سلام دوستان
یادم میاد سال ۸۱ بود و من توی یک شرکت نرمافزاری مشغول به کار بودم. اوایل کارم به یک مشکل برخورد کردم. ترجیح دادم مشکل را با مهندس ارشد نرم افزار شرکت مطرح کنم تا از تجربه و دانش ایشون استفاده کنم. ولی در کمال تعجب ایشان به جای اینکه پاسخ سوال من را بده از من سوال کرد که رشته تحصیلیت چیه؟ گفتم: ریاضی کاربردی. رشته تحصیلی ایشون (همون آقای برنامه نویس) لیسانس کامپیوتر نرم افزار بود. اون موقع من از جواب ایشون خیلی ناراحت شدم. اونجا به خودم قول دادم که حتماً در کاری که به من سپرده شده حداکثر تلاشم رو بکنم. البته باید بگم که توی اون شرکت من مسئول تهیه گزارشات نرم افزاری برنامه های کاربردی بودم. تلاش خودم رو تا حدی ادامه دادم تا این که تونستم به عنوان نفر اول گزارش ساز شرکت شناخته بشم و جای پای خود را محکم کنم. این موضوع گذشت بعد از حدود یکسال که من تجربه کار پیدا کرده بودم، آقای دیگه ای اومد به شرکت که تازه کار بود. یادم میاد که اون آقا چند تا سوال از من پرسید و من رفتاری تقریبا مشابه اون آقای قبلی با ایشان داشتم. البته رشته تحصیلی این آقای جدید هم مهندسی کامپیوتر نرم افزار بود، اما تجربه و دانش کافی نداشت. بهر حال وقتی که من این رفتار را با ایشون میکردم، اصلا حواسم نبود که خود من هم یک زمانی در جای ایشون بودم. الان که به این موضوع نگاه می کنم میبینم که ما چقدر زود گذشته و جایگاه قبلی خودمان را فراموش میکنیم. تصمیم گرفتم که در حین رفتارم حتی شده از همین الان تجدیدنظر بکنم. البته ناخودآگاه این تجدید نظر رو از همون روزها شروع کرده بودم و با اون آقا رفیق شدم و رفتارم را اصلاح کردم. وی الان سعی میکنم آگاهانه این کار را انجام بدم.
یک نکته فرعی که در حین نوشتن یادم اومد این هست که بین درس و دانشگاه (تئوری) تا محیط کار (عمل) فاصله زیادی وجود داره. هر کسی که قصد داره رشد کنه، میبایست تئوری خوانده شده را در عمل پیاده کنه.یک نکته فرعی که در حین نوشتن یادم اومد این هست که بین درس و دانشگاه (تئوری) تا محیط کار (عمل) فاصله زیادی وجود داره. هر کسی که قصد داره رشد کنه، میبایست تئوری خوانده شده را در عمل پیاده کنه.