باید این ویژگی هارو داشته باشی. یا مثلا اگه میخوای موسیقی دان یا ستاره شناس باشی باید حتما تحصیلات آکادمیک اون رو داشته باشی.
این فرایند استانداردسازی توسط نهاد های مثل: دانشگاه، مدرسه، جامعه و حتی یک جامعه ایجاد میشه. توی این فرایند تنها چیزی که مهم نیست مسئله فردیت شماست یعنی این نهادها به چشم یک گل کوزه گری به ما نگاه میکنن که هر شکلی که بخوان ما رو تبدیل کنن. کار این نهاد ها تبدیل مواد خام به محصولات به درد بخور همون جامعه اس
چکیده شعار موفقیت نظام استاندارد همین پنج واژه ساده است: مثل بقیه باشید ولی بهتر؛ درس بخونید ولی بهتر از بقیه، کار کنید ولی بهتر از بقیه
نکته اینه که ما چرا به این سمت رفتیم.خب، جوابش خیلی ساده است؛ خودمون انتخاب کردیم که هزینه همگام بودن با اجتماع رو به بهایی از دست دادن فردیت بپردازیم. از طرفی این نهادها یه خط ممتد پیشرفت به ما نشون میدن که در حالت عادی باید ما صحیح و خطا کنیم.
همه ما استعداد زیگزاگی داریم یعنی ممکنه ریاضی ضعیفی داشته باشیم ولی هوش هیجانی خوبی داشته باشیم درک این موضوع باعث میشه خودمون رو فقط با فاکتورهای جامعه نسنجیم
تشخیص نقاط قوت ما نه از راه فکر کردن بلکه از راه عمل ممکنه با بی اعتنایی به مقصد ما میتونیم بفهمیمم کدامین استعداد هامون رو نزیسته ایم.
فک کنید یه روزی میفهمم من چقدر نقاشی دوست دارم و هدف گذاری میکنم که تا سال بعد بتونم یه پرتره سیاه قلم بکشم. اینجوری با هر تمرین به اون هدف فکر میکنیم و بعد یه مدت سرخورده میشیم. کاری که میشه کرد اینه که بگیم من فقط میخوام روزی ۲۰ دقیقه تمرین کنم و همین. اینجوری با اون هدف خودم رو مقایسه نمیکنم و بعد ۱ سال میبینی اون پرتره هم میشه کشید.
خلاصه دست و پا نزنید و تقلا نکنید، در مسیر از کارهاتون لذت ببرید منتظر نشید که به یه دستاورد خاصی برسید و قدم های کوچک و پیوسته بردارید
محتوای این نوشته برداشتی آزاد از کتاب اسب سیاه بود. کتاب رو من از نشر مون گرفتم که خوب بود ولی خوده کتاب خیلی توضیح اضافه میده و بنظرم این کتاب ۲۲۰ صفحه ای میتونست در حد ۶۰ ۷۰ صفحه نوشته بشه و پر از داستان زندگی آدم های مختلفه که برای من حوصله سر بره :) مثل همیشه این پست خلاصه کتاب نیست و معرفی کتابه اگه خوشت اومد بخونیدش ؛]