ویرگول
ورودثبت نام
ابوالفضل
ابوالفضل
ابوالفضل
ابوالفضل
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

"از خیابونای شهر تا بیت‌های ذهنم – پارت دوم"

از خیابونای شهر تا بیت‌های ذهنم – پارت دوم

چند وقت گذشته از وقتی که اولین بار داستانمو اینجا نوشتم. یه مدت زیادی درگیر فکرای خودم بودم، به چیزایی که گذشت، به چیزایی که دارم و چیزایی که از دست دادم. مهم‌تر از همه، به اون دختر.

نمی‌دونم از کجا بگم، از اولین باری که دیدمش یا از حسایی که نسبت بهش داشتم. فقط می‌دونم یه جوری بود که انگار یه تیکه از دنیام شد، یه چیزی که باهاش حس آرامش داشتم. ولی خب، زندگی همیشه اون‌جوری که می‌خوای پیش نمی‌ره. اون رفت، یا شاید من عقب موندم، ولی هنوز یه گوشه‌ای از ذهنم هست. هنوز بعضی شبا توی تکست‌هام ازش می‌نویسم، هنوز وقتی یه موزیک غمگین پلی می‌شه، یه لحظه بهش فکر می‌کنم.

حالا دارم یه جای دیگه زندگی می‌کنم. یه جایی که شاید خیلیا ازش خاطره دارن، ولی واسه من فقط یه سکوی پرتابه، یه جایی که باید ازش رد بشم. اینجا هنوز همون خیابوناس، همون ساختمونا، ولی انگار یه چیزی توشون مرده. با این حال، من زنده‌ام. هنوز هم فوتبال بازی می‌کنم، حتی اگه شرایط نذاره حرفه‌ای برم جلو، هنوزم وقتی پا می‌ذارم تو زمین، انگار یه لحظه همه مشکلات یادم می‌ره.

رپ هم یه مسیر جدیده، یه راه که خودم دارم واسه خودم می‌سازمش. نوشتن سخت‌تر شده، چون این روزا حسام سنگین‌تره. وقتی می‌خوام تکست بنویسم، کلمات انگار دیرتر میان، ولی وقتی میان، دیگه واقعی‌تر از همیشه‌ان. هنوزم گوشی تنها وسیله‌ایه که دارم، هنوزم با BandLab میکس و مستر یاد می‌گیرم، ولی می‌دونم یه روزی یه ترک می‌دم که خودمم باور نکنم.

زندگی همیشه سخت بوده، ولی این منم، همون پسر که دست از تلاش برنداشته. شاید خیلی چیزا از دست دادم، ولی هنوز چیزی که توی وجودمه رو دارم: یه دنیا انگیزه.

پایان پارت دوم...

زندگیرپتلاشانگیزه
۶
۱
ابوالفضل
ابوالفضل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید