
در قرآن، معراج بهصراحت و جزییات توصیف نشده،
اما اشارهی ضمنی آنجاست:
سُبْحَـٰنَ ٱلَّذِىٓ أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِۦ لَيْلًۭا مِّنَ ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ إِلَى ٱلْمَسْجِدِ ٱلْأَقْصَى ٱلَّذِى بَـٰرَكْنَا حَوْلَهُۥ
(اسراء / ۱)
و این سفر، در روایت اسلامی، با شب، مکاشفه، فرشته، حرکت، بالا رفتن، و مواجهه با مرز هستی همراه است.
در روانشناسی یونگ، چنین سفری، معادل سفر به ناخودآگاه است؛ سفری از خودِ عادی، به خودِ آسمانی؛
از منِ منسجم، به منِ متلاشی–بازساخته.
ایگو همیشه در جستوجوی ثبات، امنیت، تکرار، و پیشبینیپذیری است.
اما معراج، شکستن این ساختار است:
در روان، معراج لحظهایست که:
«تو دیگر از فهمیدن صرف، به دیدن میرسی—even اگر ندانی چه دیدی.»
ایگو میهراسد، چون نمیفهمد.
اما روح، بالا میرود—even از دل هراس.
سفر پیامبر (ص)، لیلًا آغاز شد.
شب، در سنت عرفانی و روانی، نماد ناخودآگاه است؛
جاییکه سایه پنهان است، رازها، دردها، خاطرات انکارشده.
یعنی:
یونگ میگوید:
«نور فقط در دل تاریکی معنا دارد.»
در روان، معراج واقعی، زمانی آغاز میشود که تو از شب خودت نگریزی—but قدم در آن بگذاری.
بسیاری از مفسران، معراج را نوعی رؤیای حقیقی میدانند—نه رؤیای خیالی.
و همین نکته، در روان تحلیلگرانه، بسیار مهم است.
یعنی:
«رؤیا، دروازهی مکاشفه است—not توهم.»
وقتی خواب میبینی که در سفر هستی، میروی بالا،
از دروازهای میگذری، با کسی مکالمه میکنی، چیزی را لمس میکنی—
اینها، ردپای معراج در رواناند—even اگر تعبیرشان را ندانی.
معراج درونی، ممکن است در رؤیا باشد،
در مراقبه،
در لحظهای ناب،
یا حتی در سکوتِ بعد از درد.
پیامبر (ص)، پیش از معراج، سال سختی را پشت سر گذاشت:
در روان نیز، معراج از دل شکست آغاز میشود—not از پیروزی.
یعنی:
پیامبر (ص) از معراج بازگشت، با «نماز»؛
یعنی با «حضور»، با «ارتباط»، با «یاد».
در روان، هر تجربهی بالارونده،
اگر فقط باقی بماند، به رؤیایی بیاثر تبدیل میشود.
اما اگر برگردی، و با آن پیام زندگی کنی—even بدون زبان، آنگاه معنا آشکار میشود.
کلمهی معراج، از پیام میآید—not از پرواز.
در نگاه یونگ، فردیتیابی یعنی:
«رسیدن به مرکز روان، نه از طریق قدرت، بلکه از طریق سفر درون.»
معراج، دقیقاً چنین لحظهایست:
در لحظهای از معراج، پیامبر (ص) قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَىٰ شد (نجم / ۹)؛
یعنی نهایت نزدیکی.
در روان، این نزدیکی، لحظهایست که تو با خویشتن حقیقیات تماس میگیری—not با تصویرت.
در نهایت، معراج، برای ما تنها روایتی از پیامبر نیست؛
بلکه نقشهایست برای روان ما:
و مهمترین پیامش شاید این باشد:
«اگر آمادهای از شب درونت بگذری،
اگر با سایهات روبهرو شوی،
اگر ساکت بمانی،
پیام آغاز میشود—even اگر کوتاه،
و این، یعنی تو نیز مسافر معراجی—even بیبال، بیغار، بیوحی.»