چند وقتیست از خودم دورم
باید سری به صندوقچه
آرزوها بزنم
آرزو نه
خواسته های بزرگ
دلم سرخوشی میخواهد
باید
باید آبی به صورتم بزنم
باید به یک تپه ی دوردست بروم
کمی داد بنوشم
کمی لبخند بکشم
با انگشتانم بر روی خاک سرد و خشک
درخت بکشم
باید بروم