بسم الله
... با اینکه هوای عراق خیلی گرم بود ولی خداروشکر ونی که گرفتیم کولر خوبی داشت و اذیت کننده نبود. بعد سوار شدن از خستگی همه تو ون ولو شدیم و خوابمون برد.
۴۰ دقیقه یا بیشتر مونده به اذان ظهر راننده ، کنار یه موکب بین راهی نگه داشت. ون های دیگه هم که از مرز میومدن همینجور صف کشیده بودن. یه ساختمونی بود که قیافش به حسینیه می خورد و حیاط بزرگی داشت. رو سردرش یه جمله عربی نوشته بود که معنیش این میشد: خوش آمد به زائران گرامی،مخصوصا زائران از جمهوری اسلامی. بعد به فارسی زیرش نوشته بود: خوش آمدید. عکس حاج قاسم و ابو مهدی المهندس هم کنارش زده بودن.
بیرون موکب چای عراقی و آب بسته بندی شده میدادن و تو حیاط هم غذا می پختن و همون جا پخش می کردن. کلا موکب های عراق خیلی زود وعده های غذایی رو میدادن. غذا یه چیزی شبیه به قیمه خودمون بود که توش به جای لپه لوبیا داشت. اونجوری که تو اینترنت جستجو کردم، ظاهرا اسمش فاصولیه هست. اونجا تا الان اسم این غذا رو نپرسیدم!
غذا رو که خوردیم، برا نماز هم رفتیم تو یه اتاق خنک که کنار حیاط بود و کولر گازی داشت. نمازمون رو خوندیم و در اومدیم. بعد از اون سوار ون شدیم و ادامه مسیر.
بعد ظهر ساعت ۳، ۴ رسیدیم نجف. خیلی گرم بود. انگار از آسمون آتیش میبارید. بد موقع رسیدیم. یه جا نزدیک حرم پیادمون کرد. تا حرم پیاده رفتیم. قبلا تو فضای مجازی باز یه سری موکب ها برای اسکان دیده بودیم، تقریبا همشون نزدیک حرم بودن. گفتیم بریم سمت حرم ، همونجا ها بالاخره یکیشون رو پیدا می کنیم.
رفتیم، خیلی شلوغ بود. تو حرم زیر یه سایبونی به زور یه جا پیدا کردیم ، همه که نشستن من رفتم اطراف رو بگردم ببینم اون موکبی هایی که می گفتن رو می تونم پیدا می کنم یا نه. کلی بدو بدو کردم و این ور و اون ور رفتم. هر چی موکب پیدا کردم پُر بودن!
ولی خدارو شکر بعد مدت زیادی بالاخره یه موکب خوب پیدا کردم که از قضا هم استانی های خودمون بودن. همگی اومدیم همونجا.
چیزی از قرار پیدا کردنمون نگذشته بود که خانم ها زنگ زدن و گفتن ایجا خوب نیست. پله ش زیاده و این حرفا. چون ما نوزاد هم همراهمون بود بعلاوه اینکه مادربزرگم هم کمرش درد می گرفت هی از پله ها بالا پایین بره برا دستشویی و ... . دیگه قرار شد تا شام(بعد نماز مغرب و عشا) بمونیم و بعد راه بیفتیم از نجف بریم. بعد نماز هیات هم داشتن. البته من خودم از خستگی یه گوشه ولو شدم و با اون همه سر و صدا ، هیچی متوجه نشدم. اما موقع شام دیگرون بیدارم کردن.شامش قیمه بود. قیمه خودمون! انصافا خیلی خوشمزه بود. به هممون چسبید. جاتون خالی!
حرم امام علی(ع) رو قسمت نشد داخلش بریم. خیلی خیلی شلوغ بود و نمیشد رفت تو، ما هم از همونجایی که بودیم یه زیارت مختصری کردیم... حیف باشه واقعا...
ادامه داره ، ان شاء الله :)