ویرگول
ورودثبت نام
عارفه نژادبهرام
عارفه نژادبهرامفقط روزهایی که می‌نویسم.
عارفه نژادبهرام
عارفه نژادبهرام
خواندن ۲ دقیقه·۸ روز پیش

تعارف‌های پنهان در گوشت و پوست و خون‌مان

تعارف و تعارف کردن در گوشت و پست و خون ما ریشه دوانده. این را وقتی بهتر و دقیق‌تر درک می‌کنم که با غیر ایرانی‌ها برخورد می‌کنم.

مثلاً در کلاسِ چند روز پیشم با یکی از شاگردان غیر ایرانی‌ام دو بار این اتفاق افتاد. دو بار تفاوت فرهنگیِ بین‌مان به چشمم آمد.

چه شد؟

شاگردم از من سوالی پرسید و من جوابش را طولانی و مفصل دادم. کاری که معمولاً سعی می‌کنم در کلاس‌ها نکنم. سعی می‌کنم این بچه‌ها باشند که بیشتر حرف می‌زنند و زبان فارسی‌شان را فعال می‌کنند. بعد از اینکه جواب جامع و کاملی به سوال دادم، گفتم:«ببخشید، امروز من چقدر حرف زدم!» و شاگردم نه گذاشت و نه برداشت و گفت: «بله. بله.» همین. درفرهنگِ ما معمولاً در چنین موقعیت‌هایی می‌توانیم چنین جواب‌هایی بدهیم: «نه، اشکالی نداره»، «مشکلی نیست»، «نه، من خودم سوال کردم»، «نه بابا»، «خوب کردی، یاد گرفتم»، «نه، حرف‌هات جالب بودند» و ...

می‌دانم که شاگردم منظور بدی نداشته و بی‌تعارف آنچه شده را تایید کرده! اما ببینید تعارفات چقدر در ذهن ما ایرانی‌ها جایگاه مهمی دارد که حتی من که معمولاً در چنین موقعیت‌هایی (ارتباط با غیرایرانی‌ها) قرار می‌گیرم، باز از این جواب تعجب می‌کنم.

در همین کلاس یک اتفاق جالب دیگر هم افتاد. در پایان کلاس، وقتی که شاگردم خیلی خیلی خوب متنِ درسمان را خواند ـ متنی از داستانی که حدود یک سال پیش هم با شروع کرده بودیم و نیمه‌کاره باقی مانده بود و حالا دوباره شروعش کرده‌ایم ـ بهش گفتم: «من بهت افتخار می‌کنم». دربارۀ تلاشش در این سال‌ها برای یادگیری زبان فارسی بهم گفت و من در جوابش این را گفتم. بلافاصله در لحظه احساس کردم لازم است بگویم: «تعارف نمی‌کنم!»، «جدی می‌گویم»، «بی‌تعارف»، «واقعاً از تهِ دلم می‌گویم» و از این دست جمله‌ها. اما در همان لحظه، پیش از اینکه من چیزی اضافه کنم، او جداً و واقعاً، از ته دل، خوشحال شد، چشمانش برق زد و گفت: «وای، خیلی ممنون» و «خوشحال شدم». لازم نداشت که برایش تاکید کنم که راست می‌گویم! آنچه ما ایرانی‌ها معمولاً لازم داریم. از بس برای هم تعارف تکه‌پاره کرده‌ایم که حالا هر وقت راست هم می‌گوییم و بی‌تعارف هم حرف می‌زنیم، لازم است اصرار کنیم تا خیال مخاطب راحت شود!

در همین آن، یادِ حرفِ یکی از شاگردانم افتادم. از من پرسید: «آیا این تعارف کردن نوعی دروغ گفتن نیست؟» و من آنجا سعی کردم از فرهنگمان دفاع کنم و بگویم: «نه، این نوعی احترام گذاشتن است.» اما واقعیت این است که تعارف انگار طیفی است که مرز مشخصی بین دو بخش آن، دروغ گفتن و احترام گذاشتن، وجود ندارد. و ما کجای این طیف ایستاده‌ایم؟ نسل‌های بعد ما (این جوان‌های دهه هشتادی و بعدی‌ها) کدام سمت هستند و به کدام سمت میل دارند؟ مثل روز روشن است که جوان‌ترها چندان تعارفی با خود و با زندگی‌شان ندارند. این بهتر است، نه؟ این یعنی داریم به سمت حذف شدن این فرهنگ پیش می‌رویم؟ و این خوب است یا نه؟

تفاوت فرهنگیزبان فارسییادگیری زبانتعارف
۰
۰
عارفه نژادبهرام
عارفه نژادبهرام
فقط روزهایی که می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید