اگر دهه نود قرن ۱۹ شاهد تولد روانکاوی بود، دهه بیست قرن ۲۰ شاهد رسیدن آن به نوعی بلوغ بود که در سراسر اروپا، از مهد تولد خویش فراتر رفت و جایگاه وسیعتری در جهان فکری پیدا کرد. روانکاوی، موضوعی تازه، جذاب و بحثبرانگیز بود که متخصصان رشتههای متفاوت و قدیمیتر مانند پزشکی، هنر و ادبیات با شور و شوق به آن علاقهمند شدند، آن را مشتاقانه بکار بردند، سوءاستفاده کردند، درباره آن افسانهسرایی کردند و بر سر آن به مجادله کردند. البته متخصصان دیگر در این رشتهها و رشتههای دیگر را نگران کرد که این تازه به دوران رسیده را تهدید میدانستند. روانکاوی خود با روحیه آزاد و بیقید اکتشاف و نیروی خلاق جوانی، تاثیرات غیرمنتظره و دور از انتظار در میان سورئالیستها، زبانشناسان و شاعران ایجاد کرد. دهه بیست قرن ۲۰ در پاریس، شاهد شکوفایی نسل جدیدی از روانپزشکان جوان بود که ارتباط آنها با دانش جدید (در معنای وسیع آن) بنیانگذار مکتب روانکاوی فرانسه شد که تا به امروز ادامه دارد.
مکتب روانکاوی فرانسه ریشههای متفاوتی از مکتب قدیمیتر وین دارد که به لحاظ زمانی پدر مکاتب دیگر محسوب میشود: مکتب روانکاوی وین حاصل مطالعه طبقه متوسط دچار اختلال روانی دراز کشیده بر نیمکت بود، ولی مکتب روانکاوی فرانسه از بیماران روانپریش در بخشهای سرد و نمور آسایشگاههای روانی بدست آمده بود. پیشرفتهای آن تا شروع شکوفایی آن در دهه بیست قرن ۲۰ توسط موسسات و نهادهای پزشکی جدی گرفته نمیشد. تا اینکه در بیمارستان سنت آن پاریس که اصلیترین بیمارستان روانی پایتخت فرانسه بود، دو رییس بخش به نامهای گائتان گاسیان دو کلرامبو و هنری کلود آغازگر راهی شدند که تاثیر عمیقی بر گسترش روانکاوی در فرانسه گذاشت. مشارکت کلرامبو اتفاقی بود و کلرامبو خود فکر و ایده در مورد روانکاوی نداشت اما هنری کلود به روانکاوی علاقهمند بود و در واحد خود در بیمارستان سنت آن به اوژنی سوکولنیکا که «روانکاویده»* فروید بود اجازه داد تا روانپزشکان جوانتر را روانکاوی کند. با تشویق کلود بسیاری از این افراد - و همچنین روانکاویدههای آنها- اعضای موسس جنبش روانکاوی فرانسه شدند که اشخاصی مانند رنه لافورگ، ادوارد پیشون، رنه آلندی و سوفی مورگنشترن در بین آنها بودند. در ۱۹۲۶ تحت نظارت شدید شاهدخت ماری بنوپارت، انجمن روانکاوی پاریس Société Psychanalytique de Paris (SPP) را تاسیس کردند که مهمترین سازمان روانکاوی فرانسه شد و یکی از دو گروه روانکاوی فرانسه است که همکار رسمی انجمن روانکاوی بینالمللی International Psychoanalytic Association (IPA) هستند.
*واژه analysand به فردی که توسط روانکاو در حال روانکاویست گفته میشود. درمانجو هم ترجمه شده است، تا اینجا که آن را بهتر از روانکاویده نیافتم.
اگر چه توجه به روانشناسی امروزه بسیار عادیتر و شایعتر از گذشته است اما هنوز در ذهنیت بسیاری مراجعه به روانپزشک یا روانکاو مخصوص دیوانگان یا روانیهاست. توجه به موضوع روانشناسی و روانکاوی در آغاز راه از موارد شدید و حاد اختلال روانی آغاز شده و شاید این سابقه تاریخی در شکلگیری ذهنیت گفته شده بیتاثیر نبوده باشد.
کلرامبو بخاطر شخصیت پیچیده و غیرعادیاش چهرهای جنجالی بود و روانکاوی را شایسته صرف وقت نمیدانست اما پزشک بالینی فوقالعادهای بود که توصیف و تشریح دقیق و پر از جزییات وی از نشانگان روانی هنوز معیار عالی برای کار بالینی است. در اولین اثر روانپزشکی خود به نام L’Automatisme mental (خودکاری روان) که در ۱۹۰۹ نوشت، کلرامبو پیشنهاد داد که مکانیزم mental automatism یا «خودکاری عصبی روانی» یا مسلوب الاراده بودن و نداشتن کنترل - که در آن به نظر میرسد مغز مستقل و خارج از کنترل خودآگاه کار میکند - ممکن است علت «تجربه کردن حالتهای توهمی» باشد.
**در توضیح خودکاری عصبی روانی میشود گفت که سوای بیماریهایی مانند صرع، در اثر مصرف زیاد الکل یا اعتیادهای دارویی یا بیماریهای دستگاه عصبی، ممکن است قشر مغز نقش کنترلی خود بر سیستمهای دیگر بدن را از دست بدهد.
او خودکاری عصبی روانی را به سه نوع تقسیمبندی کرد: تداعی، حسی و حرکتی. خودکاری تداعی شامل اختلال در افکار (مانند بروز افکار توهمی بصورتی که گویی فرد هیچ کنترلی بر آنها ندارد) است، خودکار حسی خود را بصورت احساسات ناخوشایند در اندامهای داخلی بروز میدهد که فرد تصور میکند توسط دیگران ایجاد میشود و خودکاری حرکتی شامل این باور توهمی است که حرکات و اعمال شخص توسط دیگری انجام میشود.
نام کلرامبو همچنین بر روی نوعی اختلال پارانوئیدی - توهم معشوق بودن- گذاشته شده است که در میان انگلیسیزبانها به نام سندروم یا نشانگان کلرامبو، «توهم اروتومانیا یا خودمعشوقپنداری» شناخته میشود. او این بیماری را در ۱۹۲۷ به نام psychose passionelle یا روانپریشی عاشقانه توصیف کرد که نوعی بیماری اختلال هذیان است که موضوعی عاشقانه دارد. او متوجه شد که بیمار عموما زنی است با نوعی باور توهمی که مردی که ممکن است برخورد اندکی با او داشته یا هیچ برخوردی هم حتا با او نداشته، عاشق اوست. مرد یا فرد مورد نظر عموما مرتبه اجتماعی بالایی دارد و وصال و رسیدن به او تقریبا غیرممکن است.
کار بالینی درخشان کلرامبو تاثیر عمیقی بر ذهن کارآموز جوان واحد پزشکی او گذاشت: ژاک لاکان.
ژاک لاکان شیوه کاری دقیق مشاهده کلینیکی و بالینی کلرامبو را در روانکاوی بکار برد.
قسمت بعد، سالهای شکلگیری