پردهی اول، هیجان ورود
تا 18 سالگی یه دانش آموز با انگیزهی درسخون بودم و همه چیز خیلی عادی پیش میرفت، ماجرا از ورود به دوران دانشجویی شروع شد انگار وارد یک فضای ناشناختهی جدید شدم و جریان زندگی خیلی جدیتر و سریعتر شد. تا قبل از دوران دانشجویی تعداد انگشت شماری تصمیم مهم گرفته بودم اما در دوران دانشجویی کلی مسئلهی مهم بود که باید براشون تصمیم میگرفتم، مشورتها و گفتگوها شروع شد، در طول سال اول و دوم دانشجویی ساعتها توی خوابگاه و دانشگاه با همدورهایها و سال بالاییها حرف زدیم و فکر کردیم تا بتونیم تصمیمات درستی بگیریم. یادم هست بعضی وقتها صحبتها تا سحر طول میکشید!
پردهی دوم، تلاش زیاد و شبهای امتحان
ورود به شریف نیاز به تلاش زیادی داشت، البته گذروندن درسهای شریف هم نیاز به تلاش زیادی داشت. شبهای میانترم و پایانترم توی خوابگاه دیدنی بود، هر چند نفر گوشهای نشسته بودن و با هم درس میخوندن، روشی که ما برای درسهای سنگینی مثل ساختار، معماری، سیستم عامل، شبکه، طراحی الگوریتم و کامپایلر استفاده کردیم و خیلی خوب نتیجه داد، درس خوندن به صورت دست جمعی بود به این صورت که چند نفر با هم اسلایدها رو از روی یک لپ تاپ میخوندن و معمولاً هر کسی زودتر محتوای اون صفحه رو میفهمید برای بقیه توضیح میداد.
پردهی سوم، انتخاب مسیر صنعت
از همان روزهای اول دنبال راهی بودم که بتوانم با دانش کامپیوتر مسائل واقعی رو حل کنم و از راه حل این مسائل ارزش تولید کنم. در کنار اون دوست داشتم در ابعاد فنی رشد کنم و برای همین مسیر صنعت رو انتخاب کردم، در زمان دانشجویی علی رغم مخالفتهای افراد مختلف وارد یک شرکت دانش بنیان شدم، در کار تونستم تجربههای خیلی زیادی کسب کنم و همچنین علاوهبر رشد فنی و مالی، در مهارتهای نرم (soft skills) رشد کردم و حالا در پایان دوران کارشناسی احساس میکنم مهمترین و اثرگذار ترین تصمیم دوران دانشجوییام بوده.
پردهی چهارم، فارغ التحصیلی
هشت ترم رو با فراز و نشیب گذروندیم. هم مشورت کردیم هم آزمون و خطا کردیم و دوستان خیلی خوبی پیدا کردیم، کار تیمی یاد گرفتیم، بیش از همه چیز با هم «رشد» کردیم. حالا در پایان کارشناسی و به پشتوانهی پشت سر گذاشتن صدها ددلاین و تمرین و امتحان و هزاران ساعت تلاش میتونیم بگیم داریم مهندس میشیم، مهندس دانشآموختهی دانشکدهی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف!