منحصر به فرد بودن، مفهومی است که اغلب برای تعریف از تمایز وبرتری و یا شاخص بودن افراد در موضوعی عنوان میشود.
اما در این نوشتار به مفهومی شخصی سازی شده از این، عبارت نگاهی می اندازیم.
ابتدا با این سوال آغاز میکنم که، آیا ما خود را فردی منحصر به خود می دانیم؟
شاید در نگاه اول منحصر به خود بودن معنایی خودشیفته و یا خود برتر انگارانه داشته باشد.اما از شما دعوت میکنم تا از جنبه هایی که به آن خواهیم پرداخت همراه شوید.
اینکه منِ نوعی فردی منحصر به خود هستم یا نه؟ شاید در ابتدا بنا بر الگوها و باورهایی که در من است، صفتی دور از دسترس و رؤیایی باشد. اما میخواهم اینطور به این تعریف نگاه کنیم که اگر هر فردی دارای خصوصیات و توانمندیهای خاص خود است و هیچ فردی در دنیا بهطور کامل شبیه هم نیست، حتی افرادی که همزاد(دوقلو و یا چندقلو) هستند هم در مواردی عمیقاً متفاوت و خاصیتهای خاص خود را دارند. و با تکیهبر این دیدگاه ، اگر ما همراه با مکثی عمیق بر روی آنچه در توانمان هست و یا ظرفیت ایجاد آن در ما وجود دارد توجه کنیم و چاشنی محدودیتهای ذهنی خود را از آن بگیریم، چه حسی داشته و نتیجهای که حاصل میشود چیست ؟
اینجا نقطه ایست که یک فرد بنا بر مختصات فردی و تواناییهایش، خود را دوباره ترسیم میکند.و منحصربهفرد بودن را گامبهگام در خود ایجاد میکند.
در ایجاد این تمایز فردی، توجه به آنچه بهطور درونی برای ما ارزشمند و انرژیبخش است بسیار اهمیت دارد. زیرا تمایز فردی ناشی از بخشهایی است که کاملاً منحصر به روان و فیزیک ماست.ضمن اینکه باید تأکید کرد، اگر ما عمیقاً و با دیدگاه جدیدی در خود بازنگری میکنیم، متوجه بخشهای نادیدهی خود، خواهیم شد و کشف این بخشهای نادیده تازه ابتدای کار است. هرچند که اگر دیرزمانی است به تمایز و منحصر به خود بودن خود فکر نکرده باشیم نیاز به زمانی بیشتر خواهیم داشت. در اینجا شمارا به مداومت و ممارست بر آن دعوت میکنم .
اما بعد از کشف نیز تداوم پایان نمییابد و حالا زمان پایبند بودن به خویشتن است.زیرا ما در آغاز آشنایی با فردی جدید که منحصربهفرد است مواجه هستیم .پس به خود زمان دهیم تا با خود کنار بیاییم و با ایجاد عادتهایی جدید، متناسب با آنچه مختصات ماست خود را دوباره بنا کنیم و فردی منحصربهفرد باشیم با تعریفی جدید از خود..