ذهن انسان همواره مجذوب زیباییهای طبیعت بوده است. از نخستین نگارههای بشری بر دیوار غارها تا شاهکارهای هنری تاریخ، همواره ردپایی از شیفتگی به جهان طبیعی دیده میشود. اما هر هنرمندی با نگاه و زبان خود به تفسیر این زیبایی پرداخته است. سعید غلامی، هنرمند جوان ایرانی، با جسارت و خلاقیتی مثالزدنی، طبیعت را به ضیافتی از رنگها و فرمهای آزاد دعوت میکند.
آثار غلامی، پنجرهای رو به جهانی خیالانگیز میگشایند که در آن، قواعد مرسوم پرسپکتیو و واقعگرایی رنگ میبازند. او با حذف عامدانهی پرسپکتیو، آثارش را از قید زمان و مکان رها میکند و بیننده را به تجربهای ناب از "لحظهی اکنون" دعوت میکند. گویی طبیعت در آثار او، نه بازنمایی صرف واقعیت، که تجسمی از شور و سرزندگی درونی هنرمند است.
جسارت غلامی در استفاده از رنگها، از دیگر ویژگیهای برجستهی آثار اوست. او با ترکیبی بدیع و چشمنواز از رنگهای گرم و سرد، فضایی سرشار از انرژی و پویایی خلق میکند. گویی تابلوهایش، آینهای تمامنما از شور و شیدایی هنرمندی جوان در برابر زیباییهای جهان است.
مقایسهی آثار غلامی با آثار نقاشان بزرگ طبیعتگرا، همچون مونه و ونگوگ، خالی از لطف نیست. اگر مونه در آثار خود، به دنبال ثبت تأثیرات نور و رنگ در طبیعت بود و ونگوگ با ضربات پرخروش قلممویش، شور و اضطراب درونی خود را به تصویر میکشید، غلامی با رهایی از قیدوبندهای مرسوم، به زبانی شخصی و منحصر به فرد در نقاشی طبیعت دست یافته است.
نگاهی به تاریخ نقاشی طبیعت، از رئالیسم دقیق دورهی رنسانس تا امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم، نشان از تلاش هنرمندان برای یافتن زبانی نو برای بیان زیباییهای جهان طبیعی دارد. سعید غلامی، با جسارت و خلاقیتی ستودنی، قدمی دیگر در این مسیر برداشته و با خلق آثاری سرشار از رنگ و زندگی، نام خود را در میان هنرمندان صاحب سبک این عرصه به ثبت رسانده است.
حالا با این وصف میتوان عنوان نمایشگاه را به خوبی فهیمید. عنوانی که میگوید: «معشوق، گلی در میان روز و شب بود» و این یعنی رهایی از گذشته و آینده و درک لحظه ابدی میان آن دو یعنی اکنون!
آثار سعید غلامی، در عین برخورداری از زبانی شخصی و منحصر به فرد، خالی از تأثیرات فرهنگی و بومی نیستند. این تأثیرات، نه به صورت تقلید یا گرتهبرداری، بلکه در سطحی عمیقتر و درونیتر، در آثار او نمود یافتهاند.
یکی از بارزترین این تأثیرات، عشق و علاقهی غلامی به هنرهای سنتی ایرانی است. او با ظرافت و هوشمندی، عناصری از این هنرها، مانند نقوش هندسی و رنگهای زنده و شاد، را در آثار خود به کار گرفته است. اما این تأثیرپذیری، نه به صورت تقلید صرف، بلکه در قالب زبانی نو و امروزی متجلی شده است. گویی غلامی با نگاهی تازه و خلاقانه، میراث هنری نیاکان خود را بازخوانی میکند و به آن، جانی دوباره میبخشد.
از سوی دیگر، زندگی در دنیای مدرن و مواجهه با فرهنگها و هنرهای گوناگون، تأثیر خود را بر آثار غلامی گذاشته است. او با گشودگی و جسارت، از دستاوردهای هنر مدرن و معاصر بهره میگیرد و آنها را در قالبی نو و بدیع، با زبان و بیان شخصی خود، در هم میآمیزد.
اما شاید مهمترین تأثیر فرهنگی در آثار غلامی، شور و سرزندگی ذاتی فرهنگ ایرانی باشد. این شور و سرزندگی، در رنگهای تند و پرانرژی، ترکیببندیهای جسورانه و ضربات پرخروش قلممو در آثار او متجلی شده است.
اگرچه در نگاه اول، شور و سرزندگی آثار سعید غلامی ما را به یاد هنر اصیل ایرانی میاندازد، اما با کمی دقت، ردپای پررنگ جریانهای هنر مدرن و معاصر نیز در آثار او قابل مشاهده است. غلامی با هوشمندی و ظرافت، عناصر هنر مدرن را به خدمت گرفته و آنها را با زبان شخصی و نگاه شرقی خود در هم آمیخته است.
یکی از بارزترین تأثیرات هنر مدرن بر آثار غلامی، آزادی و جسارت در استفاده از رنگهاست. او با الهام از جنبشهای هنری مانند فوویسم و اکسپرسیونیسم، رنگ را از قید و بند بازنمایی صرف واقعیت رها کرده و به آن، نقشی مستقل و بیانگر در آثارش بخشیده است. ترکیببندیهای بدیع و پویای آثار او نیز یادآور آثار هنرمندان مدرنی چون ماتیس و کاندنسکی است.
از سوی دیگر، حذف پرسپکتیو و گرایش به سمت انتزاع، از دیگر ویژگیهای بارز آثار غلامی است که ریشه در هنر مدرن دارد. او با الهام از هنرمندانی چون پیکاسو و براک، قواعد مرسوم پرسپکتیو را به چالش میکشد و با نگاهی نو به فضا و فرم، آثاری خلق میکند که بازتابی از ذهنیت و احساسات درونی هنرمند هستند.
با این وجود، تأثیرپذیری غلامی از هنر مدرن، به معنای تقلید صرف از این جریانها نیست. او با هوشیاری و خلاقیت، عناصر هنر مدرن را در قالب زبانی شخصی و با توجه به ریشههای فرهنگی خود به کار میگیرد. در واقع، غلامی با ایجاد گفتگویی پویا میان سنت و مدرنیته، به زبانی نو و منحصر به فرد در نقاشی دست یافته است.
کسانی که آثار سعید غلامی را دنبال میکنند به خوبی تغییر نگرش آثار اخیر او را در طی این سالها دریافتهاند. در اولین جملاتم به شوخی از سعید پرسیدم: از انسان ناامید شدی؟ او هم با لبخندی تائید کرد که این آثار فصل جدیدی از نگاه او به زیستن است. دیگر خبری از فیگورها و پرترهها نیست. از سایههای تند و فضاهای تاریک اثری دیده نمیشود. سعید غلامی با این آثار فریاد رستگاری سر داده و ترجیح میدهد تا بیرحمانه زندگی کند.
میتوان گفت آثار سعید غلامی نمونهای موفق از تلفیق هنر شرق و غرب، سنت و مدرنیته است. او با بهرهگیری از دستاوردهای هنر مدرن و تلفیق آن با ریشههای فرهنگی خود، به بیانی نو و تأثیرگذار در نقاشی دست یافته است که هم مخاطب آشنا با هنر ایران را به خود جلب میکند و هم برای مخاطب غربی جذاب و قابل درک است.