(معیار سهل و غامض در این متن میزان پیچیدگی فناوری مورد استفاده و عمیق بودن نقطه تمرکز استارت آپ به لحاظ فنی و علمی است)
غیر منطقیترین راز در مورد استارتآپها این است که اغلب موفقیت با یک استارتآپ غامض آسانتر از راهاندازی یک استارتآپ سهل است. یک استارتآپ غامض به پول، زمان، خرید یا توسعه فناوری بسیار بیشتر از استارتآپهای معمول نیاز دارد. یک استارتاپ غامض خوب، استارتاپی است که اگر کار کند (به دلیل پیچیدگی زیاد) ارزشمند خواهد بود ( البته همه مشکلات سخت ارزش حل کردن را ندارند ).
به یاد میآورم زمانی که اینستاگرام شروع به محبوب شدن کرد، احساس میکردید نمیتوانید روزی را بدون شنیدن خبر یک استارتاپ اشتراکگذاری عکس دیگر بگذرانید. در آن سال، احتمالاً بیش از 1000 استارتآپ اشتراکگذاری عکس تأمین مالی شدند، در حالی که کمتر از ده استارتآپ موفق در این حوزه باقی ماندند.
راه اندازی استارت آپ های سهل، آسان است اما موفقیت آن سخت است. گرانبهاترین کالا در حال حاضر در اکوسیستم استارتاپی، افراد با استعداد هستند و اکثراً افراد با استعداد می خواهند روی چیزی کار کنند که به نظرشان معنادار است.
یک استارتآپ در نهایت باید افراد زیادی را جذب کند تا به تیم آن بپیوندند. معمولاً جذب پنج یا ده نفر اول آسان است (میتوانید کمکهای مالی بزرگ و مسئولیتهای چشمگیر به افراد را ارائه دهید). اما در نهایت، موضوع اصلی که باید با آن افراد را ترغیب به همکاری کنید، ماموریت شرکت، احتمال موفقیت عظیم و کیفیت افراد تیم است. (راه حل دیگر برای این مشکل این است که به استارتاپ هایی فکر کنید که با کمتر از ده نفر می توانند کاملا موفق شوند. از آنجایی که بستههای مزایا و پاداش از سوی شرکتهای بزرگ فناوری همچنان در حال افزایش است، من گمان میکنم که این موضوع تبدیل به یک روند شود)
تعداد کمی از پیامهای استخدام به اندازه «جهان به این نیاز دارد، اگر این کار را نکنیم جهان چیز بزرگی را از دست میدهد و اگر شما نپیوندید احتمال موفقیت ما بسیار کمتر است» قدرتمند هستند.
جا دارد اینجا به اصل پیتر اشاره کنیم.اصل پیتر (انگلیسی: Peter principle) مفهومی در تئوری مدیریت است که میگوید انتخاب یک نامزد برای تصدی یک سمت، بر اساس میزان موفقیت عملکرد در نقش فعلیاش صورت میگیرد نه بر اساس سنجش تواناییهای او برای ایفای نقش جدید؛ بنابراین کارکنان تا آنجا که موفقیتآمیز عمل کنند ارتقا مییابند و فقط هنگام رسیدن به «مرز بیکفایتی» متوقف میشوند و در همان سمت باقی میمانند. نتیجهٔ این امر آن است که غالبا در سازمانها با مدیرانی روبرو هستیم که شایستگی جایگاه خود را ندارند. در واقع هر آنچه کار میکند در حالتی پیشرفتهتر و چالشبرانگیزتر به کار گرفته خواهد شد تا آنجا که دیگر کارایی از خود نشان ندهد.
پس استارتاپ شما به سطحی ارتقا می یابد که دیگر نمی تواند افراد با استعداد کافی را جذب کند. (این گاهی اوقات برای مشاغل نیز صدق می کند. عامل محدود کننده برای بسیاری از مشاغل در نهایت این است که تعداد افراد با استعدادی که می شناسید و می توانید با آنها کار کنید، محدود میشود)
در یک کسب و کار پیچیده، اگر مردم به موفقیت شما اهمیت می دهند، به نظرشان می رسد شما متعهد به انجام کاری مهم هستید، این نیرویی در پس زمینه است که به شما در استخدام، مشاوره، مشارکت، جمع آوری کمک مالی و غیره کمک می کند.
اگر میخواهید شرکتی را راهاندازی کنید که روی راه بهتری برای ساخت خانهها، ویرایش ژن، هوش عمومی مصنوعی، یک سیستم آموزشی جدید، یا ترسیب کربن کار میکند، ممکن است در واقع بتوانید بودجه آن را تامین کنید، حتی اگر مدرک یا تجربه زیادی در این کار نداشته باشید.
به خودتان اجازه دهید بلندپروازتر شوید. جالبترین نسخهای از آنچه شما روی آن کار میکنید را دریابید که آنچه روی آن کار میکنید میتواند به کجا برسد. سپس در مورد آن چشم انداز بزرگ صحبت کنید و بی وقفه برای رسیدن به آن تلاش کنید، اما همیشه یک گام بعدی منطقی رو به روی خود داشته باشید. شما نمیخواهید گام اول شامل تاسیس شرکت و مرحله دوم رفتن به مریخ باشد.
مایل باشید تعهدی طولانی مدت نسبت به کاری که انجام می دهید داشته باشید. اکثر مردم اینطور نیستند، که بخشی از دلیل انتخاب استارت آپ های ساده همین است. در دنیایی که فواید یک کار در بلند مدت و با ایجاد تمرکز بیشتر است، اکثر مردم در یک بازه زمانی 3 ساله برنامه ریزی کاری می کنند و شما در یک بازه زمانی 10 ساله کار می کنید. با این دست فرمان شما یک مزیت بسیار بزرگ خواهید داشت.