برگهٔ قبلی را طوری پر کردم که وقتی تمام شد تازه متوجه آنچه نوشتم شدم .به حاشیه فرم که نگاه کردم پوزخندی طعنه آمیز به خود زدم ; تاریخ را 10/03 /1398 نوشته بودم.امسال هنوز جای خود را در ذهنم باز نکرده بود این روزها معمولا فقط ماهی که در آن بودیم را به یاد داشتم ! سعی میکنم تاریخ امروز را بالا و گوشه سمت چپ فرم بنویسم ...تاریخ امروز را یادم نمی آید و برای بار چندم از پرستار میپرسم :ببخشید ;امروز چندم بود ؟
نه تنها یادم نمی آید بلکه یادم هم نمی ماند !پرستار با پوزخندی می گوید :سهِ ده ِ نود و نه !!
و من با خودم فکر میکردم :چطور این اعداد سنگین را اینقدر روان و ساده میگوید؟طوری میگوید امروز سومین روز از دهمین ماه یک هزار و سیصدمین سال از تاریخ مبدا است که گویی همه قرن ها سالها و روزهای پیشین را زیسته است.برای من امروز خیلی منفرد و بی شکل است. رها است و هویتی ندارد ! بذری است که تمنای رویش در آن به تازگی بیدار شده !
"من میتوانم در امروز بیدار شوم و ناگهان دیگر خودم نباشم" !
اما شوربختانه و یا خوشبختانه امروز با وصله های آهنین بند شده به روزهای قبلش .این اعداد پراکنده ;آزادند و میتوانند هر محمولی را حمل کنند. اما وقتی بامنظور مشخصی تواتری ازانها را شکل میدهیم;وقتی اعداد را جلوی این ممیزهای سربی می نشانیم و قاطعیت برنده ِ̗ را به آنها تحمیل میکنیم و آنها را بصورت کش داری :فلانمِ فلانِ هزار و چندصد و چند! میخوانیم .تلاش داریم این بذر را به درختی عظیم و تنومند پیوند دهیم که زمان ریشه های آن را از نظر محو کرده است .
وقتی با به زبان راندن این ورد جادویی ;تاریخ که موذیانه پشت در امروز نشسته است را به امروز راه میدهیم .این اعداد; همین اعداد گنگ و مبهم آبستن اشباحی خواهند شد که در امروز شب نوردی میکنند.و امروز را تسخیر میکنند!فرزندان ناخلفی که راه خود را به سمت عمیق ترین مرز های ناخود آگاه ما باز میکنند. حرام زادگانی ناقص الخلقه که در پس زمینه ذهن ما تکثیر میشوند .
آنها شالوده امروز را میجوند و عصاره آن را می مکند پس از آنکه کارشان را صورت دادند دیگر امروز وجود نخواهد داشت بلکه تنها امتدادی از دیروز درتن امروز به طرزی در خودپوشیده خواهد زیست !سد ظریفی وجود دارد که شکستن آن دیروز را باهمه حقد هایش به امروز راه میدهد تا انتقام کم بودگی هایش را از امروز بگیرد.پس از آن امکانات بالقوهِ شدن ; کمرنگ میشوند و امتداد کرختِ بودن ;تمام قوه حیات را پر میکند!
از خودم میپرسم زمانی که امروز بضاعت اندک خود را در برابر هیبت سترگ تاریخ اراسته است چطور باید این تاریخ های سخت را به یاد سپرد ؟!