ویرگول
ورودثبت نام
علیرضا عباسی
علیرضا عباسیAlireza Abbasi
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

دگرگونی نسبتها

شماره5 1948-جکسون پولاک
شماره5 1948-جکسون پولاک
در روزهایی که زیست میکنیم که ادعا میشود بسیاری چیزها رخ داده: از دهان بازکردن گسل های اجتماعی تا جنبش اجتماعی،شورش اجتماعی یا حتی انقلاب!. هر کدام از تعبیرات پیش گفته مولفه هایی دارند که سنجش آن از عهده من خارج است.شاید از صورت بندی پدیده ی چندوجهی و پویایی که تجربه کرده ایم در قالب های پیش گفته سودی نبریم؛اما کوشش (کم بضاعت )من برای فهم وضعیت (عمدتا وضعیت معطوف به خودم)پرده از یک دگرگونی بر میدارد:دگرگونی در نسبتها.

از آنجا که دلالت های این موضوع را بی واسطه درک میکنم و برای توضیح آن مجبور نیستم به سلسله پیش فرض هایی که قابلیت تایید آن را ندارم توسل بجویم؛ آن را نقطه ثقل مناسبی برای طرح بحث یافته ام.شاید این پرسش پیش بیاید که فروکاستن وقایع اخیر به یک رشته عبارت که برای صورت بندی پدیده تلاش دارندنوعی هذیان روشنفکرانه نیست؟در پاسخ باید گفت:خیر! من چنین قصد یا توانی برای توضیح ابررویدادهای اخیر در خود نمی بینم.اما به گمانم میتوان به مطالعه احوالات خود پرداخت و از پنجره دقت روی نسبت هایی که برقرار میکنیم نقبی به امر کلی زد؛که ما چیستیم به جز نسبت خود با دیگری و چگونه خود را منفک از هر گونه نسبتی توضیح خواهیم داد؟اگر رشته هایِ تودرتویِ نسبت هایِ پیچیده از وجودمان بریده شود اساسا چه خواهیم بود ؟و از این نظر انعکاس این تغییر بنیادین مهمترین بصیرتی است که میتوانم از وقایع اخیر کشف کنم.

توجه من بیش از هر زمان دیگری معطوف به اگاهی مخصوصی که در نسبت با خودم احساس میکنم جلب شده است. بسیاری از "خود"های دیگر نیز متوجه تغییرهای پرشتابی در این نسبت ها شده اند و تغییر در مناسبات خود با ترس ها,ملاحظات, سرکوب ها, افکار و مهمتر از همه توان های خود را شاهد بوده اند.توان های جدیدی خود را معرفی میکنند وهر لحظه توان های فرسوده در کمال شگفتی بازآرایی میشوند.نیروی حبس شده ای که آزاد شده؛ یکایک ما را درنوردیده و مارا در بازاندیشی موقعیت خود وتغییر مناسباتی که پیش از این صلب و سنگی به نظر میرسیدند یاری رسانده است.خیالی سر ها را گرم کرده است. این خیال که از لابلای اجزای واقعیتِ بی چفت و بست نشت میکند؛ علیه نظم آمرانه ومهندسی شده پیشین قد علم میکند.بله! این خیال زیاده خام دستانه است ولی واقعیت نیز به همان اندازه نسبتی با زندگی برقرار نمیکند.وقتی واقعیت ناممکن است به همان نسبت خیالات دور به زمین امکان نزول میکنند.خیال؛ این قوه جنینی تفکر،که شباهتی به سازوکار دستگاه نخستین روان دارد به برکندن فوری "آنچه که هست (عرفها،رسوم،نهادها،قراردادها)" و آن را با "زندگی"سازگار نمی بیند;اشتغال دارد.تلاشی انفجاری در برانداختن انقیاد سلطه گرانه که میداند به چه میخواهد "نه" بگوید اما همچنان ابزار لازم را برای رنگ آمیزی وضعیت های مابعد ندارد.

حالا که نظم پیشین استخوان تهی کرده است اما خورشیدنظم جدید نیز هنوز پگاهی ندارد;این تعلیق, قضاوتی را بیدار کرده که ازطرح واره های آینده قدرت میگیرد. داوری که در پرتو تابش هایِ پیش نگرانهِ نامده ها در اکنون ظاهر شده است ;از آرمانی ناظر به آینده بصیرت میگیرد و همزمان شکلی از رخوت بی زمانی و هیجانِ شدن را در حال تزریق میکند.

حالا که انحصار تصویر آینده از دست رفته است.این دو قسم طرح آینده: یعنی آینده به مثابه امتداد پیراسته اکنون و یا آینده به عنوان ایماژی باژگون از اکنون بنیانهای معرفتی ابژه هایِ کنونیِ خود را متحول میکنند.این دو گروه متوجه شده اند سوار بر یک قطار شده اما بلیط های متفاوتی در دست دارند.گروهی به قیمت گروگان گرفتن سایرین یا برون کردنشان از قطار مایل/ناچار به حفظ جهت حرکت قطار هستند.مقصد برای آنهادلفریب و اجتناب ناپذیر است پس آنکه دل در گرو این مقصد ندارد لابد تصویر را درست ندیده است پس باید مقصد را تبیین کرد و اگر تبیین کارگر نیفتاد او را مستضعف نگاه داشت تا بودنش تهدیدی علیه مقصد نیاراید و اگر این نیز نشد؛... .

در مقابل گروه دیگر که برای تمرین ایفاد رای خود؛ضمن تجربه های تاریخی متعدد،چانه زنی برای مقصد با لوکوموتیوران را بیهوده دیده اند.تنها راه ابراز رای را در توقف و ریل گذاری مجدد می بینند.

تخیل این طرحواره ها اما; سهل و بی هزینه نبوده است.بدهی گزافی که آمیختگی سرخ طرح های ناشیانه و ناتمام به آینده به بار می آورند؛بذر گفتگو را به ضمانت گرفته است. منطقه ی بی طرفی که زمین بذر گفتگو است بر مبناهای مشترکی گسترده میشود که حالارو به تحلیل اند.لاجرم این زمین لم یزرع قطعه ی بدنام دفن هویت وسط بازانی شده که از گفتگو تداوم وضع موجود را مراد می برند و یا طرفی از جمودی که ایجاد میکند؛ می بندد.این زمین تنها گورستان خانه های ترک شده ایست که تنها موجی از نوستالژی حسرت بر می انگیزد.

این تحول به حوزه فردی منحصر نمیشود.و ناظر به رابطه خود با سایر چیز ها نیز هست(ارتباط با زمان، دیگران،وطن زبان و... )حاکمیت نیروی خود را صرف تخطئه امر جمعی وشکستن هرگونه اجتماع مشکوک و یا نامطلوب به خود های منفرد کرده است تا این خود ها را به نحو دیگری (که مطلوبش باشد) بازآرایی کند(و اگر نتوانست منزوی کند).اما جمع کثیری از افرادی که در نوعی واکنش مزمن سوگوارانه, احساس بی حسی و بی وطنی میکرده اندحالا رنج مشترکی را سهیم شده اند.آنها که پیش از این در ساحت فردی احساس دیگری بودن کرده اند قادر شده اند از خلال این تجربه جمعی به یکدیگر پل بزنند.روابطشان با یک دیگر تغییر یافته و انواع جدیدی از همایند ها را تجربه میکنند.نیروهای جدیدی برآمده اند که امر جمعی را باز آراسته اند و رابطه این "خود" ها را طوری تغییر داده اند که "مفاهیم" جدیدی برای توصیف آن احضار شده است.رابطه با خود زبان عمیقا متحول شده است.موقعیت ها، زبانِ خود را خلق کرده اند و زبان، اقدام به احضار مفاهیمی جدید کرده است.تداعی ها راهی نوین برای مربوط شدن پیدا کرده اند. واژگان به سیاق پیشین از مرزهای ناخوادگاهی احضار نمیشوندوقالب کلمات از دلالت های تاریخی آن تهی شده است.خودها, کلمات و مفاهیم جدید در مرز آینده احضار شده اند تا در یک تعلیق تاریخی از مناسبات جدید با ایران بپرسند!

quot quot
۰
۰
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی
Alireza Abbasi
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید