دانشکدهٔ فیزیک شریف پاندول مشهوری داشت که خودش در طبقهٔ همکف تاب میخورد و با سیمی بلند به سقف طبقهٔ پنجم وصل بود. رفتن به این دانشکده و دیدن تابخوردن این پاندول از لذتهای دورهٔ کارشناسیام بود، البته تا قبل از اینکه سالبالاییها بهم گفتند که روزی یک دانشجو خودش را از این حفره پایین پرت کرده. دلیلش را هیچوقت نفهمیدم. پیش از مهاجرت به کانادا فکر میکردم اینجا این خبرها نیست، ولی پس از آمدن، فهمیدم خودکشی دانشجوها اینجا هم اتفاق میافتد و حتی روبهرشد است.
طبق یک نظرسنجی، در سال ۲۰۱۳ ده درصد دانشجویان در کانادا به خودکشی فکر کردهاند، که در سال ۲۰۱۹ این آمار به شانزده درصد رسیده. دانشکدهٔ علوم و مهندسی دانشگاه تورنتو (ساختمان بِیهِن) شاهد سه خودکشی طی چند سال اخیر بوده. روانپزشکان میگویند دانشگاههای کانادا با بحران سلامت روان مواجهاند.
ماهنامهٔ کانادایی والروس هفتهٔ پیش مقالهای منتشر کرده که به ریشههای این بحران پرداخته، داستان سه دانشجو را روایت کرده و راهحلهایی هم برای این مشکل پیشنهاد کرده. این مقاله منبع اصلی این یادداشت است.
از اتفاقاتی که به این بحران دامن زده، افزایش تعداد و تنوع دانشجویان در کاناداست. طی بیست سال گذشته، تعداد کل دانشجوها در کانادا تقریباً دو برابر شده، و تعداد دانشجویان غیرکانادایی تقریباً چهار برابر شده. بزرگشدن کلاسها باعث شده دانشجویان بیش از پیش احساس تنهایی کنند: در سال ۲۰۱۹، هفتاد درصد دانشجویان گفتهاند از تنهایی مفرط رنج میبرند. از طرفی، قدیمترها برای داشتن یک زندگی متوسط، مدرک دانشگاهی لازم نبود، و شهریهها هم خیلی کمتر بود. افزایش شهریهها و نگرانی از پیدا کردن کار هم فشار روانی روی دانشجویان را بیشتر کرده.
بهعلاوه، برخلاف قدیم که دانشجوها اکثراً از طبقهٔ متوسط و کانادایی بودند و پیشینههای مشابهی داشتند، امروزه پیشینههای دانشجوها بسیار متنوع است، و بسیاریشان با تروماهای خانوادگی مواجه بودهاند که برای درمانگران آشنا نیست. در مقاله، از دانشجویی نیجریایی بهنام سُپ اُواژه نام برده میشود که در پانزدهسالگی شاهد تیراندازی به پدرش در شهر لاگوس نیجریه بوده. پدرش جان سالم بهدر میبرد ولی این تروما هرگز او را رها نکرده و در طول تحصیلات دانشگاهی گریبانگیرش بوده و در شرایط استرسزا حالش را بد میکند. ترومایی که برای بسیاری از کاناداییها قابلدرک نیست، و درمان ویژهای میطلبد. وقتی او به کلینیک دانشگاهش مراجعه کرد، به او گفتند در این کلینیک فقط مشکلاتِ فیزیکی درمان میشوند و نه روانی.
همچنین، بودجهٔ بسیاری از دانشگاههای کانادا برای مراقبت از سلامت روان کافی نیست. استیون ماتیاس، استاد روانپزشکی دانشگاه بریتیشکلمبیا، در این باره میگوید: «سیستم ما فقط به کسانی کمک میکند که در آستانهٔ فروپاشی روانی هستند، ولی به افرادی که ناراحتیهای روانی غیربحرانی دارند کمتوجهیم. جوانان ما دارند خودشان را از صخره به پایین پرت میکنند، ولی ما بهجای اینکه بالای صخره آنها را از پریدن منصرف کنیم، پایین میایستیم و زیرشان دشک پهن میکنیم تا کمتر صدمه ببینند.»
چند سال پیش، یک دانشجوی دانشگاه تورنتو (که برای حفظ حریم شخصی اسمش را نمیبریم) وقتی نمرهٔ یکی از امتحاناتش کم شد، دچار استرس شدید شد و نزد پزشک دانشگاه رفت. اما پزشک گفت که چون شرایطش بحرانی نیست، برای دیدن مشاور باید در صفی طولانی منتظر رسیدن نوبتش بماند. یک سال بعد این دانشجو مجدداً دچار اضطراب شدید شد، باز به مرکز پزشکی دانشگاه رفت و این بار گفت که دیگر نمیخواهد زنده بماند. پزشک فوراً به پلیس دانشگاه زنگ زد، آمدند و به او دستبند زدند و در بیمارستان روانی تورنتو بستریاش کردند. او بعداً گفت که این یکی از تحقیرآمیزترین تجربههای زندگیاش بوده، و چنین برخوردهایی سبب میشود دانشجویان راجع به مشکلاتشان حرف نزنند.
شیوع کرونا و فاصلهگذاری فیزیکی اوضاع را بدتر از پیش کرد، ولی از طرف دیگر موجب شد دانشگاهها و دولت مسئلهٔ سلامت روان را جدیتر بگیرند. حزب لیبرال در وعدههای انتخاباتی امسالش گفت که ۵۰۰ میلیون دلار بودجه برای بهبود سلامت روان در دانشگاهها اختصاص میدهد. دولت استانی کِبِک هم اعلام کرده که ۴۵۰ میلیون دلار برای کالجها و دانشگاههای کِبِک خرج خواهد کرد. دانشگاههای استان انتاریو هم سپتامبر امسال اعلام کردند که خدمات سلامت روان خود را افزایش میدهند.
به امید روزی که مسئلهٔ سلامت روان در ایران نیز جدیتر گرفته شود.