هر چقدرم که کافر باشم، باز نمیتونم در مقابل زیبایی این کلمات به وجد نیام و هر چقدرم که کینه به دل داشته باشم از نبودنا و نشدنای زندگیم، باز نمیتونم اعتراف نکنم به معنی بلند این جمله: "قسم به قلم و آنچه مینویسند" همپای قسم به خورشید و ماه، به روز و شب، به زمین و آسمان، همپای قسم به نفس انسان!!!
قسم به قلم، قسم به خودکار بیکای که همهی نوجوونیم باهاش سر شد، قسم به خودکاری که داداشم از طرف محل کارش اشانتیون آورده، به مداد سیاهی که از دو سر میتراشیدمش، همونی که وقتی تراشش میکردم دائم نوکش میشکست، به مداد روغنی که برعکس مداد سیاه خوب تراش میشد، به مداد رنگیای 12 رنگم، به مداد شمعی 6 رنگم که حالت منشوری داشت، قسم به همهی مدادا و خودکارای رنگُ وارنگی که تو ویترین مغازهی لوازمالتحریری واست چشمک میزنن که بیا منو بخر.
و آنچه مینویسند، قسم به مقالهای که محققی مینویسد، به نسخهای که پزشکی تجویز میکند، به نقشهای که مهندسی ترسیم میکند، قسم به کتابی که نویسندهای مینگارد، به شعری که شاعری میسراید، به تصویری که نقاشی میآفریند، به حکمی که قاضی صادر میکند، به دفاعیهی یک وکیل، به قرارداد میان موجر و مستاجر، یا مدیر و کارمند، یا پیمانکار و کارگر، به سندی که در دفترخانهای امضاء میشود، قسم به دفتر مشق یک دانشآموز، به لیست نمراتی که معلمی پر میکند...
قسم به نامهای که من برای تو مینویسم با سرآغاز هوالحبیب