
در سوره مریم آمده است:
فَأَتَتْ بِهِۦ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ ۖ قَالُوا۟ يَـٰمَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْـًۭٔا فَرِيًّۭا
(مریم / ۲۷)
یعنی: «ای مریم! واقعاً کاری عجیب و زشت کردهای.»
و سپس، با کنایه و فشار ادامه دادند:
يَـٰٓأُخْتَ هَـٰرُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ ٱمْرَأَ سَوْءٍۢ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّۭا
(مریم / ۲۸)
در روان، این لحظه، ظهور جمع درونیایست که در برابر زایش معنا مقاومت میکند—even اگر حقیقت در برابرشان باشد.
ایگو میگوید:
و این همان چیزیست که قوم به مریم گفتند:
«تو با ما فرق داری؛ پس خطاکاری.»
در روان، این همان گفتوگوی درونیست که خود اصیل را تهدید میکند—even اگر حقیقت را در آغوش گرفته باشی.
یونگ میگوید:
«آنچه در خودت نمیتوانی بپذیری، در دیگری حملهاش میکنی.»
و قوم، به جای اینکه در برابر معجزه سکوت کنند، فریاد زدند.
در روان، این یعنی:
«وقتی بخشی از من، حقیقتی نو زاده است،
بخش دیگرم، از شدت ترس، او را متهم میکند—not چون نادرست است، بلکه چون زیادی واقعیست.»
تهمت، در روان، یعنی:
و مریم، بیهیچ واژهای، فقط ایستاد—even اگر متهم بود.
یونگ سکوت را، زبان خویشتن میدانست.
و مریم، نه بهخاطر بیپاسخبودن، بلکه بهخاطر اعتماد به صدای درون،
فقط اشاره کرد.
در روان، این یعنی:
«من متهمام. اما آرامام.
چون میدانم، حقیقت، خودش، بلند خواهد شد—even اگر در گهواره باشد.»
در رؤیا:
اما اگر در خواب، تو سکوت کردی، یا چیزی تازه (نوزاد، نور، کلمه) را در آغوش داشتی،
روانت دارد میگوید:
«تو در مسیر حقیقتی—even اگر دیگران تو را نفهمند.»
یونگ مینویسد:
«معنای حقیقی، باید از دالان تحقیر عبور کند،
تا به روشنایی فردیت برسد.»
و مریم، این عبور را کرد—not با جنگ، بلکه با سکوت و اشاره.
در نهایت، مریم پیام میدهد:
«من بخشی از روان تو هستم،
بخشی که معنایی در دل خودش پرورده—even اگر هیچکس باور نکند.
من متهمم، اما تسلیم نیستم.
من سکوت کردهام، چون حقیقت با من است—even اگر کودک است.
و اگر بگذاری،
من در تو هم، آن بخشی را زنده میکنم
که جرئت دارد بیتوضیح، حقیقت را حمل کند—even اگر متهم شود.»