ویرگول
ورودثبت نام
ali bahrami
ali bahrami
ali bahrami
ali bahrami
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

حکایت مردی که در سکوت کوه‌ها را جابه‌جا کرد


در دهکده‌ای دورافتاده و آرام، مردی زندگی می‌کرد به نام سهراب. مردی که همیشه کمتر از آن‌چه می‌دانست سخن می‌گفت، گویی کلامش را چون گوهری گرانبها می‌دانست که نباید بی‌جهت خرج شود. مردم دهکده او را ساده و کم‌اطلاع می‌پنداشتند، اما در دل سهراب، دریایی از دانش و حکمت موج می‌زد.

سهراب مردی بود که نامرئی کار می‌کرد؛ بی‌هیاهو و بی‌صدا، ولی هر قدمش اثری عمیق بر زمین می‌گذاشت. او چاه‌هایی می‌کند که آب زندگی را به زمین‌های خشک و تشنه می‌رساند، بی‌آن‌که کسی بداند این نعمت از کجا می‌آید. تأثیر کارهایش، چون نسیمی آرام، در جان دهکده می‌نشست و زندگی را دوباره زنده می‌کرد.

او مشتاق یادگیری بود، نه رقابت. هر روز از طبیعت، از پیران دهکده و حتی از کودکان، درس می‌آموخت و دانسته‌هایش را چون چراغی فروزان در دل خود روشن نگه می‌داشت. هرگز در پی برتری نبود، بلکه در جستجوی رشد و کمال بود.

سهراب می‌دانست که ارتباطات پنهانی، عمیق‌تر و مهم‌تر از دیده شدن است. او با کسانی که در دهکده نفوذ داشتند، پیوندی از احترام و دوستی برقرار کرد، بی‌آن‌که خود را به رخ بکشد یا طلب تحسین کند.

روزی دشمنی دیرینه به سویش آمد، اما سهراب با مهربانی و درایت، آن دشمن را به دوستی وفادار بدل کرد. با این‌همه، همیشه مراقب بود که این دوستی، ریشه در صداقت و احترام داشته باشد و خیانتی در کار نباشد.

دهکده خشک و بی‌جان، به باغی سرسبز و پر از زندگی بدل شد. همه می‌دانستند که سهراب نقشی بزرگ در این تحول داشته است، اما راز موفقیت او در همان پنج اصل ساده نهفته بود:

- کمتر از آن‌چه می‌دانی بگو
- نامرئی باش ولی تاثیرگذار
- مشتاق یادگیری باش، نه رقابت
- ارتباطات پنهانی را قدر بدان
- دشمن را به دوست تبدیل کن، اما همیشه هوشیار باش

این حکایت به ما می‌آموزد که بزرگی و موفقیت در جلوه‌گری نیست، بلکه در سکوت، حکمت و مهارت در روابط نهفته است. سهراب به ما نشان داد که گاهی سکوتی عمیق‌تر از هزاران کلام، و دوستی‌ای هوشمندانه‌تر از دشمنی‌ای آشکار، می‌تواند کوه‌ها را جابه‌جا کند.

۴
۰
ali bahrami
ali bahrami
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید