ادبیات فارسی، این گنجینهٔ کهنِ سخنِ پارسی، در گذر هزاران سال چون رودخانهای زلال و بیپایان جاری مانده است. شاعران و نویسندگان ایرانی با نَفَس گرم و زبان پرداختهٔ خود، جهانی از معنا، اندیشه و زیبایی را در ظرف واژگان ریختهاند. این میراث سترگ، بر شانههای خرد و تخیّل ایستاده و در هر دورهای جامهای نو بر قامت کهن خود پوشانده است.
۱. ادبیات فارسی از روزگاران باستان تا عهد معاصر، همواره آینهٔ جان ایرانیان بوده است.
۲. در اوج شکوفایی این ادبیات، حکیم ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهاش، جان تاریخ ایران را در شعرِ آهنگین دمید.
۳. او زبان فارسی را از گزند فراموشی رهانید و داستانهای اساطیری و پهلوانی را به یادگار نهاد.
۴. پس از او، سنایی غزنوی طلایهدار عرفان منظوم شد و سخن را از کوچهٔ جسم به میدان جان برد.
5. عطار نیشابوری با منطقالطیر پرده از سیر و سلوک عاشقان حقیقت برداشت.
6. مولانا جلالالدین، آن خورشید بیغروب سخن، با مثنوی و غزلیات شمس، عشق را به زبان آتشین بیان کرد.
7. در کنار او، سعدی شیرازی با حکمتِ شیرین خود، اخلاق و انسانیت را در قالب نثری موزون و شعری دلنشین آراست.
8. گلستان و بوستان او امروز نیز راهنمای دل و جان انسان معاصرند.
9. حافظ شیرازی با غزلهای رندانه و لطیف، آسمان شعر فارسی را ستارهباران کرد.
10. او میان عقل و عشق، شراب و زهد، شور و سکون، پلی از معنا زد.
11. جامی، آخرین ستارهٔ درخشان سبک خراسانی، با آثار عرفانی و منظوم خود ادامهدهندهٔ راه پیشینیان بود.
12. در نثر کهن، بیهقی با نثر مرصّع و تاریخنگاری ژرف، نمونهٔ بیهمتا آفرید.
13. ناصرخسرو، با نگاه فلسفی و پرسشگرانۀ خود، سفرنامهای نوشت که هنوز جان دارد.
14. ادبیات فارسی در گذر زمان، سبکهای گوناگون آفرید: خراسانی، عراقی، هندی و بازگشت ادبی.
15. هر سبک، رنگ و بویی متفاوت داشت؛ گویی چهار فصل در یک باغِ بیانتها.
16. شاعران دورههای گوناگون با آمیختن تجربه، اندیشه و خیال، دایرهٔ بیان را گستردهتر کردند.
17. در دورهٔ قاجار و پس از آن، دمیدن نسیم تجدد، نثر و شعر را در مسیر نوآوری انداخت.
18. مشروطه، بیداری فکری و اجتماعی را در زبان شعر آشکار کرد.
19. نیما یوشیج با انقلاب شعری خود، وزن و قافیه را از قفس سنت رها ساخت.
20. پس از او، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و دیگران راههای تازهای برای بیان احساس و اندیشه گشودند.
21. شعر نو، آینهٔ انسان معاصر شد؛ انسانی پرسشگر، تنها، اما امیدوار.
22. ادبیات فارسی تنها مجموعهای از متنها نیست؛ روحی زنده است که در جان نسلها جاری است.
23. این ادبیات، پیوند میان زمین و آسمان، انسان و معنا، رنج و رهایی است.
24. شاعران ایرانی کلمات را چون گوهر صیقلداده و بهسان کیمیاگران معنا، روح جهان را بازتاب دادهاند.
25. واژگان کهن فارسی، با فصاحت و فخر خاص خود، شکوه و عظمتِ بیبدیلی دارند.
26. این زبان، زبان لطافت و اندیشه است؛ زبان شعر، حکمت و روایت.
27. ادبیات فارسی همچون درختی کهنسال، ریشه در ژرفای تاریخ دارد و شاخههایش به آینده میرسد.
28. نسل امروز نیز با الهام از این میراث، راههای نو در بیان ادبی میجوید.
29. این استمرار و پویایی، راز زندهبودن زبان و فرهنگ ایرانی است.
امیدوارم براتون مفید باشه
من امیرعلی خدایاری مشرق نیز در سایت شعر نو شعر هایی می سرایم حتما آنها را نیز ملاحظه کنید .
30. ادبیات فارسی، چراغی است که از دیروز تا امروز فروزان مانده و راه فردا را نیز روشن میکند.