به دنیای شگفتانگیز استارتاپ ها خوش آمدید! اگر میخواهید بر دنیای اطراف خود تاثیر بگذارید و رویاهایتان را عملی کنید، استارتاپ ابزار خوبی است. قدم اول را با ما باشید تا بگوییم استارتاپ چیست و به مقایسه آن با کسب و کارهای کوچک و بزرگ بپردازیم.
این واژه حدود نیم قرن است که در ادبیات کسب و کار رایج شده و علاقمندان زیادی را به خود جلب کرده است. این نوع کسب و کار هم مانند بسیاری موارد دیگر قبلاً بوده ولی در دهههای اخیر به طور نظاممند تعریف و بررسیهای بیشتری در مورد آن انجام شده است. هر چند تعریف دقیق و واحدی در مورد آن نداریم ولی میتوانیم به چند مورد از معروفترین ها اشاره کنیم. با اجازه شما من بر مبنای این دو تعریف زیر سعی دارم جزئیات بیشتری را خدمتتان ارائه کنم. دیگر اینکه اگر کسب و کارها را به سه دسته کسب و کارهای کوچک، استارتاپی و شرکتهای بزرگ تقسیم کنیم با مقایسه آنها شاید به درک بهتری از هر کدام مخصوصاً استارتاپ برسیم.
استیو بلنک: “استارتاپ سازمانی موقت است که در جستجوی یک مدل کسب و کار مقیاس پذیر، تکرار پذیر و سودآور است.”
اریک ریس: ” استارتاپ موسسهای انسانی است که برای ایجاد محصول یا خدمات جدید در شرایط نااطمینانی شدید طراحی شده است.”
انتخاب با شماست میتوانید یک کسب و کار استارتاپی داشته باشید و یا غیر از آن. میتوانید ایدهای معمولی و عادی را دنبال کنید، به توسعه کسب و کار خود فکر نکنید و به دنبال رشد سریع آن نباشید. تنها به دنبال سود و درآمد پایدار و زنده نگاه داشتن کسب و کار خود باشید. ولی باید بدانیم که این نوع کارها هیچ تضمینی برای دوام آوردن در برابر امواج غول آسای تغییر در دنیای کسب و کار ندارند. هیچ تضمینی نیست که شرکتهای بزرگ کسب و کار شما را در رقابت له نکنند. حالا دیگر کسب و کارهای کوچک نیز مجبورند با تغییرات جهانی سازگار شوند. حتی اگر میخواهند محلی و منطقهای کار کنند باید جهانی فکر کنند.
نکته مهم دیگر اینکه اگر رویاهای بزرگ در سر دارید باید بهای آن را هم بدهید. باید ریسکپذیر باشید و زمینه درآمدهای بالا در زمان کم را فراهم کنید. باید چشم انداز گستردهای داشته باشید و بازارهای بزرگ حتا در حد جهانی را ببینید. اگر در کنار مسائل مالی به دنبال تاثیرگذاری مثبت در دنیای پیرامون خود هستید استارتاپ ها ابزاری هستند که دقیقاً برای این موضوع طراحی شده اند. آنها میتواند تأثیرات بزرگ و بین المللی داشته باشند و دنیا را تغییر دهند.
ویژگیهای زیادی را به استارتاپ ها نسبت میدهند ولی واقعاً همه آنها شرط ضروری استارتاپ بودن نیستند. حتی رایجترین ویژگی که به استارتاپ ها نسبت میدهند نیز شرط ضروری نیست مانند تازه تاسیس بودن. به خاطر اینکه شرکتهای بزرگ هم میتوانند در دل خود برای محصول و بازار خاصی فاز استارتاپی را طی کنند. مورد دیگر اینکه استارتاپ ها با ایده بنیانگذار شروع میشوند ولی لازم نیست این ایده حتماً جدید و نوآورانه باشد. نوآوری میتواند در روش اجرا باشد. میگویند باید در زمینه تکنولوژیهای جدید باشد ولی این هم شرط لازمی نیست. از آنجایی که نوآوری و رشد بالا در تکنولوژی خود را بیشتر و راحتتر نشان میدهند و ما استارتاپ های موفق زیادی را در زمینه تکنولوژی های جدید دیدهایم به نوعی، پیش فرض ذهنی ما شده، ولی این طور نیست. استارتاپ در هر زمینهای میتواند وارد شود. کمبود نقدینگی هم مسئلهای است که غالب استارتاپ ها با آن درگیرند ولی موضوعی نیست که عمومیت داشته باشد. بسیاری افراد هستند که با سرمایه شخصی خود به راحتی کار را شروع میکنند. کوچک بودن نیز معمولاً درباره استارتاپها صدق میکند اما هستند مواردی که بزرگ شروع میکنند یعنی امکانات، تجهیزات، سرمایه و کارمندان بسیاری دارند.
اما مهمترین ویژگیهای استارتاپ ها که آنها را استارتاپ میکند ویژگی ریسکپذیری بالا و رشد سریع است. ریسکپذیری به این معنی که شما در شرایطی کار را شروع کنید که هنوز نمیدانید مشتری کیست؟ چه محصولی را میپسندد؟ مدل درآمد و کسب و کارتان معلوم نیست و هیچ پیشبینی از آینده نمیتوانید داشته باشید. رشد سریع نیز که با دو مولفه تکرارپذیری و مقیاسپذیری مشخص میشود. یعنی مدل درآمدی داشته باشید که با آن بتوانید درآمد ماه بعد را مشخص کنید و مدل کسب و کاری داشته باشید که روز به روز نسبت هزینههای شما را به درآمدتان کاهش دهد. عملاً این دو ویژگی آخر یعنی ریسکپذیری و رشد سریع (تکرارپذیری و مقیاس پذیری) ویژگی اساسی استارتاپ ها هستند و بقیه به نوعی در استارتاپ ها عمومیت دارند ولی شرط لازم نیستند.
موضوع اندازه کسب و کار چندان خطوط واضحی ندارد. در هر حال برای سادگی کار میتوانیم تعداد کارکنان را ملاک قرار دهیم و این طور بگوییم که تعداد کارمندان تا ۹ نفر کسب و کارهای خرد، از ۱۰ تا ۵۰ نفر شرکت کوچک و تا ۲۰۰ نفر شرکت متوسط و بیشتر از آن بزرگ هستند هر چند مسائلی مانند تکنولوژی، میزان دارایی، سهم بازار و مواردی دیگر به پیچیدگی این مرزبندیها اضافه میکنند. کسب و کارهای کوچک از نظر اندازه مشخصاند ولی در مورد استارتاپ ها اندازه خاصی مطرح نیست. درست است که غالباً خرد شروع میکنند اما همیشه هم اینطور نیست و دیدهایم کسب و کارهای استارتاپی که با ۲۰۰۰ کارمند شروع به کار کردهاند.
مهمترین تفاوت میان استارتاپ ها با کسب و کارهای کوچک قرار گرفتن آنها در فضای پرریسک و ابهام همچنین تمایل به رشد سریع است. استارتاپها در ابتدای کار تنها با ایده بنیانگذار شروع می شوند و دیگر هیچ. اطلاعات بازار و مشتری وجود ندارد، مدل کسب و کار تنها بر مبنای حدسیات بنیانگذار شکل میگیرد. مدل درآمدی نامشخص است و در کل ریسک تامین مالی بالاست و چندان مورد استقبال سرمایه گذاران قرار نمیگیرند تا به محدوده امن مشخصی برسند. چشم انداز نهایی استارتاپها این است که دیگر استارتاپ نباشند و این فاز را گذرانده و به شرکتی بزرگ تبدیل شوند.
اما در طرف دیگر کسب و کارهای کوچک از همان ابتدا مدل کسب وکار و مدل درآمدی مشخصی دارند و حتی ممکن است از روز اول کار درآمد هم داشته باشند. معمولاً دارایی هایی دارند یا شرایط کم ریسک تری را تجربه میکنند. میتوانند بیشتر اعتماد سرمایه گذاران را جلب کنند. بسیاری از صاحبان کسب و کار کوچک از این که کوچک هستند خوشحالند و میخواهند آن را همچنان کوچک نگاه دارند. تنها چیزی که برایشان مهم است داشتن سود پایدار و بقاء در صنعت شان است.
کسب و کارهای بزرگ ممکن است روزی کوچک بوده باشند، ممکن است روزی استارتاپ بوده و یا از همان ابتدا بزرگ شروع کرده باشند. این نوع کسب و کارها به دلیل اینکه از همان ابتدا اطلاعات دقیقی در مورد مشتری، بازار و محصول متناسب با بازارشان دارند به جای مدل کسب و کاری که لازم باشد در ارتباط با بازار کاملش کنند از طرح کسب و کار استفاده میکنند. طرحی که از قبل آماده شده و بعد تا انتها اجرا میشود. این نوع شرکتها ترسی از اشتباه ندارند برای اینکه به اندازه کافی نقدینگی دارند. مانند گوگل که پشت سرهم محصولات خود را وارد بازار کرده و به راحتی هر کدام را که مورد استقبال قرارنگرفت حذف میکند. شرکتهای بزرگ به اندازه کافی نقدینگی دارند و به راحتی هم میتوانند تأمین مالی کنند. به راحتی میتوانند متخصصترین افراد دنیا را به استخدام درآورند و به هیچ وجه با ریسک و ابهام در آینده مواجه نیستند.
اما در نقطه مقابل استارتاپ ها، غالباً با کمبود نقدینگی مواجهاند، همه چیز برایشان مبهم است و باید با تجربه و یادگرفتن مدل کسب و کار و درآمد خود را تعیین کنند. مدلی که تکرار پذیر باشد یعنی بتوان به درآمدزایی مستمر آن مطمئن بود و مقیاس پذیر باشد یعنی روز به روز با افزایش حجم کار و درآمد نسبت هزینه ها کمتر شود. استارتاپ ها برعکس شرکتهای بزرگ به جای سود پایدار به رشد بالای درآمد فکر میکنند. آرزوی آنها در نهایت تبدیل شدن به یک شرکت بزرگ است.
استارتاپ یک سازمان موقتی است. برای این ایجاد شده تا مقدمات ساخت یک شرکت بزرگ را فراهم کند. وقتی استارتاپ، استارتاپ نیست که ویژگیهای رشد و ریسک پذیری را نداشته باشد. این وقتی اتفاق میافتد که استارتاپ موفق شود یعنی به یک شرکت بزرگ تبدیل شده باشد. استارتاپ موفق دیگر استارتاپ نیست مانند گوگل که یک استارتاپ موفق است یعنی یک زمانی استارتاپ بوده و حال در جایگاه یک استارتاپ موفق یک شرکت بزرگ است. دیگر ابهامی به لحاظ مدل کسب و کار، مدل درآمدی، اطلاعات مشتری و محصول ندارد. دوره رشد سریع خود را گذرانده و بیشتر به سود پایدار توجه میکند.
هر وقت که صحبت از راهاندازی کسب و کار میشود اولین چیزی که میشنوید این است که به یک طرح کسب و کار یا Business Blan احتیاج دارید. بعضی موضوعات مانند این، آنقدر تکرار شده که کسی در درستی یا نادرستی آن دقت نمیکند. در اینجا لازم است اشاره کنیم که انتخاب طرح کسب و کار به نوع کسب و کار بستگی دارد. این طرح بیشتر مناسب شرکتهای بزرگ است و برای کسب و کارهای کوچک و استارتاپی نه تنها مفید نیست بلکه می تواند گمراه کننده هم باشد. طرح کسب وکار برنامهای از پیش تعیین شده است که فرض را بر درستی اطلاعات ورودی می گذارد. شما باید آن را مو به مو اجرا کنید تا در انتهای اجرای طرح به موفقیت برسید. در واقع در بین راه هیچ تغییری امکان پذیر نیست. طرح کسب و کار هیچ اشتباهی را برای خود در نظر نمی گیرد و شرط موفقیت را اجرای درست خود می داند.
استارتاپ ها اطلاعات ورودی درستی ندارند، حتی ایده کسب و کارشان ممکن است بارها تغییر کند و در ارتباط با بازار به مدل درآمدی و کسب و کار خود برسند. پس عملاً طرح کسب و کار نوشتهای است که از روز اول تغییر میکند و چیزی از آن باقی نخواهد ماند. به همین دلیل استارتاپها باید روی مدل کسب و کار تأکید کنند نه طرح کسب و کار، و بیشتر از ایده و محصول به تکمیل مدل فکر کنند. مدل استارتاپ ها شامل ۹ عنصر اصلی است که روی یک بوم کسب و کار قرار میگیرند. میتوانید نمونه بوم مدل کسب و کار را در اندازه بزرگ و قابل پرینت به راحتی از اینجــــــــا دانلود کنید.
استارتاپ ها معمولاً کسب و کارهایی هستند تازه تاسیس، با ایده بنیانگذار، کمبود نقدینگی، نیروی انسانی متخصص، بدون مدل کسب و کار و مدل درآمدی و آیندهای غیر قابل پیش بینی، بدون اطلاعات بازار و اطلاعات محصول مورد پذیرش مشتری. حالا تصور کنید با این حجم از نداشتهها استارتاپ چگونه میخواهد به چشمانداز خود که تبدیل شدن به یک شرکت بزرگ و میلیاردی است برسد؟ واضح است که هدفی چنین ارزشمند و بزرگ تلاشی بسیار و همه جانبه میخواهد همچنین نیاز به شناسایی مسیر درست دارد. همین موضوعات است که ۹۰ درصد استارتاپ ها را به شکست می کشاند. قبل از راهاندازی استارتاپ و هر کسب و کار دیگری حتماً تا میتوانید در فضای کارآفرینی مطالعه کرده و از تجربیات دیگران در فضای واقعی استفاده کنید. پیشنهاد میکنم خلاصه کتاب راه اندازی استارتاپ در هفت روز نوشته دن نوریس را که توسط سایت رهسو تهیه شده مطالعه کنید.