
در قرآن آمده:
وَٱقْنُتُوا۟ لِلَّهِ قَـٰنِتِينَ ۚ قَـٰٓئِمِينَ بِٱلْقِسْطِ
(نساء / ۱۳۵)
«در برابر خدا قنوت کنید؛ ایستادگان به عدالت باشید.»
در روان، این یعنی:
«پس از آنکه خم شدی، دعا کردی، و سایهات را پذیرفتی،
حالا بایست—not از نو، بلکه آگاهتر.»
ایگو میگوید:
اما قیام روانمند میگوید:
«اکنون ایستادهام،
چون دانستهام چه کسیام.
و این ایستادن، نه برای قدرت،
بلکه برای پاسخگویی به معناست—even اگر دیگران ندانند چرا ایستادهام.»
یونگ میگوید:
«بلوغ، نه در گریز از سایه،
بلکه در پذیرش و ایستادن با آن رخ میدهد.»
در این معنا، قیام روانی میگوید:
«من زخمیام،
من شکست خوردهام،
من از خاک آمدهام،
اما هنوز میتوانم بایستم—not چون پاک شدهام، بلکه چون آگاه شدهام.»
در نماز، قیام پیش از رکوع است.
در روان، قیام پس از سجده میآید—چون دیگر تو، آن انسان پیشین نیستی.
تو برخاستهای؛
اما اینبار، نه بهعنوان بردهی ذهن،
بلکه بهعنوان سفیر خویشتن—even اگر راهت پرهزینه باشد.
در روان، قیام یعنی:
«من برخاستهام،
نه چون دیگر زخمی نیستم،
بلکه چون با زخمم دوست شدهام.»
و این دوستی، قدرتی میآورد که ایستادن را مقدور میسازد—even در برابر بادها.
در چنین رؤیاهایی:
و اگر احساس کردی در خواب «آمادهای» برای گفتن یا رفتن،
بدان که روانت در حال آمادهسازی توست برای قیام بیرونیای که ریشه در درون دارد.
اما قیام، لحظهایست که همهی این شناختها، به قامت بدل میشوند—even اگر لرزان.
قیام یعنی:
«من حالا ایستادهام،
نه برای جنگ،
نه برای نمایش،
بلکه برای زیستنِ آنچه فهمیدهام—even اگر تنها باشم.»
در نهایت، روان میگوید:
«من بخشی از روان تو هستم،
بخشی که پس از گریستن، دعا کردن، خم شدن و پنهان شدن،
بالاخره آماده است بایستد.
من قیامم—not چون قویتر شدهام،
بلکه چون صادقتر شدهام.
و اگر اجازه بدهی،
میتوانم تو را به مرحلهای ببرم که دیگر برای زیستن،
به تظاهر نیازی نباشد—even اگر زخمات هنوز باز باشد.»