Amir Ahmadi
Amir Ahmadi
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

سه فراز از سربازی من

اول: دکتر خوب تی بزن

تو آسایشگاه کافی بود داد بزنی دکتر تا 56 نفر برگردن به سمتت. و من شماره 57 تنها لیسانس جمع بودم. با پارتی بازی ای که بابام انجام داده بود نخبه شده بودم و قرار بود آموزشی رو با دکترها بخورم و بخوابم.

روز پانزدهم آموزشی صدای مسئول آموزشی بعد از شام: امشب شماره 17، 25 ، 32 و 57 باید آشپزخونه رو تمیز کنن. من به همراه دکتر رضایی فوق تخصص ریشه دندان، دکتر نامداری پزشک عموی و دکتر قنبری فوق تخصص مغز و اعصاب باید آشپزخانه ی کثافت رو می شستیم. با شستن دیگ شروع شد. خب سه تا دیگ بود و من نفر چهارم. قاعدتا به هر دکتر یه دیگ رسید. منم رو صندلی نشسته بودم. عجب منظره ی عجیبی دکترها تا کمر تو دیگ بودن و ته مونده لوبیاهایی که ته دیگ سیاه شده بود رو می سابیدن. منم دست درجیب روی صندلی نشسته بودم .

بعد هم نوبت تی کشیدن شد. خب باور کنید یه شیلنگ داشتیم و سه تا تی. خوب شیلنگ به من رسید و متخصص ریشه دندان ، پزشک عموی و فوق تخصص مغز و اعصاب باید تی می کشیدن. الحق و الانصاف کارشون رو خوب بلد بودن. منم رو همون صندلی انگشتم رو گذاشته بودم سر شیلینگ و آب پاشی رو به تخصصی ترین شکل انجام می دادم. البته یه جاهایی نیاز به تذکر داشتن که من با مهربانی تمام می گفتم دکترجان آن طرف رو خوب نکشیدی یا می گفتم دکتر دست بجمبون خوابم میاد بریم بخوابیم.

اینو می دونم که قطعا دیگه تو زندگیم پیش نمیاد که من آب نشسته رو صندلی با شیلنگ آب بریزم و سه تا دکتر با جان و دل تی بکشند.

دوم: روح عزیز

من پاس بخش بودم. باید سربازها رو بیدار می کردم و می فرستادم سر پست شون. پادگان 14 تا برجک داشت. برجک 6 کنار انبار آماد و پشتیبانی و روبروی قبرستان متروکه زرتشتی ها بود و جلوی آن فقط یه سیم خاردار نصف و نیمه بود. و اگه بخوام منصف باشم که تو آن روزها نبودم پست دادن آنجا واقعا ترسناک بود. ساعت 2 صبح زمستان سرد، تاریکی و سکوت محض طوری بود که آدم صدای پلک زدنش رو میشنوه. باد سرد صورتت و خراش میده و مژه هات از سرما یخ می زنه. همه اینها به کنار حالا 1000 تا قبر هم دقیقا روبروی برجک واقعا ترسناک بود.

همیشه پیش می اومد که سربازها از ترس، توهم می زدن و از برجک زودتر می اومدن پایین و خودشون رو گم و گور می کردن تا 2 ساعت پستشون بگذره. اما این عجیب بود که سه شب پشت سر هم بین ساعت 2 تا 4 سربازها در اتاق منو بزنن و با ترس بگن ما اونجا روح دیدیم. شب چهارم رفتم پیش افسر نگهبان. وقتی بهش ماجرا رو گفتم، جناب سرهنگ با حالت فرمانده واری که انگار می خواست بزنیم به دل بعثی ها گفت کمین بزنیم. اینقدر برام این جمله تعجب آور بود که ناخود اآگاه گفتم چی؟

ساعت 1 من و سرهنگ و 2 نفر از سربازها پشت یه تپه ای مثلا کمین زدیم. پست 2 شروع شد. سرباز بدبخت که نمی دونست ما به فاصله ی 10 یا 15 متری از زیر برجک قایم شدیم. با عشق سیگارش رو روشن کرد و دودش رو می داد هوا. من سرهنگ رو نمی دیدم ولی نگاه سنگینش را حس می کردم.

ساعت حدود 2.5 بود که سرباز رو برجک یه چیزایی عجیبی گفت و شروع کرد پله های برجک رو سه تا در میان اومد پایین و شروع کرد به فرار. من سرم رو از تپه بالا اوردم. واقعا روح بود. یه حجم سفید تو سیاهی مطلق. سرهنگ کلتش رو در آورد. روح نزدیک به ما شد و ملحفه سفیدش رو برداشت و تبدیل به آدم شد. اینجا بود که سرهنگ تیر هوایی رو ول داد و چنان داد زد ایست که من و روح عزیز با هم کپ کردیم. بعد روح عزیز هم ایستاد. و داد زد گه خوردم. روح عزیز رو گرفتیم و بردیم بازداشتگاه. بیچاره مقاومتی هم نکرد. بعدا فهمیدیم روح عزیز بعد از ترساندن سربازها از انبار دزدی می کرده. این اکشن ترین اتفاق سربازیم بود.

سوم: جوگیر

اسفند ماه آخر سربازیم بود. پایه م هم رفته بود بالا و کلی رو من حساب می کردن. مسئول 60 تا سرباز شده بودم. ورود و خروجشون، وضعیت ظاهریشون، مرخصی هاشون، پست دادنشون و خلاصه هر کاری که می خواستن بکنن از زیر دست من رد می شد. منم خدایی با سربازها مهربان بودم. اما کافی بود کسی زیر آبی بره. روی خشنم بالا می اومد.

حدودا 20 اسفند بود و دم عید. رفتم سر صبحگاه. حضور غیاب که کردم 8 نفر نبودن. گفتن سرگرد اکبری گفته برن حیاط پشتی نظافت. مشکوک شدم بعد صبحگاه رفتم و مچ دوستان سرباز صفر رو در آسایشگاه وقتی داشتن هفت تا پادشاه خواب می دیدن گرفتم و گفتم بیایید آرایشگاه پادگان وگرنه به جانشین پادگان گزارش می دم و اضافه خدمت و بازداشت حتمی میشه. هشت تاشون رو کچل کردم و وقتی اشک رو تو چشمای نفر هشتم دیدم تازه فهمیدم که دم عید بوده و این بجه ها موهاشون براشون خیلی مهمه. بعضی هاشون بعد سه ماه می خواستن عید برگردن شهرشون الانم که دارم می نویسم موهای تنم سیخ شده. آخه این چه کاری بود.

حقم بود که بعد از این جوگیری وقتی جانشین پادگان این قضیه رو شنید 4 روز برام اضافه خدمت بزنه.


سربازی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید