در ادامه میتوانید تا نسخه متنی گفتگوی ما در 9امین برنامه کافه مکانیک که با حضور مهندس آرش خبازیپور برگزار شد، مطالعه کنید. در این متن سعی شده تا سوالات مهمی که در حین رویداد از مهمان پرسیده شد، قراره داده شود. اگر مایل به شنیدن نسخه صوتی یا دیدن نسخه ویدیویی این گفتگو هستید، در پایان این پست، لینک هایی قرار داده شده تا بتوانید هر نسخه ای را از وبینار، بررسی کنید.
اولین نگاهی که دانشجویان به درس سیالات دارند برای آنها تداعی کننده درسی سخت و سه واحدی است که در مورد نمره دادن استاد ها با یکدیگر صحبت میکنند؛ اما حقیقت امر این است که سیالات قسمت بزرگی از مکانیک است و به چند درس ارائه شده در مقطع کارشناسی یا بالاتر محدود نیست.
هدف اصلی سیالات در حوزه مکانیک است و به تعریف مکانیکی با گاز و سیالات سر و کار دارد. تعریف مکانیکی سیالات یعنی رفتار جرم سیال مورد نظر در برابر نیروهایی که به آن وارد میشود و در فضای مکانیکی با این سیال کار داریم. حال در این فضا شاهد کاربرد های بسیاری از مهندسی هستیم؛ به عنوان مثال هم در دریچه قلب کاربرد دارد و هم در توربینی به قطر دو متر و همچنین در یک هواپیما به همین علت سیالات در مهندسی گستردگی دارد و به یک درس دو یا سه واحدی در مقطع کارشناسی محدود نیست.
سیالات زمینه های مختلفی دارد و نمیتوان گفت که به انتقال حرارت یا ترمودینامیک محدود است و زمینهای که من در آن فعالیت میکنم "مدل سازی ذرات در فرآیند احتراق است".
فرآیند احتراق، فرآیندی کامل سیالاتی است که در آن هم انتقال حرارت وجود دارد و هم جریان سیال. در بعضی از احتراق ها ذراتی شکل میگیرند که به صورت دوده یا به آنها سوت میگویند. این ذرات شکل گیریشان مدل کردن میخواهد و همچنین فرآیند هایی که روی آنها رخ میدهد و در نهایت اثری که روی احتراق میگذارند چیزی که نشر میدهند، زمینهای است که در حال حاضر روی آن کار میکنم.
زمانی که من وارد رشته مکانیک شدم حدود دو سال بود که با انتخاب رشته، گرایش را انتخاب نمیکردید که به نظر من اتفاق خوبی است که دانشجویان ابتدا با گرایشات آشنا میشوند و سپس در اواخر دوره کارشناسی به آن گرایشی که علاقه دارند سوق پیدا میکنند.
برای خود من هم مشخص نمیتوان کرد که علاقه ام به سیالات قبل از انتخاب رشته بوده یا پس از ورود به مقطع کارشناسی به علت نوع تدریس اساتید و چیزی که خوانده ام ایجاد شده. حس خوب و بدی که از کلاس درس میگیرید باعث جذب یا دفع شما نسبت به آن درس میشود و اینکه سیالات کلا قسمت ناشناخته ای از علم مکانیک است و با پیشرفتی که در زمینه شبیه سازی و تئوری اتفاق افتاده، همچنان قسمتی از تئوری سیالات را نمیدانیم. با وجود بزرگترین ابرکامپیوتر ها همچنان نمیتوانیم جریان واقعی یک سیال را با جزئیاتش مدل کنیم و این ناشناخته بودن سیالات برای من همیشه جذاب بوده و جمع این اتفاقات باعث شد که به گرایش سیالات روی آورم.
این گفته شما درباره تمام علم مکانیک صادق است و سیالاتی هم جزئی از آن است و نمیتوان گفت کاملا تئوری یا کاملا عملی است. به صورت کلی زمانی که وارد قسمت پژوهشی این گرایش شوید دو یا حتی سه حق انتخاب دارید که وارد زمینه آزمایشگاهی شوید یا در زمینه عددی و شبیه سازی مشغول شوید که هر دو به یک اندازه از حجم تحقیق نیاز دارند؛ اما در پاسخ به این سوال که کل گرایش به چه سمتی متمایل است باید بدانیم که محصول مهندسی که از این گرایش داریم، محصولی قابل لمس است یا درباره بهینه سازی یک محصول قابل لمس است؛ بنابراین هدف نهایی این گرایش رسیدن به یک محصول قابل لمس است.
یک جواب سطحی به این سوال این است که در مقطع کارشناسی چه نرم افزار هایی یاد بگیریم مثل ANSYS,FLUENT و ... برای دانشجویان کارشناسی بهتر این است که با توجه به تجارب و دید کلی که نسبت به گرایش های مختلف دارند به دنبال علاقه خود بروند و مهارت بعد از ایجاد علاقه است. به شنیده ها راجع به بازار کار گرایشات مختلف توجه نکنید. زمانی که شما یک گرایش را انتخاب میکنید در پایان دوره کارشناسی پروژه شما میشود و اگر بخواهید ادامه دهید تز اصلی و پروژه اصلی کارشناسی ارشد شماست و حتی اگر وارد صنعت شوید با آن پروژه و تجربیاتش است که میتوانید کار پیدا کنید و عملا زمانی که وارد بازار کار میشوید حدود سی سال یا بیشتر عمر خود را درگیر آن است و این اولین مواجهه مهم شما با این است که سی سال آینده خود را قرار است چگونه بگذرانید؛ پس قبل از فراگیری مهارت ها به این نکته توجه کنید که آن گرایش علاقه شما هست یا نه. یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که بچه ها اغلب دنبال علایق خود نیستند چه بعد از ورود به کارشناسی و چه قبل آن. این اصلا خوب نیست که با جریان پیش روند. اگر به دنبال علاقه خود روند آن موقع مهارت ها پیش میآیند و خیلی از مهارت هایی که قابل لمس نیست مثل شهود مهندسی، خلاقیت مهندسی خود به خود داخل فرآیند تحصیلی و پژوهشی آنها شکل میگیرد. پس قسمت عمده این است که دنبال علاقه خود باشند و بعد از دنبال یادگیری نرم افزار و گذراندن دوره های مختلف باشند و از آن مهم تر دوره های پایهایست که علاوه بر نمره خوب گرفتن چیزی که یک مهندس را میسازد فراگیری حس اصلی آن درس است و آن با چیزی که روی کاغذ نوشته میشود به دست نمیآید و باید به دنبال درک فیزیکی باشیم، چیزی که معمولا آن را نداریم و نهایتا با چند کتاب مرجع و درس استاد به پایان میرسد و چیزی که برای ما از آن درس ها میماند همین درک فیزیکی مسائل است چون چیزی که برای تو میماند همین لمس و درکی از مسئله است که داری و بعد از آن مهارت های جدید به مرور اضافه میشود و مطمئن باشید که نتیجه آن را خواهید گرفت.
در ایران اتفاق خوبی که میافتد این است که به قسمت تحصیلی خیلی بیشتر بها داده میشود هم از جانب اساتید و هم دانشجویان. اساتید داخل ایران همت بیشتری برای ارائه درس های خود دارند و دانشجویان هم تلاش میکنند و از این نظر جنبه آکادمیکی ایران بهتر است؛ اما در کانادا چیزی که حتی قبل از ورود به دانشگاه به دنبال آن هستند که علاوه بر قسمت تحصیلی، مهارت های ارتباطی یا به قولی همان کار تیمی را آموزش دهند.
به عنوان مثال در ترم اول در ایران یک سری درس های کاملا پایه ای و مهندسی را آموزش میدهند؛ اما در کانادا در ترم اول" ارتباط مهندسی" آموزش میدهند که به نظر نمیآید ربطی به مهندسی داشته باشد اما میخواهند از همان ابتدا دانشجویان را با فضای مهندسی که باید در آن حضور پیدا کنند آشنا کنند؛ چون فضای کار مهندسی مانند پزشکی یک فضای کاری تک نفره نیست و یک مهندس همیشه قرار است در یک گروه کار کند و این یعنی کارگروهی و به نظر من کارگروهی قسمت اصلی مهندسی است که در ایران آن را عملا هیچ وقت نداریم و در کانادا وجود دارد.
برای پروژه های درس های واحدی که سه الی چهار نفر تیم میشدیم که پروژه را انجام دهیم و از آنجا به این نتیجه رسیدم که به صورت کلی کارتیمی با چیزی که به ما آموخته میشود متفاوت است و کارها درست پیش نمیرود. متاسفانه در اکثر مواقع بیشتر کار ها روی دوش یک نفر میافتد یا ناخودآگاه کار ها به سمت یک نفر کشیده میشود و برای من هم در دوره کارشناسی اکثر پروژه به این شکل جلو رفت.
برای پروژه نهایی کارشناسی ام با یکی از دوستان خوبم که از قبل از یکدیگر شناخت داشتیم و مهارت های ارتباطی مورد نیاز را به صورت ناخودآگاه داشتیم و پروژه پایانی ام که راجع به "خنک کاری پره های توربین به روش جت های برخوردی" به خوبی پیش رفت که برای کارشناسی ارشد هم همان پروژه را به همراه استاد راهنما ادامه دادم. و همیشه این حس را داشتیم که آن قسمت مربوط به کارتیمی را نداریم.
بعد از آن در دوره کارشناسی ارشد گروهی (پژوهشی) را داشتیم که ارتباطات با یکدیگر بیشتر بود و توانستیم این مهارت ها را بهبود دهیم و شکل دهیم به این علت که سلسله مراتب کاری در گروه تعریف شده بود.
پروژه های کارشناسی بیشتر حالت آموزشی دارد و کم کم که جلو میروی یک سری مهارت راجع به خود پروژه فرامیگیری و در کنار آن هم همین کارتیمی و ارتباط گروهی هست.
این سوال در دو قسمت قبل بحث است:
۱- آن دسته از مهارت های پایهای که قبل تر به آن اشاره کردم که آنها منجر به فعالیت های غیر قابل لمسی مانند خلاقیت مهندسی و توانایی حل میشوند و آن مهارت ها هم داخل کار و هم قبل از کار در مصاحبه شغلی خود را نشان میدهند و شخص مصاحبه کننده به خوبی متوجه این نوع مهارت ها خواهد شد.
۲- اگر خواستار ورود به بازار کار هستید، قسمت اعظم مهندسی را طراحی ها تشکیل میدهند و طراحی های مهندسی همیشه یک سری استاندارد ها را رعایت میکنند. اگر دانشجویان بتوانند این استاندارد ها را مطالعه کنند و با آنها شوند و یاد بگیرند که چگونه از آنها استفاده کنند و بتوانند آنها را تحلیل کنند، خیلی آنها را کمک خواهد کرد برای ورود به بازار کار. چون زمانی که یک مهندس فارغ التحصیل میشود هنوز تجربه کاری ندارد و چیزی که با آن سنجیده میشود توانایی های آکادمیک او است و یکی از آن توانایی ها که آکادمیک است و ارتباط نزدیکی به صنعت دارد همین استاندارد ها است. در کنار یادگیری نرم افزار ها اگر با استاندارد ها آشنا باشند میتوانند به خوب از آنها در نرم افزار ها استفاده کنند و اینگونه محصولاتشان خیلی سریعتر و صنعت پسندتر پیش میرود. تفاوت صنعت و آکادمی این است که آکادمی همیشه دوست دارد یک محصول بهینه تحویل دهد اما صنعت همیشه یک محصول به صرفه که استاندارد های صنعتی را رعایت کند داشته باشد. به همین علت اگر بتوانند خیلی صنعت پسندتر محتوا های آکادمیک خود را ارائه دهند این یک مزیتی است که کمتر مهندسی آنهارا داراست. به یاد دارم مهندسانی هم که تازه فارغ التحصیل شده بودند و وارد صنعت شده بودند به دیگران توصیه میکردند که استاندارد ها را یاد بگیرید.
شانسی که داشتم به واسطه تحصیل در دانشگاه صنعت نفت که وابسته به وزارت نفت بود و سیستمی بین این دو مجموعه شکل گرفته بود که دانشجویان برای کارآموزی به صورت مستقیم به قسمت هایی فرستاده میشدند که زیرمجموعه وزارت نفت بود و کارآموزی ها آنجا یک شکل تعریف شده داشت و محدود به انتخاب قسمتی برای کار کردن و اتمام کارآموزی نبود و به نوعی مانند یک کاریابی شبیه سازی شده بود.
در آنجا اکثر کار های برای یک مهندس مکانیک که با نفت سر و کار دارد بیشتر درحوزه سیالات بود و قطعا تجربه خوبی بود؛ زیرا همیشه در دانشگاه های کشور فقدان ارتباط صنعت وجود دارد و زمانی که شما به عنوان یک کارآموز وارد صنعت میشوید متوجه میشوید که کلا باید فرمول اویلر و... کنار بگذارید و اینجا دنیای دیگری است! این تجربه ها برای دانشجویان خوب است زیرا در صنعت اصلا به دنبال قسمت آکادمیک نیستند و صنعتی ها با افتخار خود را از آکادمی جدا میکنند و به دست به آچار بودن خود میبالند. دانشجویان باید بتوانند در دوره کارآموزی دست به آچار شوند و با حفظ آن افتخار که همیشه آکادمیک هستند و آن را فراموش نکنند، باید مهارت هایی که بین آکادمی و صنعت است را بیاموزند. مخصوصا داخل ایران قسمت اصلی رقابت بین صنعت و آکادمی است و ارتباطات و سلسله مراتب ها شکل متفاوتی دارد و بعضا ارتباطات خشن تر است و در صنعت سختگیر تر هستند؛ بنابراین در دوره کارآموزی دانشجویان با این سختگیری ها آشنا میشوند.
چیزی که برای بسیاری از مهندسین مکانیک صادق است حضور در واحد هایی است که زیاد فضای مهندسی ندارند و کار اصلی مهندس مکانیک قبل از احداث یک واحد است که طراحی ها و... اتفاق میافتد و نگهداری هایی که به صورت دورهای انجام میشود و به عنوان یک مهندس مکانیک در دوره کارآموزی بیشتر با تکنسین ها سر و کار دارید چون در حوزه های نفتی بیشتر مهندسین مکانیک را در واحد های تعمیری میشناختند و ارجاعات تعمیری خود را به مهندس مکانیک میدهند. آنجا خیلی مهندسی دیده نمیشود که شرایط برای مهندسین نفت به این شکل نبود. دانشجویان کارشناسی برای کارآموزی خود سعی کنند به قسمت هایی که در آنها مهندسی وجود دارد مراجعه کنند و نه قسمت های تکنسینی. همیشه دانشجویان میتوانند این تجربه خوب را که سیستم های صنعتی و سلسله مراتب کاری را بشناسند، داشته باشند؛ ولی اگر سعی کنند در قسمت هایی که مهندسی در آنها وجود دارد حضور پیدا کنند این برگ برنده را از کارآموزی خود دریافت میکنند.
در کانادا هم که به عنوان یک کشور جهان اولی شناخته میشود، از نظر تکنولوژیکی در حوزه مکانیک صنعت همیشه چند گام از آکادمی عقب تر است و نمیتوان میان قسمت های مختلف صنعت مقایسه کرد که کدام یک عقب تر است و این تفاوت و فاصله که در ایران وجود داشت در کانادا هم هست.
در کانادا اهمیت شبکه سازی برای یافتن شغل به شدت مهم است. چیزی که در ایران هم وجود داشت اما در کانادا مهم تر است و در ایران با مسائلی مانند پارتی یا همان بند پ هم قاطی میشد اما در کانادا قسمت غیرقانونی آن وجود ندارد. همیشه باید این شبکه را در اختیار داشته باشید که از آن طریق به شما کار پیشنهاد شود که باز همه اینها به مهارت ارتباطی برمیگردد که دانشجویان در کانادا داخل آکادمی آن را تجربه میکنند و برای فضای صنعتی آماده میشود که در ایران این مورد وجود ندارد.
برتری که من احساس کردم به دانش پایه ای برمیگردد که در ایران قسمت های پایهای و تئوری را به خوبی کار میکنند و در کانادا روی این قسمت ها تاکید ندارند. مخصوصا برای تحصیلات تکمیلی که قرار نیست خیلی وارد صنعت شوند یا حداقل برای یک دوره طولانی مدت باید در محیط آکادمیک باشند، قسمت پایه و تئوری خیلی کمک کننده است و در کنار آن هم تسلطم به نرم افزار های مختلف هم به من کمک کرد. به صورت خلاصه چیزی که از ایران با خود آوردم و حس برتری کردم، دانش آکادمیک و پایه ای بود و مهارتی که نداشتم و به آن احساس نیاز داشتم؛ مهارت ارتباطی بود.
مهارتی که در تمام رشته ها در حال حاضر بسیار پر کاربرد است، توانایی برنامه نویسی است و اگر بتوانید این مهارت را در خود تقویت کنید و آن را به سطحی برسانید که برای شما کاربردی باشد و اگر در حوزه های عددی و شبیه سازی فعالیت کنید به شما خیلی کمک میکند.
شما همیشه به مهارت هایی که کسب نکردید غبطه میخورید؛ اما باید مدیریت کنید که روی چه مهارت هایی بیشتر وقت بگذارید. بهتر است که در دوره کارشناسی پایه مهارت ها را کسب کنید و در دوره ارشد و دکتری آنها را پیشرفت دهید. البته که نباید انتخاب مهارت های مختلف باعث سردرگمی شما شود و در جهت اصلی خود حرکت کنید و باقی مهارت ها را اولویت بندی و به ترتیب اولویت سراغ آنها بروید.
مخصوصا در حوزه مکانیک زبان fortran با اینکه یک زبان برنامه نویسی قدیمی است؛ ولی هنوز خیلی جذاب است و با آن برنامه های مختلفی نوشته میشود و هنوز هم در مقالات مورد استفاده قرار میگیرد و به نظر نمیرسد فعلا جایگزینی داشته باشد. Matlab را به عنوان یک ماشین مهندسی پرکاربرد باید بلد باشید به دلیل دریافت داده ها.
اگر وارد بحث شبیه سازی شوید، باز هم fortran زبانی است که از دوره کارشناسی به بعد با آن آشنا شدم و در حال حاضر پروژه دکتری خودم هم را با آن انجام میدهم برخلاف تصوری که نسبت به تفاوت ایران و کانادا در این زمینه داشتم.
زمانی که مشخص شد در کانادا این ویروس شیوع پیدا کرده؛ با ایمیل رئیس دانشگاه تعطیلی دانشگاه به دانشجویان ابلاغ شد و پس از آن دیگر به صورت حضوری با باقی همگروهی ها و استاد راهنمایم ارتباطی نداشته ام و همه چیز به صورت مجازی است و برنامه ترم بعد هم به صورت مجازی است.
ویروس کرونا باعث شد تمام برنامه ریزی هایم برای تابستان بهم بریزد و شیوع آن اتفاقی شوکه کننده بود که با گذشت زمان با آن کنار آمدم. در حال حاضر هم در خانه کار میکنم و فاصله تخت خواب و محل کارم، یک متر است.
در ادامه، به سوالات شرکت کننده های رویداد پرداختیم:
+ اینجا وضع کار برای کارمندان مک دونالد هم بهتر است.(خنده تلخ)
نمیتوان بازار کار را مقایسه کرد و دانشجویان باید به علاقه خود بپردازند. به صورت کلی بازار کار برای مهندسی مکانیک، مهندسی شیمی و علوم کامپیوتر جذاب است و دانشجویان نگرانی بابت بازار کار نباید داشته باشند که به آن علت گرایش خود را تغییر دهند. دانشجویان دنبال علاقه خود باشند.
در حال حاضر شغل من در همان ناحیه آکادمیک است و من GA هستم که مانند همان TA هست با وظایف مشخص شده و باید هر ترم بین چند گزینه اپلای کنیم و در آن جایگاه کار کنیم و تمامی فعالیت های من داخل دانشگاه است. در ازای تحقیقاتی هم که انجام میدهیم، درآمد داریم اما شغل ما محسوب نمیشود.
همانطور که گفتم پروژه ام "مدل سازی ذرات در فرآیند احتراق است".
که شبیه سازی اش را انجام میدهم و فرآیندی کاملا سیالاتی است. هنوز از نظر صنعتی تایید نشده؛ ولی خیلی بنیادی است. در صنعت یک سری مدل هایی داریم که از قبل استفاده میشود و هدف اصلی ما بهبود این مدل ها است.
بهترین کار این است که در دانشگاه های مدنظر خود، به زمینه هایی که دپارتمان مکانیک و اساتید آن دانشگاه در حال کار بر روی آن هستند، پیدا کنید. به نوعی آن دسته از Cutting-Edge Technology هایی که در حال کار بر روی آنها هستند در سایت های خود اساتید و دانشگاه ها پیدا میشود.
زمینه هایی که هم برای صنعت جذاب است و هم آکادمی. میتوانند از بین آنها انتخاب کنند و در زمینه ای که علاقه دارند پیش بروند.
شاید بتوان به دو زمینه اشاره کرد:
۱- قسمت بیومکانیک، به این علت که همیشه برای مردم جانشان مهم است و برای آن پول خوبی هم خرج میکنند و تحقیقات در این زمینه به خوبی انجام میشود.
۲- پروژه های نفتی. در کانادا در قسمت های نفت خیز شرکت هایی که وجود دارند، سرمایه گذاری خوبی روی پروژه های موجود انجام میدهند.
قطعا گزینه های دیگری هم وجود دارد؛ اما به شکل محدود و تخصصی تر.
در کانادا رفتار اساتید توسط قوانین محدود میشود و قوانین اجازه تبعیض و تفاوت قائل شدن میان دانشجویان بین المللی و بومی را نمیدهد. به همین علت میتوان گفت که رفتار اساتید با ایرانی ها تفاوتی با باقی دانشجویان ندارد؛ اما همیشه اساتید این نکته را میدانند که ایرانی های دارای سطح بالای سواد آکادمیک هستند و دانشجویان سابق ایرانی یک پیش زمینه خوب در این موضوع برای اساتید ایجاد کرده اند. ایرانی ها دانشجویان سختکوشی هستند، زیاد دنبال مسائل مادی نیستند و از زیر کار در نمیروند. بنابراین نگاه مثبتی به دانشجویان ایرانی وجود دارد؛ اما در کل اساتید نمیتوانند تفاوت قائل شوند.
در خیلی از اوقات در کانادا، آیرودینامیک قسمتی از دپارتمان مکانیک است و پروژه های جدایی برای آن تعریف میشود. البته خیلی از نظر بازارکار این زمینه شناختی ندارم؛ اما حقیقت این است که بازارکار کمتری دارند نه به اندازه ایران که عملا هیچ بازارکاری برای کسی که در رشته هوافضا تحصیل میکرد وجود نداشت. هوافضا هم پروژه های کاری جذاب خود را دارد اما به نسبت گزینه های اپلای کمتر است و اگر علاقهای در این زمینه دارید، قطعا علاقه اولویت شما باشد.
اگر مکانیک را با علاقه انتخاب کردید آن را ادامه دهید و اگر به چیز دیگری علاقه دارید به دنبال علاقه خود بروید و سعی کنید شهود مهندسی خود را تقویت کنید چیزی که هیچ جا این را به شما نمیدهند.
گفتگوی ما با مهندس خبازی پور در اینجا به پایان رسید. امیدواریم که این گفتگو برایتان مفید بوده باشد. در صورت تمایل به بررسی نسخه ویدیویی وبینار وارد کانال آپارات آچارکست شوید و اگر تمایل به شنیدن نسخه صوتی دارید، کانال آچارکست در شنوتو را دنبال کنید.