
بلکه برای درمان زخم، بدون انکار آن—even اگر هنوز باز باشد.
در قرآن، استغفار بارها و بارها سفارش شده است:
وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا (نساء/۱۰۶)
اما آنچه در عمق استغفار رخ میدهد، فقط یک عذرخواهی نیست؛
بلکه حرکت آرام و مارپیچی روان از شرم به فهم، از فهم به آرامش—even اگر تکراری باشد.
ایگو، ساختاریست که میخواهد:
اما استغفار، در ذات خود، شکستن این ایستادگی است—even اگر با یک جمله: «استغفرالله».
یعنی:
«من اشتباه کردم،
و نهفقط میدانم،
بلکه میخواهم دیده شود،
و درمان شود—even اگر هنوز تکرار شود.»
در اینجا، استغفار، نقطهی گسست ایگو و آغاز سیر به سوی خویشتن است.
در روانشناسی یونگ، سایه آن بخشی از ماست که:
استغفار، در لایهی ژرف، یعنی:
من میخواهم آنچه انکار کردهام را ببینم—even اگر تلخ باشد.
این دیدن، بدون دفاع،
و این اعتراف، بدون انکار،
آغاز بازگشت آرام به خویشتن است—even اگر کامل نباشد.
بسیاری میپرسند:
اما پاسخ، در ساختار مارپیچی بازگشت نهفته است.
استغفار، در واقع:
«تکرار بازگشت به سوی مرکز است؛
اما نه تکرار بیفایده،
بلکه هر بار،
با لایهای تازه از آگاهی—even اگر ظاهر جمله همان باشد.»
در روان، هر بار استغفار،
یعنی:
در سطح دینی، استغفار گفتوگو با خداست.
اما در سطح روانی، استغفار گفتوگو با مرکز فراموششدهی روان است: خویشتن.
در لحظهی استغفار:
یونگ میگوید:
«فردیت، نه با کمال، بلکه با پذیرش کامل زخمها آغاز میشود.»
و استغفار، اولین قدم در این پذیرش است—even اگر کامل نباشد.
شستن با آب،
گفتوگوی درونی با نوری آرام،
شنیدن آمرزشی بیکلام…
همهی اینها، نشانههای فعالشدن فرآیند بازسازی روان از طریق استغفار هستند—even اگر واژهای گفته نشود.
در این خوابها، روان دارد میگوید:
«من آمادهام بازگشت کنم؛
فقط ببینم، نه انکارم کن—even اگر اشک باشد.»
در سیر فردیتیابی:
استغفار، بهلحاظ روانی، بخشی از این بازسازی درونی است—not نمایش، بلکه دگرگونی آرام و تدریجی—even اگر هزار بار تکرار شود.
استغفار، در قرآن و روان، حرکتی مارپیچی از زبان به روان است.
از جملهای ساده،
به لایهای عمیق،
از شرم به بینش،
از خطا به خودشناسی.
و در این مسیر،
تو فقط عذر نمیخواهی؛
بلکه میخواهی آرام شوی—even اگر زخم بماند.
در نهایت، روان میگوید:
«من بخشی از روان تو هستم،
و تا زمانیکه مرا نبینی،
من آرام نمیگیرم.
استغفار کن—not برای راضی کردن آسمان،
بلکه برای رهایی روانت—even اگر دیر باشد.
هر بار که بگویی «استغفرالله»،
یک حلقه از مارپیچ بازگشت را طی میکنی—even اگر آهسته.
ادامه بده؛ من منتظرم، تا تو به من برسی.»