سه شنبه این هفته با اینکه تهران به خاطر آلودگی تعطیل بود یککار اداری مهم برام پیش اومد و با اینکه مطمئن نبودم، اونجا بازه یا نه، با همون اندک امیدی که داشتم آماده شدم و آدرسش رو روی جیپیاس گوگل مشخص کردم و حرکت کردم.
حین حرکت خیلی بی مقدمه سه تا خبرنگار که نمیدونم کجا بودن یکدفعه اومدن جلوم و دوربین رو روی من تنظیم کردم، هول شده بودم و اینجوری بودم که چیی شده؟؟
قبل از اینکه من حرفی بزنم، یکی از خبرنگارا گفت دوست داری فردا کجا باشی؟!
همون لحظه من:🤷🏻♀️
برای اینکه سوالش رو بی جواب نذارم، گفتم : نمیدونم شاید مشهد.
از نگاهش فهمیدم اشتباه دارم میگم،
گفتم : توی تهرانه؟!
+اوهوم
اولین ایده ای که به ذهنم اومد این بود که احتمالا یک کار هنریای چیزیه،
+تائاتر؟
دوباره از نگاهش معلوم بود جوابم خیلی دوره از جواب درست.
+حدس دیگه ای نداری؟
+من: نه واقعاا ایده دیگه ای ندارمم🙂
+شما فردا دعوتی بیت رهبری😯🤗❤️
+خیلی مطمئن نبودم داره راست میگه یا نه، اولش یکم هنگ کردم و بعدش درباره احساسم پرسید و ساعت حضور و اینها رو گفت.
+حتماً میای؟
با وجود اینکه پنجشنبه میانترم ریاضی 1 داشتم،
+آره حتما🥲.
و بعد کارت رو بهم داد.
بعد از اینکه کارت دعوت رو گرفتم به آجیم زنگ زدم و اون هم مطمئن نبود که واقعیه یا نه تا اینکه عکس دعوتنامه رو براش فرستادم و فهمیدیم که کیکنیست و واقعیه🙂
و فرداش چهارشنبه صبح رسید🙃
ساعت 5 و 40 دقه بیدار شدم هوا تاریک بود ولی من خوابم نمیومد، همهٔ بچههای طبقه خواب بودن و با وجود تلاش هام برای اینکه سر و صدا نکنم،یکی دو تا از بچه ها از صدای در یخچال و در وروی، یکم تکون خوردن.
بارونیم رو پوشیدم و راهی مقصد شدم ( اینجا هنوز هم یکم شک دارم که واقعی هست یا نه).
به در ورود که رسیدم بعد از چک کردن کارت ورود، گفتن چرا کارت دعوتت به نام خودت نیست؟! ( یقین پیدا کردم سرکاری بوده🥲🥴)
+گفتن باید منتظر بایستی تا مسئولش بیاد و اون از کارت دعوتت استعلامی بگیره، ربع ساعتی منتظر ایستادم خبری نشد:(، به همون خانمی که اونجا ایستاده بود،
+ گفتم اگر قرار نیست برم داخل بهم بگین، اینجا معطل نشم و برم خونه.
همون موقع مسئول اصلی انگار صدام رو شنید و گفت نه بایست الان کارتت رو چک میکنم،
+کارتت درسته بفرمایید داخل 🥲🤗
بعد از چند مرحله ایست بازرسی وارد شدم،
با دختری که کنارم نشسته بود آشنا شدم و چون گوشیهامون پیشمون نبود شماره هامون رو بههم گفتیم تا حفظ کنیم، ولی من بجز 5_6 رقم اولش چیزی توی ذهنم نموند ( فکر کنم اون هم همینطور چون پیامی بهم نداد)🙃.
چند تا از ورزشکار ها و خانواده های شهدا و چند نفر از هیئت علمی دانشگاهها، صحبتی داشتن و
آقا اومد🙂
جمعیت بلند شد
و سخنرانی و صحبتهاشون🙂.
🙂🙂🙂.