در این مجموعهٔ فوقالعاده جالب، نویسنده ۱۰۹ نامهٔ ماندگار از دورهها و فرهنگهای مختلف را برگزیده و گردآورده است: نامههایی که دنیا را تغییر دادند، برخی از آنها زیبا و امیدوارکنندهاند، برخی دیگر خبیثانه و انزجارآورند، برخی آثار بینظیر ادبی به حساب میآیند، و برخی دیگر صریح، خشن و به دور از هر گونه لطافتاند. نویسندگان و موضوعات به غایت متنوعاند: نامههای رهبران سیاسی به زیردستان خود، به دیگر رهبران، نامههای نویسندگان و هنرمندان بزرگ به همقطاران و معشوقان خود، و نامههای خانوادگی و اجتماعی افراد گمنام. نامهها دورههای زمانی گستردهای (از ۱۰۰۰ هزار پیش از میلاد تا سال ۲۰۱۸) را در برمیگیرد.
خواندن این کتاب، جدا از لذت فوقالعاده و ارزش ادبی آن، روش بسیار جذابی برای یادگیری تاریخ هم هست؛ بسیاری از این نامهها حول و حوش وقایع بزرگ تاریخی نوشته شدهاند: از این دستاند نامهٔ چرچیل به روزولت در بحبوحهٔ جنگ دوم جهانی، نامهٔ میکلآنژ به همکارش هنگام خلق بزرگترین اثر خود (نقاشی سقف کلیسای واتیکان)، و نامهٔ خداحافظی چهگوارا از فیدل کاسترو پیش از ترک کوبا. نویسنده پیش از آوردن هر نامه، وضعیتی که نامه در آن نوشته شده است را مختصراً شرح میدهد، که بسیار آموزنده و درسِ تاریخ است.
نویسندهٔ کتاب سیمون سِبَگ مونتهفیوره (Simon Sebag Montefiore) مورخ و نویسندهٔ انگلیسی است که همزمان با این کتاب، مجموعهٔ دیگری شامل سخنرانیهای ماندگار تاریخ را منتشر کرده است. هر دو کتاب امسال منتشر شدهاند.
اگرچه که دوران طلایی نامهنگاری (بین سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۹۳۰) گذشته است، حقیقت این است که پیامهای دیجیتالی (از اسمس و ایمیل گرفته تا واتساپ و تلگرام) هرگز به اصالت نامهٔ کاغذی نیستند. باشد که خواندن این کتاب، شما را سر شوق آورد و با نامهنگاری، این هنرِ نازنینِ فراموششده، آشتی دهد.
در ادامه، ترجمهٔ فارسی یکی از نامههای کتاب را با هم میخوانیم: نامهای که مهاتما گاندی رهبر استقلال هندوستان به آدولف هیتلر، رهبر آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، در بحبوحهٔ این جنگ نوشته است و از او تقاضا کرده که به جنگ خاتمه دهد. حدود یک سال پیش از آن، گاندی در نامهٔ دیگری از هیتلر او را از جنگ برحذر داشته بود. هیتلر جوابی به هیچ یک از نامهها نداد. آن موقع هند هنوز تحت سلطهٔ انگلستان بود و اصلاً معلوم نیست آیا نامهها به دست هیتلر رسیده و یا انگلیسیها آن را توقیف کردهاند.
در هر حال، نامهای که میخوانیم تقابل دو شخصیت کاملاً متضاد هم است: گاندیِ صلحطلب که همهٔ انسانها را دوست و برابر با خود میداند، در برابر هیتلرِ جنگطلب که نژاد آریایی را برترین میداند. آن هم در زمانی که امپراتوری نازیها در اوج قدرت بود، اروپا زیر سلطهاش بود و برای حمله به روسیه آماده میشد. گاندی ۷۱ ساله در مقابله با استعمارگری بریتانیا با هیتلر ۵۱ ساله همآرمان بود، ولی برای مبارزه روش متفاوتی پیش گرفته بود.
چه بر سر نویسنده و گیرندهٔ نامه آمد؟ هیتلر در جنگ شکست خورد و در سال ۱۹۴۵ در خرابهای به نام برلین خودش را کُشت. مبارزهٔ گاندی موفقتر بود، انگلیسیها در ۱۹۴۷ هندوستان را ترک کردند و این مملکت به کشورهای مستقل هند و پاکستان (و بعدها بنگلادش) تجزیه شد. چند ماه بعد، یک هندوی متعصب گاندی را ترور کرد.
دوست عزیز،
این که شما را دوست خود خطاب کردم از سر تعارف نیست: من دشمنی ندارم. طی ۳۳ سال گذشته تمام هم و غم من در زندگی به دست آوردن دوستی تمام انسانها، از هر رنگ و دین و نژاد بوده است.
امیدوارم مایل باشید بدانید آن عدهٔ کثیری از انسانها، که همانند من به دوست داشتن تمام انسانیت معتقدند، دربارهٔ کارهای شما چه فکر میکنند. ما نه در شجاعت شما تردیدی داریم، نه در وفاداری شما به میهن خویش، و نه شما را آن هیولایی که دشمنانتان توصیف میکنند میدانیم. اما از نوشتهها و اعلامیههای خود شما و دوستان و طرفدارانتان واضح است که بسیاری از رفتارهای شما خبیثانه و غیرانسانی است، به ویژه نزد افرادی چون من که به شرافت تکتک انسانها باور داریم. از این دستاند تحقیر چکسلواکی به دست شما، تجاوز به لهستان و بلعیدن دانمارک. میفهمم که شما این چپاولها را اعمالی شجاعانه میدانید، ولی ما از کودکی یاد گرفتهایم این رفتارها را شیطانی بدانیم. بنابراین ما هرگز برای شما آرزوی پیروزی نداریم.
البته ما و شما از لحاظی به هم شبیهایم: مخالفت ما با استعمارطلبی بریتانیا کمتر از شما نیست، و آنچه آن دولت بر سر ما آورده به مراتب شدیدتر است. بریتانیا یک پنجم نژاد بشر را به زورِ سرنیزه زیر سلطهٔ خود قرار داده است. مقاومت ما در برابر استعمار به معنای آسیبرسانی به انگلیسیها نیست. ما میخواهیم آنان را به زبان خوش، و نه در میدان جنگ، قانع کنیم: جنبش ما یک شورش غیرمسلحانه علیه سلطهٔ بریتانیاست. ولی، چه آنان خودشان قانع بشوند چه نشوند، ما از طریق عدم همکاری بدون خشونت سلطهٔ آنان را عملاً غیرممکن خواهیم ساخت. این روش ذاتاً شکستناپذیر است، چرا که بر این اصل استوار است که هیچ سلطهگری بدون همکاری قربانی (خواه داوطلبانه باشد یا اجباری) قادر به ادامهٔ تسلطاش نیست. شاید حکمرانان انگلیسی بتوانند زمین ما و جسم ما را کنترل کنند، ولی نفوذی در روح ما ندارند...
ما معنای چکمهٔ انگلیسی را خوب میفهمیم: سالهاست که جسم و روح مردم ما، و بسیاری ممالک غیراروپایی دیگر، زیر آن له شده است. با این حال، ما هرگز برای پایان سلطهٔ آنان از آلمان کمک نخواهیم گرفت. ما در مبارزهٔ بدون خشونت نیرویی دیدهایم، که اگر درست هدایت شود، با مجموع نیروهای نظامی سرتاسر دنیا برابری میکند. این مبارزهای بدون شکست است: یا پیروز میشویم یا میمیریم، و نه به کسی صدمهای میزنیم نه کسی را میکُشیم. برای انجامش نه به بودجه نیاز داریم و نه به آن علم و فناوری مخربی که شما آن را به اوج پیشرفت رساندهاید.
تعجب میکنم متوجه نیستید که دست بالای دست بسیار است: اگر هم بریتانیا را نابود کنید، روزی قدرت جدیدی برخواهد خاست و شما را با روش خودتان شکست خواهد داد. شما هیچ میراث قابل افتخاری برای مردمتان به جا نخواهید گذاشت. آنان هرگز نخواهند توانست به مجموعهٔ افعال پلید شما افتخار کنند، هر چقدر هم که عالی برنامهریزی شده باشند. بنابراین، به خاطر انسانیت از شما درخواست میکنم به این جنگ خانمانسوز پایان دهید.
لابد میدانید چندی پیش از مردم بریتانیا خواستم به جنبش بدون خشونت ما بپیوندند. این را ازشان خواستم چون آنها مرا دوست خود میدانند، اگرچه یک دوست یاغی. از آنجا که من برای شما و مردمتان یک غریبهام، جرأت ندارم درخواست مشابهی از شما داشته باشم. بنابراین درخواستم از شما سادهتر و عملیتر است.
امروز که تکتک اروپاییان ملتمسانه تقاضای صلح دارند، ما حتی مبارزهٔ صلحآمیز خودمان را متوقف کردهایم. آیا درخواست من از شما خیلی بزرگ است، در زمانی که شاید برای شخص شما زمانی معمولی است ولی برای میلیونها اروپایی که بیصدا در طلب صلح فریاد میزنند دورانی سرنوشتساز است؟
دوست شما،
م. ک. گاندی
۲۴ دسامبر ۱۹۴۰