بسم الله الرحمن الرحیم
دلنوشته های دیگران برای شهید جمهور و خادم عزیز مردم ایران، شهید ابراهیم رییسی(چقدر سخته گفتن شهید برای این بزرگوار، چقدر یه دفعه ای شد، مثل یه خواب شیرین اومد و رفت...)
ای مرد، در میانهی میدان چه میکنی؟!
در لابلای جنگل و باران چه می کنی؟!
میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه
در ورزقان و در مه و بوران چه میکنی؟!
دل کنده از اوامر و دستور و پایتخت
در نقطههای مرزی ایران چه میکنی؟!
ای هفتروز هفته، به فکر ضعیفها
همشانه ی فقیر و ضعیفان چه میکنی؟!
تهران اگر که شهر و مقرّ ریاست است
پس در میان ایل و دهستان چه میکنی؟!
- این روزها داشتم تمرین میکردم چیزی نگویم یا کمتر بگویم. نظر ندهم یا با مطالعه و بررسی و تحقیق بیشتر بدهم. کم گوی و گزیده گوی شوم که برای دنیا و آخرتم بهتر است.
اما حالا ارادی نیست، تلاش میکنم چیزی بگویم، سعی میکنم حرفهای جسته و گریخته و فکرهای پراکندهام را مرتب کنم و حرفی بزنم اما نمیشود.
به مردی فکر میکنم که معصوم نبود، خطا داشت، عملکردش نقد و ایراد داشت اما انگار مثل امام جماعت مسجد محل، نزدیک بود. مردی که میخواست اوضاع را درست کند، میخواست اما شاید زیاد هم موفق نبود. بعد روانشناس درونم عینکش را بالا میدهد، دستهایش را درهم قلاب میکند، به پشتی صندلیاش تکیه میدهد و درحالیکه جواب را میداند از جوان ناراضی درونم میپرسد: «یعنی فقط نتیجه مهم است؟ پس تلاشی که انجام شده، نیت افراد و برنامه و چشماندازی که داشتند چه میشود؟ نمیتوانی همهچیز را با قیمت دلار اندازه بگیری.»
به مردی فکر میکنم که هرچقدر که مسخره میشد باز هم همیشه بود، حتی در نقطه صفر مرزی که تا به حال یک فرماندار هم به خودش ندیده بود، به مردی که بورسبازها و طلافروشها و دلارفروشها را شاکی کرده بود، به مردی که هرچند وقت یکبار یاد قولهای انتخاباتیاش میافتادیم و میگفتیم چه شد و شاید در دلش جواب میداد صبر کنید، به مردی که در زمانه اینترنت و رسوایی و عدالتخواری هرچه گشتند نتوانستند به شخصیت و خانوادهاش ایرادی بگیرند، هرچند عملکردش ایراد داشت.
به مردی فکر میکنیم که تلاشش را کرد و به خودمان که یاد گرفتیم انسان موظف به وظیفه است، نه نتیجه. به مردی که در میان هیاهو آمد و در نیمهشبی، در سکوت و زیر باران رفت، مردی که هربار از مقام بالاتر گفتند گفت من خادم امام رضایم، مردی که در مه رفت و برای همیشه نامش را به نام شاه خراسان گره زد.
قضاوت سخت است، دادستانی سختتر، با ثروت و قدرت عجین شدن از همه اینها سختتر، تحمل کردن تحمل تمسخر بقیه و مثل آنها نشدن هم. ابراهیم رئیسی، در این سالهای زیادی که قاضی و دادستان و رئیس قوه بودی و به رانت و ثروت و قدرت دسترسی داشتی چه معاملهای کرده بودی و چطور مهره چیده بودی که حالا اینطور برد کردی؟
تو بردی و قبل از نامت برای همیشه مینویسند شهید و ما برای همیشه چشم به راه سیاستمدارانی میمانیم که بتوانیم بعد از رفتنشان بگوییم «حداقل سعیاش را کرد.»
-خداحافظ جمعههایِ بیخواب،
خداحافظ ماشینهایِ بدون شیشهدودی،
خداحافظ «ماشین رو نگه دارید، مگه نمیبینید مردم وایستادن»،
خداحافظ «اتّقواالله»هایِ حین مناظره
خداحافظ مایهٔ غرورِ ایرانی
خداحافظ پروژههایِ افتتاحی
خداحافظ سفرهای پیدرپیِ استانی
خداحافظ دعای کارگرهای کارخانههایِ احیایی
خداحافظ مخاطب پیرمردی که گفت «خدا پدرت رو بیامرزه»
خداحافظ سیبْلِ توهینها، طعنهها و تهمتها
خداحافظ مخاطبِ تخریب و کنایههای خودی و بیخودی
خداحافظ «ما دنبال دوتا رأی حلالایم»
خداحافظ «من تا تمامِ مشکلات حل نشود، به سفرهای استانی خواهم آمد»
خداحافظ سکوتِ مردانهٔ مقابل تخریبهای رقیب
خداحافظ سیبْلِ تمسخرِ ششکلاسیهایِ نامرد
خداحافظ دکترِ سلیمالنفسها
خداحافظ «من دردِ یتیمی را چشیدهام»
خداحافظ پیشانیِ بوسهٔ حاجقاسم
خداحافظ سربازِ احیاگرِ غیرت لهشدهٔ ما
خداحافظ مظلومِ هلهلهٔ بیوطنها
خداحافظ «برای این طلبهٔ خدمتگزار دعا کنید»
خداحافظ عبا و قبایِ خاکی بین سیل و زلزلهها
خداحافظ مخاطب «تمجید»هایِ اقا
خداحافظ سفرهای عادیشدهٔ روستایی
خداحافظ جشنهای احیایِ کارگاهها
خداحافظ شهادت حینِ خدمت؛ نه پشتِ میز خداحافظ شجاعتِ قدمهای اقای وزیر و مواضعِ صریحِ شیعهگری
خداحافظ زبانِ بیلکنتِ دفاع از اسلام
بیشتر از آنچه فکر کنی دوستت داشتیم؛ تو و یارانت را، ببخش که زیاد نگفتیم… باز با از دستدادنها به خود آمدیم! حالا مخالفینت راحتتر تخریبت میکنند و تو راحتتر سکوت میکنی! حالا بدخواهانت اعداد و ارقام و آمار را بیشتر پیش میکِشند و تو در آسمانی!
خداحافظ آقاسید ابراهیم! جدیجدی شهیـد شدی… حالا کمی استراحت کن؛ خیلی خستهای…
رئیسی فراموشمان نکرده وقتی تولیت آستان قدس رو بر عهده گرفت، پیش خودم میگفتم دیگه استان ما براش اولویت نخواهد داشت! درسته نماینده خبرگان رهبریه ولی حق بدیم بهش که نمیتونه سر بزنه و پیگیر امور ما باشه! اما دیدم نه، اشتباه میکردم! پیگیر امور استان بود و هر از گاهی برای سرکشی و سخنرانی میآمد. وقتی رئیس قوه قضا شد، گفتم دیگه الان با این مشغلهها قطعا خراسان جنوبی براش اولویت نخواهد داشت! رئیس یک قوه است، مشغلههایی به مراتب بیشتر از قبل! قطعا فرصت نخواهد کرد. اما دیدم نه! بازم اشتباه میکردم. وقتی رئیس جمهور شد، گفتم الان دیگه نماینده خبرگان رهبری بودن در خراسان جنوبی براش در اولویت نیست! اما این بار هم اشتباه میکردم. برای انتخابات خبرگان رهبری و با هواپیمای عمومی اومد به استان. الان که شهید شده هم خودم رو آماده می کردم برم مشهد! هیچ انتظار اینکه بیاد رو نداشتم! رئیسی مشهدیه! قاعدتا بعد از تشییع توی تهران، باید بره مشهد! اما بازم اشتباه می کردم! بیش از گذشته! قراره این دفعه بیاد، نه برای سخنرانی و سرکشی، برای تشییع پیکرش! احساسم اینه الانم فراموش نکرده ما رو! حس ما در خصوص آقای رئیسی یک تفاوتهایی با بقیه داره! بقیه یک رئیس جمهور از دست دادن، ما یک رئیس جمهور از دست دادیم به اضافه کسی که یکی از استوانههای استانمون بود.
شهید رئیسی روسفید رفت؛اینبار خدا انتخابش کرد؛ در حال برگشتن از جایی که رییسجمهور که هیچ، مقامات عادی هم پایشان را نمیگذاشتند؛ انگار بنا بود سطح خدمت به مردم را قاب کند و تا ابد جلوی چشم همه مسئولان جمهوری اسلامی بگذارد.
رئیسی کم نظیر بود؛ تمام سه سال دوید و کار کرد؛ حرف نزد عمل کرد؛ حد یقف نداشت؛ تکلفات معمول مدیران را نداشت؛ اهل حاشیه نبود؛ اهل تکبر نبود؛ اهل نمایش نبود؛ دنبال برداشتن بارهای زمین مانده و کارهای نکرده بود؛ کارهایی که یادمان رفته بود از رییس جمهور برمیآید؛ چه در داخل کشور، چه در سطح جهان... هرچه میخواهند بگویند ولی شهید رئیسی سطح ریاست جمهوری ایران اسلامی را چندین پله جابجا کرد!کاری کرد که دیگر هر بیمقداری جرأت نکند سمت این صندلی بیاید چون میداند با چه کسی قرار است قیاس شود.
ملت ایران رییس جمهور صدیق و مخلص و خستگی ناپذیرش را از دست داد؛ خداوند مقدر کرده این مملکت همیشه در معرض امتحانات سخت قرار بگیرد تا آختهتر شود؛ کرمش را شکر؛ شکوهای نیست؛
دلمان داغ است اما متلاطم نیستیم که این کشتی سکان دارش نوح است و بسم الله مجراها و مرساها گویان امواج طوفان را میشکافد و پیش میرود.
سال 1400 در دههکرامت رئیس جمهوری اسلامی ایران شد. سال 1403 در دهه کرامت، در حال خدمت به ایران به شهادت رسید. خادم الرضا، هشتمين رئیس جمهور، عاشق امام رضا(ع)
توییت جکسون هینکل، فعال سیاسی آمریکایی : دو تن از رهبران بزرگ دوران زندگیمان آسوده بخوابند . ما هرگز فداکاریهای بزرگی را که رئیسجمهور ایران و امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه برای پیشرفتهای مردم ایران، ادغام ایران در نظم چندقطبی و مقاومت قهرمانانه در برابر صهیونیسم و امپریالیسم آمریکا را فراموش نمیکنیم. خداوند روحشان را قرین رحمت کند، من امشب برای مردم ایران دعا می کنم.